بررسی بیراهیهای نوشتاری یا نادرستیهای روایی یافته در اندیشه/ بخش یکم
پیشخوان خدمات دولت یا پیشخان؟
پیشخوان از بیخوبن نادرست است. چرا که خوان به معنای سفره است و پیشخوان معنا ندارد. پیشخوان تنها میتواند به معنای آن چیزی باشد که پیش از گستردن سفره و دسترخوان در پیش روی خورَندگان مینهند. چیزکی مانند پیشخوراک.
زبان درست یا اگر به «دفتر پیشخوان دولت» رفتید، کشک بادمجان بخواهید که خوراکیست بسیار بمزه و گوارا!
پیشدرآمدی در اهمیت زبان، بهویژه فارسی
در بافتار پیچیدهٔ اندیشه و شناخت، زبان رشتههای پیدا و پنهان اندیشه را درهم میتَند. اگر اندیشه را جورچینی بینگاریم، زبان نگاهدارندهٔ پارههای این جورچین در کنار هم است. هر اندیشهای که در آغاز برای خداوند آن اندیشه تیره و ناآشکار باشد، چه اندیشهای فلسفی برای فلسفهورزی اندیشمند چه کنکاشی در درون خودمان برای دریافت احساسهای روزانهمان، بدون زبان بیانناشدنی است. هیچکس نمیتواند آنجا که زبانش میایستد و توانایی بیانش فرو میماند، اندیشهٔ خود را پی گیرد.
در تاریخ فلسفه، چونان نابترین اندیشهورزی مردمان، درهم پیوستگی زبان و اندیشه آشکارا دیده میشود. گزافه نخواهد بود اگر بگوییم کمتر فلسفهورز و اندیشمندی سترگ را در تاریخ فلسفه میتوان یافت که دربارهٔ زبان و پیوند تنگ آن با اندیشه، نیندیشیده باشد. از «دکارت» و گزارهٔ بلندآوازهاش «میاندیشم، پس هستم» که استوارداشت کارکرد زبان در خودآگاهی است تا «هایدگر» که زبان را خانهٔ درک از واقعیت میدانست.
بی زبان، اندیشه یتیم است. اندیشه، بیزبان ناتوان از پیوند دادن دریافته و پندار و گمانه و نگرش و خواست و چارهجویی است. اندیشه، بیزبان کودک نوپایی را میماند که گم شده است و گریان و اشکغلتان بر چهره، دستوپا میزند و ناتوان از بیان است. بنای اندیشه را شالوده از زبان است. اندیشه و بیان آن چنان درهمتنیدهاند که میتوان گفت بنیادیترین بودِ شناختی ما مردمان، درهمتنیدگی اندیشه و زبانست.
زبان بریده، زبان پر از بیراهی، نمیتواند اندیشهٔ ریزبینانه و خردسنجیده پرورد. زبان، سنگبنای فرهنگ است. هرجا زبانی آسیب بیند، فرهنگ و زیست و بودگی مردمان به نیستی میگراید. در چنین نابودگاهی، مردمان از دریافت سخن و خواست یکدیگر ناتوان میشوند. ناگزیر ابزار پیوند بین مردمان، روییترین و تُنُکترین رویه از زبانی توسریخورده میشود که آشکارا، جایی هم برای مردمانگی ندارد.
نوشتار و ادب نگهدارندهٔ زبان و پرورانندهٔ آن است. دریغ که پیامدهای ناگوار سپهر مجازی بیش از سودهای فراوان آن بر ما کارگر افتاده است و بزرگترین بیماری برآمده از آن خوار شدن بیشتر اندیشه و زبان است. با پدید آمدن سپهر مجازی و برکشیده شدن بسترهایی چون اینستاگرام و رخنما و مانند آن، خودِ «شناخت» از بیخوبن شخم خورده است. چه برجای آن کِشته خواهد آمد، نمیدانم. ولی بوی خوشی نمیرسد. دیگر، بیشینهٔ کاربران، خواندنِ با درنگ را برنمیتابند و پروای دریافت سخن را ندارند. گو اینکه بسیاری از هرچه که گفته شود، خود را آگاه مینمایانند و بدان آگاهی نازانند و میبالند، آگاهیشان ژرفتر از سر ناخنی نیست. با روایی گرفتن «بزندررویی» در سپهر مجازی، بهای هر چیزی به ارزش «تقّهخوری» آن سنجیده میگردد. بسیاری هرچه بر «آینهٔ سیاه» خود بینند، نیمخوانده و نخوانده شکلکی درمیآورند و به دیگری بازمیفرستند. آشکارست که در چنین نابسامانیی که پریشانی هنجار شده است، سهلانگاری برجای زبان بیشتر میشود. چه آنکه اندیشه تُنُک و بیمایهتر گشته است و نیازی به بیان ندارد و از سویی خوارداشت زبان، اندیشه را سستتر و کاهلتر میکند و ناگزیر اندیشهٔ نزارتر هم زبان را کمتوانتر میکند. چنین بازخوردهایی مگر ویرانی هیچ در پی ندارد.
