روشی از امام کاظم(ع) که ولایت را تا امروز زنده نگهداشت
اگر حرکت مبارزهجویانه سرسخت ائمه در طول ۲۵۰ سال نبود، قلم به مزدها و زبان به مزدهای دوران بنیامیه و بنیعباس اسلام را تدریجاً آنقدر عوض میکردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچچیز باقی نمیماند.
امام کاظم (ع) هفتمین امام شیعیان در سال ۱۲۸ ه.ق در ابواء، جایى میان مکه و مدینه در هفتم صفر به دنیا آمد و در پنجاهوپنجسالگی به شهادت رسید.
ابوالحسن موسی بن جعفر(علیهماالسلام) به جهت کثرت زهد و عبادتش معروف به «العبد الصالح» و به جهت حلم، فروخوردن خشم و صبر بر مشقات و آلام زمانه مشهور به «الکاظم» شد.
خصوصیات بارز امام کاظم
ایشان در علم، حلم، تواضع و مکارم اخلاق و کثرت صدقات، سخاوت و بخشندگی ضربالمثل بود. بدان و بداندیشان را با عفو و احسان بیکران خویش تربیت میکرد.
شبها بهطور ناشناس در کوچههای مدینه میگشت و به مستمندان کمک میکرد. مبلغ دویست، سیصد و چهارصد دینار در کیسهها میگذاشت و در مدینه میان نیازمندان قسمت میکرد.کیسههای موسی بن جعفر در مدینه معروف بود و اگر به کسی یک صره (کیسه) میرسید، بینیاز میگشت. از صفات والاى اخلاقى امام کاظم (علیهالسلام)، احسان و نیکى به مردم بود. نیازمندان به ایشان حاجت مىبردند و نیاز خویش را از او برمیآوردند و «بابالحوائج» اش مىدانستند. بااینهمه در اتاقی که نماز میگزارد جز بوریا، مصحف و شمشیر چیزی نبود.
منش و سلوک پاک او همگان را متأثّر مىساخت؛ چنانکه بنا بر روایات، چون او را در زندان حبس کردند، زندانبانان را منقلب ساخت و به ایشان ایمان آوردند. [۱]
درباره دانش آن امام همام (علیهالسلام) روایت کردهاند که از همان کودکى شگفتى مردم را برمیانگیخت.[۲] امام موسی الکاظم(علیهالسلام) هنوز کودک بود که فقهای مشهور مثل ابوحنیفه از او مسئله میپرسیدند و کسب علم میکردند.
در عبادت و زهد از همه مردم عصر خویش برتر بود. [۳] و بدین روى او را لقب «العبد الصّالح» داده بودند و اهل مدینه «زینالمجتهدین» اش مىخواندند. [۴]
لقب مشهور امام (علیهالسلام) «کاظم» است به معناى کسى که هنگام خشم ، خویشتنداری مىکند و خشم خود را فرومیبرد و بهآسانی از دیگران درمیگذرد. [۵]
بعد از شهادت پدر بزرگوارش امام صادق (علیهالسلام) (۱۴۸ ه.ق.) در بیستسالگی به امامت رسید و ۳۵ سال رهبری و ولایت شیعیان را بر عهده داشت.
دوران امامت
امام موسى بن جعفر (علیهماالسلام) سیوپنج سال از سال ۱۴۸ تا ۱۸۳ ه. بر مسند امامت حضور داشت. خلفاى معاصر ایشان جملگى از بنیعباس بودند: منصور دوانیقی ، مهدی عباسی ، هادی عباسی و هارونالرشید. امام (علیهالسلام) در عهد هارون سالها در زندان به سر برد.
فعالیتهای امام
فعّالیّتهاى امام کاظم (علیهالسلام) را بر دو دسته دانستهاند:
۱. فعّالیّتهاى علمى و فکرى و چارهجویى براى رویارویى با عقاید نادرست و بدعتها و واپسگرایىها.
