فاطمه(س) دختری از جنس پدر/ خطبه فدکیه و جنبش فاطمی

متن زیر برگرفته از کتاب «فدک در تاریخ» نوشتۀ آیت الله شهید سیدمحمدباقر صدر است.
به گزارش خبرآنلاین این کتاب که در آینده نزدیک به همت پژوهشگاه تخصصی شهید صدر به چاپ خواهد رسید، با وجود اینکه به یکی از موضوعات حساسیت برانگیز تاریخی میپردازد، رویکرد و روشی تقریبی دارد و در پی بررسی تاریخی و فقهی مسئله بدون دمیدن در زمینههای تفرقه است. لازم به یادآوری است که چینش متن از شهید صدر نیست و برای انتشار در این مطلب اندکی تغییر یافته است.
قیامی بر ضد بنیانهای حکومت
کسی که به دقت در ماجرای فدک و تحولات و گونههای مبارزاتی آن مینگرد، تنها درخواست یک زمین را در آن نمیبیند؛ بلکه مفهومی گستردهتر از اینها در ذهنش تجلی مییابد که هدفی را در دل خود دارد که برانگیزاننده یک انقلاب است و در پی بازپس گرفتن قدرت غصب شده و حاکمیت از دست رفته و شکوه بزرگ و به راه آوردن امتی است که به قهقرا بازگشته بودند.
بر این اساس، فدک مفهومی نمادین دارد که به معنایی بزرگ اشاره میکند و مقصود از آن، فقط همان قطعه زمین غصب شده در حجاز نیست. و همین معنای نمادین فدک بود که آن مبارزه را از یک دادخواهی عادی با افقی محدود و دایرهای تنگ، به انقلابی با قلمروی وسیع و آفاقی گسترده تبدیل نمود.
هر یک از مستندات تاریخی مسلم در این موضوع را که میخواهید، بررسی کنید. آیا ستیزی مادی یا اختلاف درباره فدک به معنای محدود و واقعیت کم دامنه آن را میبینید؟ آیا مسابقهای را شاهد هستید که برای دستیابی به محصولات آن زمین درگرفته است؟ محصولاتی که هر قدر هم در برآورد آن، مبالغه و اغراق شود، بازهم آنقدر نیست که دو طرف، ارزشی برایش قائل بوده باشند.
هرگز چنین نیست! این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیانهای حکومت بود؛ فریادی بود که فاطمه میخواست با آن، بنیادی را که سنگبنای تاریخ بعد از سقیفه بود، از جای برکند ...
این دادخواهی، قیامی بر ضد بنیانهای حکومت بود ... برای اثبات این سخن، کافی است به خطبه فاطمه در مسجد و در برابر خلیفه و در میان آن جمع انبوه مهاجران و انصار نظر بیفکنیم که بیش از هر چیز بر مدار ستایش علی و تحسین مواضع جاودان وی در اسلام و اثبات حق اهل بیت میچرخد. فاطمه در این خطبه اهل بیت را وسیلههای رسیدن به خدا در میان بندگان، برگزیدگان ویژه خدا، جایگاه قداست الهی، حجت او و وارثان خلافت و حکومت پیامبرانش میشمرد و همچنین مسلمانان را توجه میبخشد که به نگونبختی دچار گشتهاند، نسنجیده تصمیم گرفتهاند، به دوران پیشینیانشان بازگشتهاند، در پی سراب رفتهاند و کار را به دست نااهل سپردهاند. این خطبه از فتنهای که مردم به آن درافتادهاند و از انگیزههایی که باعث شد کتاب خدا را کنار نهاده و با حکم آن در مسأله خلافت و امامت به مخالفت برخیزند، سخن میگوید.
پس مسأله میراث و هدیه تنها به همان اندازه که با موضوع سیاست کلان، پیوند مییافت، مطرح میشد. مسأله در دیدگاه فاطمه، مطالبه زمین و خانه نبود؛ بلکه از نگاه او مسأله، مسأله اسلام و کفر، ایمان و نفاق، و تعیین صریح و شورا بود.
دختری از جنس پدر
گزارش تاریخ به ما نشان میدهد که فاطمه زنانی از خاندانش و یارانش را با خود همراه کرده بوده. این که وی آن زنان را با خویش همراه نمود و نیز راه ورود همگانی را برگزید، از آن رو است که میخواست مردم را آگاه سازد و توجه آنها را به آن حرکت همراه بانوان برانگیزد تا در مسجد گرد آیند و برای خبر یافتن از قصد وی به سوی مسجد بشتابند تا ببینند او چه خواهد گفت و چه خواهد کرد. بدین سان، آن دادرسی علنی میگشت و در میانه آن آشوبگاه، همه مسلمانان همه چیز را میشنیدند.