افزون بر همهٔ آنچه نوشته آمد، باید گفت که ارجمندی زبان فارسی بس فراتر از بزرگداشت کارکرد تاریخی این زبانست. بزرگ داشتن زبان فارسی تنها ارج نهادن به ساختاری زبانی به پاس زبان بودنش نیست. ارجمندی زبان فارسی به پرمایگی هنر و ادب و اندیشه است، که در این زبان پروریده و بالیدهاند. به پاس پیوستگی زبانی و فرهنگ است. پاسبانی از زبان فارسی و بکارگیری درست نوشتار در زبان فارسی راهیست که ما را به دریافت گنجینهای بزرگ از خرد و زندگی رهنمون گردد، زیستی که نام مردمانگی را بسزَد.
برآنیم، که در نوشتههای آتی بیراهیهای نوشتاری یا نادرستیهای روایی یافته در اندیشه را بَررَسیم. آنچه گفته خواهد شد، به هیچ روی تازه نیست. بسیاری گفتهاند و جوینده و خواستار آن میتواند در کتابها و جستارهای فراوانی آنها را بیابد. تنها گوشزدی است دوباره، به بوی آنکه کارگر افتد.
بررسی بیراهیهای نوشتاری؛ بخش یکم/ پیشخان خدمات دولت نه پیشخوان
«دفتر پیشخان دولت. دولت قهوهخانه نیست»
درست آنست که نوشته شود «پیشخان دولت». پیشخان درست است. از پیش+خان که کوتاه شدهٔ خانه است. به معنای پیشگاه خانه. پیشخان دولت: پیشگاه خانهٔ دولت است.
پیشخوان از بیخوبن نادرست است. چرا که خوان به معنای سفره است و پیشخوان معنا ندارد. پیشخوان تنها میتواند به معنای آن چیزی باشد که پیش از گستردن سفره و دسترخوان در پیش روی خورَندگان مینهند. چیزکی مانند پیشخوراک. در معنای پیشخوراک، واژگان «پیشارَک» و «پیشسفره» را در زبان فارسی میتوان داشت. همچنین واژهٔ «پیشپاره» را در زبان فارسی داریم که شیرینی از آرد و روغن و دوشاب بوده است و پیش از خوراک در پیش روی مهمان مینهادند و اندکاندک به هر خوردنی گوارا که پیش از خوراک در پیش روی خورندگان مینهادند، «پیشپاره» میگفتند. «پیشخوان» اگر بخواهد معنایی داشته باشد باید به همین معنا باشد.
درست آنست که نوشته شود «پیشخان دولت». پیشخان درست است. از پیش+خان که کوتاه شدهٔ خانه است. به معنای پیشگاه خانه. پیشخان دولت: پیشگاه خانهٔ دولت است
شوربختانه، امروزه بسیاری حتّی دولتیان و دیوانیان نیز «پیشخان» را نادرست مینویسند.
چرا این نادرستی و این «غلط» پیشخوان به نوشتار راه یافته است و اکنون روایی گرفته است؟
بهگمان من، کاربرد واژهٔ «پیشخوان» در گذشته، آن هم به معنایی یکسره ناهمسان با آنچه که از معنای «پیشخان» میخواهیم، و درنیافتن معنای آن، شاید به چنین بیراهی انجامیده است.
در گذشته هرگاه بزرگی به نشستنگهی در میآمد، کسی (یا گروهی) در بزرگی وی به آوایی بلند سروده میخواند و سخن میگفت تا همگان دریابند که آن بزرگ درآمده است و آنچنان که سزاوار وی است او را بزرگ بدارند. به چنین فریادکشی «پیشخوان» میگفتند. در اینجا «خوان» کوتاه شدهٔ «خواننده» است، که به «پیش» چسبیده است. همانند آوازهخوان، آفرینخوان به معنای خوانندهٔ ستایش، تسبیحخوان و مانند آن. «پیشخوان» آن کسی است که پیشتر میخواند.