امام (علیهالسلام) شاگردانى پرورانید تا بهواسطه آنان آموزههاى راستین دینى و شیعى را میان مردم بگستراند. شاگردان به محضر امام شرف یاب میشدند و در مجلس ایشان مىنشستند و چون فتوا یا کلامى علمى مىشنیدند، مىنوشتند و ثبت مىکردند. [۶]
۲. فعالیت دیگر امام (علیهالسلام) هدایت و نظارت بر پایگاههاى مردمى و هواخواهان خویش بود. امام (علیهالسلام) از این گذر مىکوشید افزون بر حفظ رابطه خویش با شیعیان و هدایت آنان، موضع منفى خود در برابر حکومت را نیز به آنان منتقل کند و در همین مسیر، همواره نارضایتى خویش از ارباب حکومت را آشکار مىساخت و همکارى با آنان را حرام مىشمرد. [۷]
مناظره سرزنشآمیز امام (علیهالسلام) با هارون الرّشید در مرقد مطهّر پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) در پیش بزرگان و فرماندهان کشورى و لشکرى را مىتوان ازاینگونه فعّالیّتها شمرد. [۸]
رویدادهای مهم دوران امام
برخى از مهمترین موضوعات یاد کردنی روزگار امام کاظم (علیهالسلام) عبارتاند از:
الف. برخاستن جنبشهاى انقلابى که امام (علیهالسلام) برخى از آنها را تأیید مىکرد؛ همانند جنبش شهید فخ. [۹]
ب. سازماندهی نظام سری رابطان به دست امام (علیهالسلام) که وظیفه داشتند ارتباط ایشان را با شیعیان سامان دهند و فرمانهاى مقام امامت را بدانان برسانند. [۱۰]
ج. پیدایى برخى مسلکهاى انحرافى و اوجگیری فعالیتهای عقیدتى و سیاسى آنها.
برخى از این مسلکها ادّعاى تشیّع نیز سر مىدادند؛ ولى بههیچروی مقبول امام (علیهالسلام) نبودند. فرقههاى ناووسیّه، اسماعیلیه، مبارکیّه، سمطیّه و فطحیّه چنین بودند. پدید آمدن این فرقهها در قلمرو مکتب تشیّع شرایط حساسى را براى امام (علیهالسلام) پدید آورد که تا آن زمان بىسابقه بود. امام (علیهالسلام) باتدبیری خاص، توانست شیعیان را از این چالش فکرى و عقیدتى برهاند و امامتِ مقبول آیین اسلام را براى آنان نمایان سازد.
د. سازشناپذیرى امام کاظم (علیهالسلام) در برابر حکومت و کژروىهاى دیگر جامعه اسلامى، مسئلهاى را پیش آورد که براى امامان پیشین پیش نیامده بود. امام (علیهالسلام) براى مدّتى طولانى در زندان حبس شد.
حاکمان عباسی از وجود امام (علیهالسلام) بیمناک بودند و هر از چند گاهى ایشان را به زندان مىانداختند. روزگار حبس امام (علیهالسلام) در عهد هارونالرشید طولانىتر بود و بارها به زندان رفت.
تلاش خستگیناپذیر و توسل به شیوه تقیه
در کتاب انسان ۲۵۰ ساله بر اساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون سبک زندگی امام کاظم (ع) آمده است:
«زندگی موسی بن جعفر (علیهماالسلام) یعنی امامت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در سختترین دوران شروع شد. هیچ دورانی به گمان منبعد از دوران امام سجاد (ع) بهسختی دوران موسی بن جعفر (علیهماالسلام) نبود. موسی بن جعفر در سال صد و چهلوهشت به امامت رسیدند بعد از وفات پدرشان امام صادق (ع) سال صد و چهلوهشت، اوضاع اینطور است که بنیعباس بعد از درگیریهای اول، بعد از اختلافات داخلی و جنگهایی که بین خود بنیعباس در اول خلافتشان به وجود آمد، فارغ شدند. گردنکشان بزرگی را که خلافت آنها را تهدید میکردند، مثل بنی الحسن محدبن عبدالله حسن، ابراهیم بن عبدالله بن حسن که جزو مبارزین و شورش گران علیه بنیامیه بودند همه اینها را منکوب و سرکوب کردند، تعداد بسیاری از سران و گردن کشان را بنیعباس کشته که در آن مخزن و انباری که بعد از مرگ منصور عباسی باز شد، معلوم شد که تعداد زیادی از شخصیتها و افراد را کشته بودند و جسدهایشان را در یکجایی گذاشته بود که اسکلتهای آنها در آنجا آشکار بود. اینقدر منصور از بنی الحسن و بنیهاشم، از خویشاوندان خودش و از کسانی که جزو نزدیکان خودش بودند آدمهای سرشناس و معروف را از بین برده بود که یک انبار اسکلت درستشده بود. از همه اینها که فارغ شد، نوبت به امام صادق (ع) رسید. امام صادق (ع) را هم با حیله مسموم کرد. در فضای زندگی سیاسی بنیعباس هیچ غباری دیگر وجود نداشت. در چنین شرایطی که منصور در کمال قدرت و در اوج سلطه ظاهری زندگی میکند، نوبت به خلافت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) رسید که یک جوانی است، تازهسال و باآنهمه مراقبت. بهطوریکه کسانی که میخواهند بعد از امام صادق (ع) بفهمند که دیگر حالا به چه کسی باید مراجعه کرد، با زحمت میتوانند راه پیدا کنند و موسی بن جعفر را پیدا کنند؛ و موسی بن جعفر به همه آنان توصیه میکند که مواظب باشید، اگر بدانند که از من حرف شنیدید و از من تعلیمات دیدید و با من ارتباط دارید، الذبح، کشتن هست، مراقب باشید، در یک چنین شرایطی موسی بن جعفر (علیهماالسلام) به امامت میرسد و مبارزه را شروع میکند.»