در این مبارزه فاطمی، دو جنبه وجود داشت که برای امام در گرفتن چنین موضعی وجود نداشت:
۱. فاطمه به سبب وضع خاص مصیبتزدهاش و نیز جایگاه ویژهاش نزد پدر، بیشتر از امام، میتوانست عواطف را برانگیزد و مسلمانان را با رشتهای از کهربای روحانی به پدر بزرگوارش صلیاللهعلیهوآله و روزگار تابناک او پیوند دهد و احساسات آنها را برای همراهی با اهداف اهل بیت بسیج سازد.
۲. مبارزه او هر شکلی که مییافت، هرگز رنگ نبرد مسلحانه نمیگرفت که مقابله با آن، فرماندهی نظامی را طلب کند؛ زیرا وی زن بود و همسرش، هارونِ پیامبر، نیز در خانه مانده و تا زمانی که مردم به سراغش آیند، اعلان آتشبس کرده بود و اوضاع را رصد میکرد تا در وقت مناسب دخالت کند:
اگر مبارزه به نقطه اوج رسید، راهبری انقلاب را به دست گیرد؛ و اگر چنین فضایی فراهم نشد، فتنه را مهار گرداند.
بنابراین، مقاومت آن بانوی بهشتی دو حالت داشت: یا با حرکتی همگانی خلیفه را سرنگون میساخت و یا از دایره جدال و ستیز بیرون نمیرفت و به آشوب و تفرقه امت نمیانجامید.
در گزارش تاریخی تصریح شده که فاطمه کاملاً همانند پدرش صلیاللهعلیهوآلهوسلم گام برمیداشت.
حال میتوان به بررسی ریشه این تقلید دقیق پرداخت. شاید این طبیعت رفتار وی بود که در آن لحظه نیز به شکلی عادی و بیهیچ قصد و توجه خاصی به آن پرداخت. این احتمال بعید نیست؛ زیرا فاطمه علیهاالسلام عادت داشت که به شیوه پدرش رفتار کند و در همه کارها و گفتارهایش همانند وی باشد.
اما شاید این شباهت دقیق وجهی دیگر داشته باشد. آن روز، بهشتیبانو با تقلید خویش از پدرش در راه رفتن دارای قصد و التفاتی بود. وی این همانندی را چنان به خوبی و درستی به جای آورد که در راه رفتن هیچ تفاوتی با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نداشت. او میخواست با این تقلید درخشان بر احساس و عاطفه مردم چیره گردد و آنان را به سفری کوتاه رهسپار سازد تا به گشتوگذاری کامبخش در گذشته نزدیک پردازند و به روزگار نبوت مقدس بازگردند؛ روزگاری که شادمانانه در سایه پیامبر بزرگ خویش صلیاللهعلیهوآلهوسلم میزیستند. این برانگیختن احساسات و پرداخت عاطفی آنها، زمینهساز آغاز حرکت زهرا بود و قلبها را برای پذیرش دعوت دادخواهانه او آماده میساخت تا ندای محزون آزادیخواهانه وی را به یاری بشتابند و کوشش نومیدانه یا شبهنومیدانه او را به ثمر بنشانند.
از این رو، میبینید که خود راوی نیز خواسته یا ناخواسته از این جنبه تأثیر پذیرفته و همین او را واداشته تا چگونگی حرکت فاطمه را در گزارش خویش به تصویر کشد.
جنبش فاطمی به یک معنا شکست خورد و به معنای دیگر پیروز شد
جنبش فاطمی به یک معنا شکست خورد و به معنای دیگر پیروز شد. شکست خورد؛ زیرا نتوانست در واپسین حرکت مهم خویش در دهمین روز پس از وفات رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم حکومت خلیفه را براندازد.
نمیتوانیم همه عواملی را که به ناکامی زهرا در این حرکت انجامید، تبیین نماییم؛ اما جای تردید نیست که شخصیت خلیفه ـ رضیاللهعنه ـ از مهمترین عوامل این ناکامی بود؛ زیرا وی در شمار افراد سیاستمدار جای داشت و شرایط را با زیرکی چشمگیری مدیریت کرد که نمونهای از آن زیرکی را میتوانیم در سخن وی خطاب به انصار بیابیم؛ سخنی که در پاسخ به فاطمه و پس از پایان خطبه وی در مسجد بیان شد. در آنجا خلیفه آتش شعلهور درونش را در خود مهار کرد و با لطافت و نرمخویی کامل پاسخ فاطمه را داد؛ آتشی که ـ به احتمال قوی ـ پس از بیرون آمدن فاطمه از مسجد، زبانه کشید و سپس او رو به انصار چنین گفت: «این چه فرومایگی است که در برابر هر سخنی که میشنوید، نشان میدهید؟ او [علی] مانند روباهی است که گواهش دُمِ او است.» این سخن را پیشتر به صورت کامل آوردیم. این دگرگونی از نرمی و آرامش به خشم شعلهور، نشان میدهد که او تا چه اندازه از توانایی مدیریت احساساتش برخوردار بوده و میتوانسته خود را با وضعیت پیشآمده هماهنگ کند و در هر زمان به ایفای نقش مناسب بپردازد.