نمونه را خاقانی شروانی سروده است:
«صاحبا نو به نو تحیّت من
پیش قابوس سرفراز فرست
قطعهای کز ثنا ترازیدم(/طرازیدم)
به جهانجوی دینتراز (/دینطراز) فرست
پیشخوانِ پایهٔ سلیمانی
سخن مور گرمتاز فرست»
یا از ظهوری سمرقندی است که:
«در خلاصم رستمیها کرد عشق
پیشخوانِ قصهٔ من بیژن است»
در نشستهای روضهخوانی، یک یا چند کودک را بر پیش منبر بر تختهای وامیداشتند و آن کودکان در دو رده روبروی هم میایستادند و چونان «شگرفآغازی (:براعت استهلال)» پیش از خودِ روضه، چند بیتی میخواندند. امروزه بدین «پیشخوانان» پامنبری میگویند. هنوز در آیین شام غریبان که باورمندان شیعه برمیگزارند، این کودکان، شمع بر دست، «پیشخوانی» میکنند. به این کودکان نیز از روی همان «پیشخوان» بزرگیخوان که گفته شد، «پیشخوان» میگفتند. از سوی دیگر برخی از گردانندگان نمایشهای تعزیه و شبیهخوانان که آوازخوان و نمایشباز بودند، در پایان دورهٔ قاجاریه و آغاز پادشاهی پهلوی، هنر نمایش و تئاتر را در ایران در دست گرفتند. بیشتر خوانندگان آغازین که از آنان صفحه پر شده است، پیشتر شبیهخوان بودند. اینان با خود نامها را به هنر نمایش آوردند. از روی «پیشخوانی» و نیز پیشهٔ «پردهخوانی» نام «پیشپردهخوان» هم درست شده است. «پیشپردهخوان» آن بود که پیش از بالا رفتن پردهٔ نمایش و آغاز نمایش در تماشاخانه، تصنیفهای ضربی میخواند. نغز آنکه از همان روزگار به «آنونس» یا «تیزر» و «آگهی» فیلم، «پیشپرده» میگفتند.
به هر روی به گمان من «پیشخوان» به جای «پیشخان» برآمده از کژدریافتی گروهی از پیشهٔ «پیشخوانی» و درنیافتن معنای «پیشخان» است. هرچند این گفتهها را بارها بزرگان گفتهاند و گوشزد کردهاند و گوشی که باید شنوا نبوده است، امید است که درچرخش دادهها در سپهر مجازی، درستی نوشتار هم بچرخد و دستکم بر سر دفتر دولت «پیشخان» نوشته شود.
پینوشت:
پیشارک، پیش سفره: بنگرید به کتاب مستطاب آشپزی از سیر تا پیاز. پوشینهٔ یکم. چاپ هفتم، ۱۳۸۴، مهرگان، نوشتهٔ شادروان نجف دریابندری با همکاری فهیمه راستکار، رویهٔ ۷۳۳.
شگرفآغازی:
«شگرفآغازی: آن است که سخنور یا نویسنده، آغاز سروده یا نوشتهٔ خویش را بهگونهای بنویسد و بسراید؛ و در آن واژگان و نکتههایی را بگنجاند که گویای زمینهٔ سروده یا نوشته باشد؛ بهگونهای که سخندوست از آغاز بتواند دریافت که سخن، از آن پس، در چه زمینهای خواهد بود.- زیباشناسی سخن پارسی، پوشینهٔ سوّم، بدیع، چاپ دوّم، بهمن ۱۳۷۴، کتاب ماد، نوشتهٔ استاد میرجلالالدّین کزّازی، رویهٔ ۱۵۶.
پس «شگرفآغازی» آنست که خواننده با خواندن آن، از درونمایهٔ پیام نویسنده و گوینده آگاه گردد. نمونه را فردوسی در آغاز داستانهای شاهنامه، شگرفآغازی دارد. پیش از پرداختن به داستان سهراب در رستم و سهراب سروده است:
«اگر تندبادی برآید ز کنج
به خاک افکند نارسیده ترنج
ستمگاره خوانیمش ار دادگر؟!
هنرمند گوییمش ار بیهنر؟!
اگر مرگ دادست بیداد چیست
ز داد اینهمه بانگ و فریاد چیست؟!
از این راز جان تو آگاه نیست
بدین پردهاندر تو را راه نیست»
که خواننده با خواندن این بیتها، از پیش، تلخی سرانجام سهراب و درد جگرسوز رستم را درمییابد.
نویسنده: حمیدرضا رضازاده، مترجم
پیش خوان درست تره چون این سفره ای پر نعمت است برای صاحبان ویژه آن
خوان نعمت بی دریغش به سهمیه داران کشیده ...
ممنون از ذکر این مورد. در همین راستا محمد یوسفیشیرازی در کانال تلگرامی ویر ویرایش نوشته است:
«پیشخوان» یا «پیشخان»؟
یکی از واژههایی که معمولاً با املای غلط مینویسند، «پیشخوان» است. در «غلط ننویسیم» (نوشتۀ ابوالحسن نجفی) و پارهای دیگر از منابع ویرایش و درستنویسی، بهشکل سربسته اشاره شده که «پیشخوان» غلط است و صورت صحیح این کلمه «پیشخان» است. باوجوداین، دراینباره در کمتر جایی توضیح دادهاند. واقعیت این است که «پیشخان» و «پیشخوان» دو واژۀ متفاوت است با دو معنی متمایز. البته آنچه اغلب مدنظر است، «پیشخان» است که بهاشتباه «پیشخوان» مینویسند؛ اما نمیتوان «پیشخوان» را هم کاملاً نادرست دانست.