علت حبس امام در زمانهارون
درباره حبس امام موسی (علیهالسلام) به دست هارونالرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت میکند که علت گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد بن برمک بوده است.
زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خود به نام جعفر بن محمد بن اشعث که مدتی هم والی خراسان بوده است سپرده بود و یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد بن اشعث را همهکاره دستگاه خلافت سازد و یحیی و برمکیان از مقام خود بیفتند.
جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود و قائل به امامت امام موسی (علیهالسلام)، و یحیی این امر را به هارون اعلام میکرد. سرانجام یحیی بن خالد، پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه خواست تا بهوسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگویی کند.
میگویند امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه او را احضار کرد و از او خواست که از این سفر منصرف شود و اگر ناچار میخواهد برود از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و بهوسیله او پیش هارون بار یافت و گفت از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او میدهند تا آنجا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد.
هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت یا رسولالله از تو پوزش میخواهم که موسی بن جعفر را به زندان میافکنم زیرا او میخواهد امت تو را بر هم زند و خونشان را بریزد.
آنگاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند و او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور فرستادند. عیسی پس از مدتی نامهای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد.
هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد و پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت و هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد.چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت فضل بر او تنگ نگرفت و هارون از شنیدن این خبر در خشم شد.
دوران زندان امام
در کتاب انسان ۲۵۰ساله بر اساس بیانات مقام معظم رهبری پیرامون این بخش از زندگی امام کاظم (ع) آمده است:
«شخصیت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشن گری است که تمام اطراف خودش را روشن میکند. ببینید حق این است، حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچوقت متوقف نمیماند حتی در سختترین شرایط و این همان کاری بود که موسی بن جعفر (علیهماالسلام) کرد، که دراینباره داستانهای زیادی و روایات متعددی است. یکی از جالبترین آنها این است که سندی بن شاهک معروف، که شما میدانید یک زندانبان بسیار قوی و خشن و از سرسپردگان بنیعباس و از وفاداران به دستگاه سلطنت و خلافت آن روز بود. این، زندانبان موسی بن جعفر (علیهماالسلام) بود و در خانه خودش موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را در یک زیرزمین بسیار سختی زندانی کرده بود. خانواده سندی بن شاهک گاهی اوقات از یک روزنهای زندان را نگاه میکردند وضع زندگی موسی بن جعفر (علیهماالسلام) آنها را تحت تأثیر قرار داد و بذر محبت اهلبیت و علاقهمندی به اهلبیت در خانواده سندی بن شاهک پاشیده شد. یکی از فرزندان سندی بن شاهک به نام کشاجم از بزرگان و اعلام تشیع است. شاید دو نسل یا یک نسل، بعد از سندی بن شاهک یکی از اولاد سندی بن شاهک کشاجم است که از بزرگترین ادبا و شعرا و از اعلام تشیع در زمان خودش است که این را همه ذکر کردهاند؛ اسمش کشاجم السندی است که از اولاد سندی بن شاهک است.
این وضع زندگی موسی بن جعفر (علیهماالسلام) است که در زندان موسی بن جعفر (علیهماالسلام) اینجور گذراند. البته بارها آمدند در زندان حضرت را تهدید کردند، تطمیع کردند، خواستند آن حضرت را دلخوش کنند؛ اما این بزرگوار با همان صلابت الهی و با اتکا به پروردگار و لطف الهی ایستادگی کرد و همان ایستادگی بود که قرآن را، اسلام را تا امروز حفظ کرد. این را بدانید که استقامت ائمه ما در مقابل آن جریانهای فساد، موجب این شد که ما میتوانیم اسلام حقیقی را پیدا کنیم؛ امروز نسلهای مسلمان و نسلهای بشری میتوانند چیزی به نام اسلام، به نام قرآن، به نام سنت پیغمبر در کتب پیدا کنند، اعم از کتب شیعه و حتی در کتب اهل تسنن.