و اما پیروزی مبارزه فاطمه از این جهت بود که حقیقت را به نیرویی توانمند مجهز نمود و به توان جاودانگی آن در میدان کارزار مکتبی، توانی تازه افزود. او این پیروزی را بهطور کلی در همه آن حرکت و بهطور ویژه در گفتوگوی با صدیق و فاروق هنگام دیدار خاص آن دو تن با وی به ثبت رساند، آن گاه که به آن دو گفت: «آیا اگر سخنی از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم برایتان نقل کنم، آن را صحیح میشمارید و به آن عمل میکنید؟» گفتند: «آری.» گفت: «به خداوند سوگندتان میدهم! آیا از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم نشنیدید که فرمود: خشنودی فاطمه از خشنودی من و خشم او از خشم من است. پس هر که فاطمه را دوست بدارد، با من دوستی ورزیده و هر که او را خشنود سازد، مرا خشنود ساخته و هر که وی را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است؟»۱ آن دو گفتند: «آری؛ این سخن را از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم شنیدهایم.» فاطمه گفت: «پس خدا و فرشتگانش را گواه میگیرم که شما مرا خشمگین ساختید و خشنودم نکردید و هر گاه به دیدار رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم روم، نزد وی از شما دو تن گلایه خواهم نمود».
این گفتار فاطمه نشان میدهد که وی تا چه میزان اهتمام داشت که اعتراض خود به آن دو طرف دعوا را تحکیم و تثبیت نماید و خشم و کینهاش را نسبت به آن دو آشکار سازد. هدف او از این اهتمام این بود که از این مبارزه به نتیجهای دست یابد که ما در صدد بررسی آن و دستیابی به دیدگاهی خاص درباره آن نیستیم؛ زیرا این سخن از قلمرو عنوان این بحث بیرون است و نیز شأن خلیفه را برتر از آن میشمریم که با او وارد چنین مناقشاتی شویم. ما این سخن را فقط از آن روی مینگاریم که اندیشههای فاطمه علیهاالسلام و دیدگاه او را توضیح دهیم. او بر این باور بود که رهاوردش از این مبارزه، پیروزی قطعی با معیار عقیده و دین بود. مقصودم آن است که صدیق با خشمگین کردن فاطمه، سزاوار خشم خدا و رسولش شد و با آزار دادنش آن دو را آزرد؛ زیرا خدا و رسولش با خشم او به خشم میآیند و با رنجش وی رنجیده میشوند. این همان است که در سخن صحیح پیامبر به تصریح آمده است. بدین سان، روا نبود که وی خلیفه خدا و رسولش باشد؛ چرا که خداوند فرموده است:
«وَمَا کانَ لَکمْ أنْ تُؤْذُواْ رَسُولَ اللهِ وَلاَ أنْ تَنْکحُواْ أزْواجَهُ مِن بَعْدِهِ أبَداً إنَّ ذَلِکمْ کانَ عِندَ اللهِ عَظیماً؛ شما حق ندارید رسول خدا را برنجانید و مطلقاً نباید زنانش را پس از مرگ او به نکاح خود درآورید؛ چرا که این نزد خدا همواره [گناهی] بزرگ است» (احزاب: ۵۳).
«إنَّ الَّذِین یؤْذُون اللهَ وَرَسُولهُ لَعَنَهُمُ اللهُ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَأعَدَّ لَهُمْ عَذَاباً مُهِیناً؛ همانا آنان که خدا و رسولش را بیازارند، خداوند در دنیا و آخرت لعنتشان کند و برای ایشان عذابی خوار کننده فراهم سازد»(احزاب: ۵۷).
«وَالَّذِینَ یؤْذُونَ رَسُولَ اللهِ لَهُم عَذابٌ ألِیمٌ؛ آنان که رسول خدا را بیازارند، ایشان را عذابی دردناک است»(توبه: ۶۱).
«یا أیها الَّذین آمنوا لاَ تَتَوَلَّواْ قَوْماً غَضِبَ اللهُ عَلَیهِمْ؛ ای ایمان آوردگان! سرپرستی مردمی که خداوند بر آنان خشم گرفته را بر خود نپذیرید»(ممتحنه: ۱۳).
«ومَنْ یحلِلْ عَلَیهِ غَضَبِی فَقَد هوی؛ هر که خشم من بر او فرود آید، در ورطه هلاکت افتاده است»(طه: ۸۱).
----------------------------
پی نوشت:
۱. صحیح بخاری، ج۵، ص۸۳، باب ۴۳، حدیث ۲۳۲.
۲. صحیح بخاری، ج۵، ص۵؛ و ج۶، ص۱۹۶.
منبع: خبرآنلاین
10