«خان» در «پیشخان» درواقع کوتاهشدۀ «خانه» (بهمعنیِ «مکان» و «ساختمان») است و ربطی به «خوان» (از مصدر «خواندن») ندارد. «پیشخان» یعنی «جلوی خانه» یا «جلوی ساختمان». به پیشخان مغازه هم به این دلیل «پیشخان» میگویند که معمولاً در اولِ ساختمان مغازه است؛ «جعبهمانندی در مغازهها و فروشگاهها که مشتری در طرف بیرونی و فروشنده در طرف درونیِ آن قرار میگیرند» (نک: فرهنگ بزرگ سخن). «دفتر پیشخان دولت» نیز درواقع همین است: جایی است در حکمِ دم درِ ساختمان دولت که کارهای معمولی و سادۀ اداری را بدون اینکه نیاز باشد به اندرونیِ دولت رجوع کنیم و وقت مبارک مسئولان را بگیریم، برایمان انجام میدهند (جالب است. نه؟ وضع سواد زبانی در مملکت بهقدری درخشان است که نامی را با غلط املایی روی یکی از نهادها گذاشتهاند و اعتراض هیچکسی هم درنیامده!).
بااینهمه، «پیشخوان» هم بهکلی غلط نیست. «پیشخوان» یعنی «پیشخواننده» و اگر بحث از خواندن (به هر معنیای؛ مثلاً مطالعهکردن یا آوازخواندن) در میان باشد، میشود کاربردی برایش سراغ گرفت. بنابراین، میتوان مثلاً از کسی که روزنامه یا مجله یا کتاب را قبل از انتشار میخواند و غلطگیری یا نقد میکند، با لفظ «پیشخوان» یاد کرد. ظاهراً در مکانها و مراسمهای مذهبی نیز این واژه کاربرد دارد. برای مثال، در مسجد به کسی که قبل از اذان دعا میخواند، «پیشخوان» میگویند. نیز مطابق آنچه در لغتنامۀ دهخدا آمده، در مراسم وعظ و روضهخوانی، «پیشخوان» کسی است که قبل از روضهخوانِ اصلی چیزی میخواند.
به نظربنده هردوموردمیتوانددرست باشد تا ببینیم واردشوندگان چه برداشتی از این خانه کوچک دولت یاخوانندگان ونمایندگان دولت داشته باشند.انجا میتواند هم خانه نماینده دولت باشدوهم میتواند خانه خوانندگان حرف دولت باشد.وبه عبارتی دراین خانه هم شمارا میخوانند به رقص واواز دولت وهم شمارا دعوت میکنند به خانه دولت.کسی که شمارا دعوت میکند پس یک چیزی ازشما میخواهد وان خواستن چیزی نیست مگر دعوت به رقصیدن ساز واواز دعوت کننده، بنابراین آنها همان پیش خوانندگان دولت هستند. پس شما به دفترپیشخوانندگان دولت خوش آمدید.ولی اگرشما بدون دعوت مراجعه میکنید به پیش خانه دولت یعنی شما چیزی ازآن خانه میخواهید که موردنیازتان است دراینصورت است که میتوان گفت به پیشخان دولت خوش آمدید. ولی روی هم رفته به نظرمیرسد دراین خانه شمارا دعوت میکنند و میخوانند به رقص واواز دولت تا اینکه شما براساس خواسته خود وبه میل خود هرجورکه میخواهید عمل کنید. نوع نگرش ها در میان انسانها متفاوت است.
وااای مملکت چه مشکلاتی دارع
ممنونیم
ما فکر کردیم مشکلات فقط معیشت و تورم و بیکاری و قیمت دلار و آلودگی هوا و ... هست
نه نه
این مشکلات نوشتاری خیلی فاجعه بار تره
بریم به سمت حل کردن غلط های املایی
مرسی که گفتی
تاغلط ذهنی،، پندارنیک،، خود راصلاح نکنید همچنان باید بامشکلات دست وپنجه نرم کنید درغیراینصورت خواهید فهمید که دراین دنیا هیچ مشکلی وجود ندارد وهرکه میگوید مشکل دارم خودش برای خودش مشکل درست کرده است نه دیگران.
پیشخان و پیشخوان
برخی معتقدند املای پیشخان به همین صورت صحیح است و نوشتن آن بهصورت پیشخوان غلط است.
پاسخ:
۱. پیشخوان چند واژۀ همنام (همآواـهمنویسه) است که برخی از آنها فقط با همین املا درست است و برخی دیگر هم با املای پیشخان و هم با املای پیشخوان (نک. دنبالۀ یادداشت). در نکتۀ یادشده مشخص نیست کدام پیشخوان غلط است.