اگر این حرکت مبارزهجویانه سرسخت ائمه در طول این ۲۵۰ سال نبود، بدانید که قلم به مزدها و زبان به مزدهای دوران بنیامیه و بنیعباس اسلام را تدریجاً آنقدر عوض میکردند که بعد از گذشت یکی دو قرن از اسلام هیچچیز باقی نمیماند. یا قرآنی نمیماند یا قرآن تحریفشدهای میماند. این پرچم سرافراز، این مشعلهای نورافشان، این منارهای بلند بود که در تاریخ اسلام ایستاد و شعاع اسلام را آنچنان پرتوافکن کرد که تحریفکنندگان و کسانی که مایل بودند در محیط تاریک، حقایق را قلب کنند، آن تاریکی را نتوانستند به دست بیاورند. شاگردان ائمه از همه فرقههای اسلامی بودند، مخصوص شیعه نبودند؛ از کسانی که به آرمان تشیع یعنی امامت شیعی اعتقاد نداشتند، کسان زیادی بودند که شاگردان ائمه بودند، تفسیر و قرآن و حدیث و سنت پیغمبر را از ائمه یاد میگرفتند. اسلام را همین مقاومتها بود که تا امروز نگه داشت.
شهادت امام
بالاخره موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را در زندان مسموم کردند. یکی از تلخیهای تاریخ زندگی ائمه، همین شهادت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) است. البته میخواستند همانجا هم ظاهرسازی کنند. در روزهای آخر سندی بن شاهک عدهای از سران و معاریف و بزرگان را که در بغداد بودند آورد دور حضرت، اطراف حضرت، گفت: ببینید وضع زندگیاش خوب است، مشکلی ندارد، حضرت آنجا فرمودند: «بله، شما هم بدانید که اینها من را مسموم کردند» و حضرت را مسموم کردند با چند دانه خرما و در زیر بار سنگین غل و زنجیری که بر گردن و دست و پای امام بسته بودند، امام بزرگوار و مظلوم و عزیز در زندان، روحش به ملکوت اعلی پیوست و به شهادت رسید.
البته بازهم میترسیدند؛ از جنازه امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) هم میترسیدند، از قبر موسی بن جعفر (علیهماالسلام) هم میترسیدند. این بود که وقتیکه جنازه موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را از زندان بیرون آوردند و شعار میدادند بهعنوان اینکه این کسی است که علیه دستگاه حکومت قیام کرده بوده، این حرفها را میگفتند تا اینکه شخصیت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را تحتالشعاع قرار بدهند. اینقدر جو بغداد برای دستگاه جو نامطمئنی بود که یکی از عناصر خود دستگاه که سلیمان بن جعفر باشد- سلیمان بن جعفر بن منصور عباسی یعنی پسرعموی هارون که یکی از اشراف بنیعباس بود- او دید با این وضعیت ممکن است که مشکل برایشان درست شود؛ یک نقش دیگری را بر عهده گرفت و جنازه موسی بن جعفر (علیهماالسلام) را آورد، کفن قیمتی بر جنازه آن حضرت پوشاند، آن حضرت را با احترام بردند و در مقابر قریش، آنجایی امروز بهعنوان «کاظمین» معروف هست و مرقد مطهر موسی بن جعفر (علیهماالسلام) در نزدیکی بغداد، آنجا دفن کردند و موسی بن جعفر (علیهماالسلام) زندگی سراپا جهاد و مجاهدت خودش را بهاینترتیب به پایان رساند.»
پینوشتها :
۱. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب علیهمالسلام، ج۳، ص۴۱۵.
۲. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۲، ص۴۱۸.
۳. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۱۷.
۴. مفید،محمد بن محمد،الارشاد،ج۲،ص۲۳۵.
۵. قندوزی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع المودّة، ج۳، ص۱۱۷.
۶. محدث قمی، عباس، الانوار البهیّة، ص۱۸۶-۱۸۷ .
۷. حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج۱۲، ص۱۴۰.
۸. ابن شهرآشوب، محمد بن علی، مناقب آل ابیطالب علیهمالسلام، ج۴، ص۳۴۵.
۹. اصفهان ی، ابوالفرج، مقاتل الطّالبیّین، ج۳۰۴.
۱۰. پیشوایان ما، ص۲۱۴.
منبع: فارس
1696