۲. خان گونۀ دیگرِ خانه است و ازجمله، در کبوترخان (= کبوترخانه) و شترخان (= شترخانه؛ طویلۀ شتران) کاربرد دارد. پیشخان نیز گونۀ دیگرِ پیشخانه است و گویا فقط چند دهه قدمت دارد: «میرفتند پشت پیشخان دواخانه، جایی که نسخهها را میپیچیدند» (اسماعیل فصیح، دل کور، ۱۳۵۲، ص ۳۷). پیش از این، بهجای پیشخان، صورت کاملتر آن، یعنی پیشخانه، بهکار میرفتهاست.
۳. پیشخانه معنیهای پرشماری دارد که یکی از آنها «رواق» (دهار، دستورالاِخوان، ج ۱، ص ۳۰۹) یا «ورودی سرپوشیدۀ ساختمان» است. همچنین پیشخان یا جلوخان دربندی در بیرون مسجد و در پیشگاه آن بود که بیشتر ساختمانهای وابسته به آن میپیوست و این بخش از بنا را میتوان در مسجد جامع یزد، مسجد مظفری کرمان، و مسجد امام قزوین دید (کریم پیرنیا، «مساجد»، در: معماری ایران (دورۀ اسلامی)، گردآورنده: محمدیوسف کیانی، سمت، ۱۳۷۹، ص ۱۳) (برای معنیهای دیگرِ پیشخان، نک. فرهنگها و کتابهای معماری سنتی ایرانی، بهویژه کتابهای استاد کریم پیرنیا).
۴. پیشخوان به معنی «وردست یا مرید مرشد نقال که پیش از او بهعنوان مقدمه غزلی یا قطعهای به آواز برای جلب توجه دوستداران به نقل میخواند» نیز هست (بهرام بیضایی، نمایش در ایران، روشنگران و مطالعات زنان، ۲۰۰۰، ص ۲۱۵)، و روشن است که در این معنی املای پیشخان نادرست و املای پیشخوان درست است.
۵. در فارسی میانه xwān هم به معنی «سفره» و «طَبَق، سینی» بوده و هم به معنی «میز» (MacKenzie, D. N. 1971, A Concise Pahlavi Dictionary). این دو معنی به فارسی نو نیز رسیدهاست، در معنی «میز»: «ملک بر خوان همی نان خورد و چهارده تن از وزیران با وی نشسته بودند و هرکسی را کرسیای چوبین زیر نهاده بودند» (طبری، تاریخنامۀ طبری، ج ۱، ص ۵٩۶). ازاینرو، یکی از معنیهای پیشخوان «میز یا صندوقی است که در پیش روی کاسب یا فروشنده قرار دارد». این واژه با همین املا دستکم از قرن هشتم در فارسی بهکار رفتهاست:
قرن ۸: پیشخوان دوکان را از طاسهای سیمکوفت … زینت داد (زنگی بخاری، زنگینامه، ص ۷۲).
قرن ۱۰: در بازار بر پیشخوان دکان حلواگری نشست (خواندمیر، حبیبالسیر، ج ۳، ص ۴۴).
قرن ۱۱: استادان نانوا را البته از چند چیز گریز نباشد، مثلاً ... پیشخوان (چهارده رسالۀ فتوّت، فتوّت و اصناف، رسالۀ خبازان، ص ۱۵۵).
با این توضیح مشخص میشود که املای پیشخوان در عبارتهایی مانند «دفتر پیشخوان دولت» درست و بیاشکال است.
۶. امروزه پیشخان / پیشخوان در معنی «کانتر آشپزخانه؛ اُپن» نیز بهکار میرود: «پارچ آب را گذاشتم روی پیشخوان» (زویا پیرزاد، چراغها را من خاموش میکنم، ص ۱۴۹).
۷. پیشخوان بسیار پرکاربردتر از پیشخان است. برای نمونه، در پایگاه مجلات تخصصی نور (noormags.ir) پیشخوان ۱۶۹۵ شاهد و پیشخان ۸۷ شاهد دارد و این در حالی است که بسامد پیشخوان (با نیمفاصله) را در شمار نیاوردهایم (برای پیشخان در این وبگاه شاهدی نیافتیم).
۸. اینک چند شاهد از پیشخوان به قلم نویسندگان شناختهشدۀ معاصر:
پیشخوان باید با رنگ روغنی قرمزرنگ ... ساخته شود (اسناد اصناف ۱۳۲۰، ج ۱، ۴۲۴).
داشت انعام پیشخدمت را روی پیشخوان میگذاشت (احمد کریمی ۱۳۴۵، ناطور دشت، ص ۲۴۶).
کاغذی از روی پیشخوان برداشت (جمال میرصادقی، چشمهای من خسته، اشرفی، ۱۹۶۶، ص ۲۲).
کلهپز از پشت پیشخوان به آنها نگاه میکرد (صادق چوبک، روز اول قبر، جاویدان، ۱۳۵۱، ص ۱۵۷).
عباسجان یک ران گوسفند را ... روی پیشخوان میگذاشت (محمود دولتآبادی، کلیدر، نشر پارسی، ۱۳۶۳، ص ۲۲۴۷).
این مرد را از پشت آن پیشخوان شیشهای ... بیرون میکشم (رضا براهنی، رازهای سرزمین من، مغان، ۱۹۸۷، ص ۳۲۲).
پشت پیشخوان (جعفر مدرس صادقی، سفر کسرا، نیلوفر، ۱۹۹۱، ص ۱۳۴).
پشت پیشخوان بار (محمود عنایت، دومین مجموعۀ رنگین، ۱۹۹۲، ص ۱۲۰).
دستش را روی پیشخوان سیگارفروشی گذاشته بود (منیرو روانیپور، نازلی، ص ۳۵).
در پیشخوان خانۀ تیمسار هم هیچکس نبود. هستی گفته بود پیشخوان خانۀ تیمسار نوعی شورای محل است» (سیمین دانشور، ساربان سرگردان، خوارزمی، ۲۰۰۱، ص ۱۳).
پیشخوان یک مغازۀ دودهنۀ دونبش (ایرج پزشکزاد، چند حکایت، آمریکا، شرکت کتاب، ۱۳۹۶، ص ۵).
پیکرههای زبانیِ استفادهشده در این پژوهش:
۱. books.google.com
۲. کتابخانۀ دیجیتال نور
فرهاد قربانزاده
درود بر شما و سپاس از آنکه زمان نهادید و دیدگاه خود را نوشتید.
آنچه که از جناب «قربانزاده» بازگفتید، سزاوار پاسخگویی است.
از جناب قربانزاده هم سپاسگزارم که نکتههای خود را شمارهگذاری کردهاند و این کار گفتگو دربارهٔ آنها را آسانتر میسازد.
نکتههای یک تا چهار که ایشان برشمردهاند و شما هم فرستادید، نوشتهٔ من را دربارهٔ «پیشخان» و «پیشخوان» استوار میدارد و همهٔ آن موردها را در نوشتهٔ خود آوردهام.
مورد شمارهٔ پنج را باید با باریکبینی بیشتری بررسید. آنچه که از فارسی میانه به فارسی نو [۱] رسیده است، «خوان» به معنای سفره، دستارخوان، دسترخوان، میز و یا هرآن چیزیست که خوردنی و نوشیدنی را بر آن مینهند. این نکته را در همان آغاز نوشته هم یادآور شدم که «خوان» به معنای سفره است و اگر بخواهیم این معنای «خوان» در پیوند با «خوراک» و «خوردن» را پیش چشم داشته باشیم، «پیشخوان» به معنای پیشخوراک خواهد بود.
خُردههایی بر کاربرد بیراههٔ «زبانشناسی پیکرهای» گرفته میشود و بدان به کوتاهی خواهم پرداخت. شوربختانه یکی از این بیراهیها در نمونههای برشمرده در مورد پنج از نوشتهٔ جناب قربانزاده راه یافته است. آنچه که به ریخت نوشتاری «پیشخوان دستکم از قرن هشتم در فارسی بهکار رفتهاست» نه هر «پیشخانی» که تنها میز و یا صندوقی است که فروشندهٔ «خوراکی» در پیش رویش مینهاده است تا خریدار خوراک یا نوشیدنی بتواند خوراک خود را بر آن بنهد و یا بخورد. از همین رو و برای بازنمایی ناهمسانی «پیشخان» با پیشخوان درهمان آغازِ نوشتهام، یادآوردم که «دولت قهوهخانه نیست» و «اگر به «دفتر پیشخوان دولت» رفتید، کشک بادمجان بخواهید که خوراکیست بسیار بمزه و گوارا».
در نمونهای که جناب قربانزاده از تاریخ طبری آوردهاند این معنا به آشکاری روشن است. چه وزیر و همراهانش بر «خوان» نان میخورند.
در نمونهای که از زنگینامهٔ بخاری آوردهاند نیز به همینگونه است. «زنگینامهٔ بخاری» شش نوشتار بازیافته از بین پَچینها و نسخههای خطّی سخنپردازی چیرهدست به نام محمّدِ محمودِ محمّد زنگی بخاری است که بنا بر نوشتهٔ خود وی در سدههای هفت و هشت میزیسته است.
نمونهای که جناب «قربانزاده» از رویهٔ ۷۲ «زنگینامه» آوردهاند از گفتار «مناظره مویزاب و فقاع عجمیان» است. که گفتاریسیت بین مویزآب که نوشابهای ترش و ارغوانی از مویز بوده است و فُقاع یا فوگان عجمیان که کم وبیش همان آبجوی ایرانیان بوده است و بنا بر گواههایی چه بسا مستکننده هم نبوده است [۳]. داستانی که در زنگینامه آمده است این است که «ابنإ اعجام» دریغ میخوردند که چرا در بغداد که همه نوشیدنی خوشگوار و خوراکی بمزه و گوارا یافت می شود، از مویزآب و فقاع ایرانیان آگاهی ندارند. تا اینکه ایزد تعالی «مؤمنی فقاعی» (:باورمندی آبجوفروش) را از تبریز که «دارالملک ایران» است به بغداد فرستاد و چون «مؤمن مردی محجوب بود بر سر درب حبیب دکّانی اختیار کرد» [۴] بر سر بازار «شَمّاعان» [۵]. سپس «پیشخوان دکّان را از طاسهای سیم کوفت و کوزههای فقاع مرصص چنان زینت داد که پنداری ماه و آفتاب و مشتری و زحل و مرّیخ و زهره و عطارد و جمیع کواکب ثوابت در یک برج قِران کردهاندی» [۶]. بنا بر رویهٔ ۷۲ «زنگینامه» آن مؤمن تبریزی بر سر راستهٔ شمعسازان، دکّانی برگزید و «پیشخوان» دکّان را از نقره کوبید و بر آن جامهای قلعاندود شدهٔ فُقاع را چنان رنگارنگ نهاد که همه از زیبایی آن در شگفت میآمدند و میانگاشتند همهٔ سیّارهها در یک برج به نزدیکی هم درآمدهاند.
در اینجا هم سخن از خوردن و نوشیدن است. آن «پیشخوانی» که جناب قربانزاده از «زنگینامه» نمونه آوردهاند، پیشخوان نوشگاه بوده است و برای نوشیدن بکار میرفته و درست خود گواهی است که «پیشخان دولت» که باید خانهگونی باشد نمیتواند «پیشخوان» باشد.
در دیگر نمونهها که از حبیبالسیر خواندمیر،، پوشینهٔ ۳، رویهٔ۴۴ و نیز از «رسالهٔ خبّازان» آوردهاند، همچنان که گفته شد «پیشخوان» برای نهادن خوراکی و نان بکار رفته است.
صادق چوبک هم در «تنگسیر» که «پیشخوان» نوشته است برای دکّان پیالهفروشی «آساتور» است که شیر محمّد تنگسیر در آن دکّان پناه گرفته است. در «روز اوّل قبر» هم نانوا و کلّهپز که باز هم خوراکفروشند «پیشخوان» دارند.
موردهای ۶ و ۷ و ۸ در نوشتهٔ جناب قربانزاده برگرفته از دیدگاه «پیکرهای» است. آنچه که «زبانشناسی پیکرهای» خوانده میشود بکارگیری پایگاه دادههای گسترده و رایانشی شدهٔ زبان چونان ابزاری برای دریافت معنای زبانشناختی است. در این روش، میکوشند زبان را درپیکرهای بریزند و ازآن پیکره برای بررسی زبانشناسی بهره برند. «زبانشناسی پیکرهای» بیشتر روش است تا نگرهای دانشورزانه. روشمندی به خودی خود دانشی پدید نمیآورد. دستهبندی جدول مندلیف راه را برای شناخت ویژگیهای شیمیایی و فیزیکی عنصرها و بررسی آنها آسان میسازد و خود به تنهایی دانش شمرده نمیشود. در بکارگیری روشمندی «پیکرهای» نیز باید هوشیار و بپروا بود. آنچه که روش پیکرهای به ما میدهد، فراوانی کاربرد یک واژه، همآیندها و الگوهایی آن و دادههایی از این دست است. زمانی که دربارهٔ دستور زبان و دبیرهای جا افتاده برپایهٔ دستور، و معنای واژگان سخن میگوییم، چنانچه از روش پیکرهای بخواهیم بهره گرفت، باید بهوش بود، که اگر در پیکرهٔ زبانی بیراهی هم راه یافته باشد آنگاه پنداری بس خامست که بنا بر فراوانی آن بیراهی، بدان برسیم که آن بیراهی، درست است. نمونه را، چندیست به شیوهٔ بزندررویی و بساببرویی، «به» را «ب» مینویسند. اگر این بیراهی را در «پیکرهٔ» زبان بگنجانیم و دلمان خوش باشد که با این کار از پژوهشهای روز جهان دور نماندهایم، خوب بدان میرسیم که فردوسی و سعد و حافظ و کتاب پایهٔ یک دبستانمان جملگی غلط کردهاند و «به خانه میروم» درست نیست چرا که شمار بساببروهایی که در سپهر مجاز «ب» مینویسند بیشتر است.
دو دیگر آنکه در بکارگیری روش «پیکرهای» باید خُردبینانه بنگریم که چندمعنایی واژگان و نیز چندپهلویی معناشناختی [Semantic ambiguity] کار دستمان ندهد. در هر زبانی، واژگان میتوانند معناهای گوناگون داشته باشند. هرچه شمار این معناها بیشتر باشد، واژه خود به تنهایی چندپهلوتر است و آنگاه معنای خواسته شده از واژه بنا بر «بافت» و «نوای گفتار» آشکار میگردد. نمونه را همین واژه «خواسته» را که در جملهٔ پیش بکار بردم در «بافت» تاریخ بیهقی و یا «شاهنامه» میتواند به معنای مال و دارایی باشد. پس بافت نوشتهای که شما هماکنون میخوانید معنای «خواسته» را از معنای آن در سرودهٔ بلندآوازهٔ شهید بلخی جدا میسازد. همان سرودهای که در کتاب درسی فارسی هم خواندهایم:
دانش و خواستهست نرگس و گل که به یک جای نشکفد با هم
هرکه را دانش است خواسته نیست هرکه را خواستهست دانش کم
یکی از موردهایی که به چندپهلویی معناشناختی میانجامد، چندپهلوگی نوشتاریست. نمونه را «خیش» با «خویش» هممعنا نیست. در همهٔ نمونههایی که جناب قربانزاده در مورد شمارهٔ پنج آوردهاند «پیشخوان» تنها برای «خوراک» و «خوردن» و دکّان خوراکفروش و نوشابهفروش بکار میرود و همچنانکه در موردهای ۱ تا ۴ برشمردند و به گونهای استوارداشت آن چیزیست که من نوشتهام برای زمانی که معنای پیشگاه خانه را بخواهیم، «پیشخان» نوشته میشود.
موردهای هفت و هشت در نوشتهٔ جناب قربانزاده و پایفشاری ایشان بر بیشتر آمدن «پیشخوان» نمونهای از راه یافتن بیراهی به پیکره است که در بالا با نمونه بازنمودم. اینجاست که باریکبینی زبانشناسِ بررس باید بکار آید. با گسترش سوادآموزی و فناوری، مردمان بیشتری مینویسند و آشکارست که در روزگار نو شمار نویسندگان بس بیشتر از چند سده پیش است. تنها بنا بر افزون بودن شمار ریخت یک واژه آن هم در روزگار نو نمیتوان دربارهٔ درستی نوشتار آن واژه داوری کرد. نغز آنکه در همین روزگار نو بسیاری هم «پیشخان» را درست نوشته و بارها و بارها بر درستنویسی آن پای فشردهاند ولی از آنها در نوشتهٔ جناب قربانزاده یادی نیامده است.
امید است که فارسیدوستان دریابند «دفتر پیشخان دولت» درست است و کاربرد «پیشخوان» برای پیشگاه خانه و نه جایی که خوراک بر آن بنهند، یکسره نادرست است.
پینوشت:
[۱] فارسی نو همین زبانیست که من و شما بدان سخن میگوییم و از سرودههای رودکی و نیز شاهنامه و چامههای سعدی و حافظ هم به همین زبان سرخوش میشویم.
[۲] محمّدِ محمودِ محمّد زنگی بخاری را نخست شادروان سعید نفیسی یافته بود. زنگینامه را شادروان ایرج افشار پیراسته است و انتشارات توس در سال ۱۳۷۲ چاپ کرده است. کتاب دیگری از محمّد زنگی بخاری را به نام « بستان العقول فی ترجمان المنقول» نیز شادروانان ایرج افشار و محمّدتقی دانشپژوه پیراستهاند. این کتاب برگردانی است آزاد از بخش «انسان و حیوان» «رسائل اخوان الصفا» و در سال ۱۳۷۴ «پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی» آن را چاپ کرده است.
[۳] برای فُقاع و دیگر نوشابهها بنگرید به
درباره فقاع، علیاشرف صادقی؛ نشر دانش مهر و آبان ۱۳۶۷ - شمارهٔ ۴۸ (۳ رویه- از ۳۸ تا ۴۰)
و نیز
پژوهش و مطالعه باستان شناختی درباره کوزه فقاع با استناد به یافته های مکشوف از شهر ری (گونه شناسی، گاهنگاری، فرآیند و تکنولوژی تولید و...)، محسن سعادتی، پژوهشهای باستانشناسی ایران، شمارۀ ۲۹، دورۀ یازدهم، تابستان ۱۴۰۰، رویههای ۱۴۳ تا ۱۶۴، شناسۀ رقمی
DOI: .2020.21400.2112NBSH10.22084/
[۴] درب حبیب: دروازهای کهن در بغداد در نزدیکی «نهرالمعلی» از رودهای کهن بغداد بوده است.
[۵] شَمّاعان: شمعساز