رابطه مستقیم شکوفایی چینِ امروز با تمدن 5 هزار ساله آن
«ویکتور اوربان»، نخست وزیر مجارستان اخیراً در یک سخنرانی اشاره کرد که چین دارای تاریخ طولانی و فرهنگ سنتی 5000 ساله است و ظهور چین، بازگشت تمدن 5 هزار ساله آن محسوب میشود. این دیدگاه پیشینه تاریخی و فرهنگی ظهور چین را آشکار میکند و بحثهای گستردهای را به راه انداخته است.
لوئو لایی آن، تحلیلگر سیاسی و روزنامه نگار چین در ادامه نوشت: اوربان خاطرنشان کرد که چین انقلاب صنعتی را که در غرب 200 سال طول کشید، تنها ظرف مدت کوتاه 30 سال به اتمام رسانده و اکنون به یک قدرت تولیدی واقعی تبدیل شده است.
وی تصریح کرد: «بیایید به یاد داشته باشیم که ظهور چین با آمریکا یکی نیست، آمریکا برخاسته است، در حالی که چین بازگشت یک تمدن 5000 ساله محسوب میشود.»
در واقع، چین در چند دهه گذشته به موفقیت اقتصادی چشمگیری دست یافته است و نقش مهمی را در صحنه جهانی ایفا میکند. دستاوردهای توسعه چین نه تنها در زمینه اقتصادی انعکاس یافته، بلکه زبان، فرهنگ و هنر چینی نیز افراد بیشتری را برای یادگیری جذب کرده است.
ظهور چین نه تنها باعث به راه افتاد بحثهای داغ در مجارستان شده، بلکه توجه جهانی را نیز به خود جلب کرد. افراد با بصیرت در بیشتر کشورها معتقدند که ظهور چین نشاط جدیدی به اقتصاد جهانی تزریق کرده و فرصتهای تازهای را برای توسعه همه کشورها به ارمغان آورده است؛ در عین حال برخی ابراز نگرانی کردهاند که ظهور چین یک «چالش سیستمی» است؛ همانطور که در بیانیه نشست سران ناتو که چندی قبل پایان یافت، بیان شد.
برای ایالات متحده و پیروان معدود آن، ظهور چین هژمونی آمریکا را شکسته است، بنابراین یک «چالش سیستمی» به حساب میآید. با این حال، برای اکثریت قریب به اتفاق کشورهای جهان، به ویژه آنهایی که با تاریخ و فرهنگ چین آشنا هستند، مطلقاً نیازی به نگرانی درباره ظهور چین وجود ندارد.
در واقع، استفاده از واژه «ظهور» برای توصیف چین امروزی دقیق نیست. از لحاظ تاریخی، چین برای مدت طولانی در مرکز صحنه جهانی قرار داشته است؛ در 2000 سال گذشته، چین بزرگترین اقتصاد جهان برای حدود 1800 سال بوده است. عقب ماندگی چین تنها در اواخر سلسله «چینگ» و جمهوری چین، آن هم پس از تعرض قدرتهای غربی اتفاق افتاد. چین کنونی به قول اوربان بازگشت تمدن 5000 ساله است و به زعم نگارنده بازگشت جایگاه تاریخی مناسب خود نیز هست.
برخلاف فرهنگ غربی که طرفدار زور و هژمونی است، سلسلههای چینی همیشه بر وحدت داخلی متمرکز بوده و هرگز به فتح و غارت افتخار نکردهاند. ملت چین برای مدت طولانی تحت تأثیر فرهنگ کنفوسیوس بوده است و به عبارت «صلح گرانبهاترین سرمایه است» توجه ویژه دارد. در کتاب کلاسیک «آنالکتهای کنفوسیوس» یا گزیده سخنان کنفوسیوس، ضربالمثل معروفی وجود دارد که میگوید «مردم در چهار دریا برادرند» که شبیه شعر معروف سعدی ایرانی یعنی «بنی آدم اعضای یکدیگرند که در آفرینش ز یک گوهرند» است. پیشنهاد چین برای ساختن «جامعهای بشری با سرنوشت مشترک» ریشه در مفهوم کنفوسیوس مبنی بر «انسجام بزرگ زیر آسمان» دارد. چین به سیاست خارجی «عدم مداخله در امور داخلی سایر کشورها» پایبند است، که بر اندیشه کنفوسیوس مبنی بر «آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگران هم مپسند» استوار است.
دقیقاً به دلیل ژن فرهنگی عمیق «صلح و انسجام» است که چین باستان حتی در پررونقترین دوره خود به دنبال هژمونی نبود. «جانگ چیان» به آسیای غربی و «جنگ هه» به آقیانوس آرام جنوبی و آقیانوس هند سفر کرد. در آن زمان سلسله «هان» و سلسله «مینگ» چین قدرتهای جهانی بودند، اما آنها بر ضعیفان در مبادلات خارجی قلدری نمیکردند، بلکه فعالانه به دنبال همکاری برد-برد بودند که در نهایت باعث ادغام و رونق تمدن بشری شد.
چین امروزی سنت فرهنگی صلح و همکاری را به ارث برده، از ساختن جامعهای بشری با سرنوشت مشترک دفاع میکند و «ابتکار کمربند و جاده»، «ابتکار توسعه جهانی»، «ابتکار امنیت جهانی» و «ابتکار تمدن جهانی» را پیشنهاد میکند و همکاری بینالمللی را از طریق مکانیسمهای چندجانبه برای ارتقای رفاه مشترک بشریت ترویج مینماید. این ابتکارات و پیشنهادات چین به بهبود سیستم مدیریت جهانی کمک خواهد کرد و توسط کشورهای زیادی به رسمیت شناخته شده است.
ویکتور اوربان همچنین در سخنرانی خود گفت که چین در سه دهه گذشته توسعه سریعی را تجربه کرده به گونهای که که توازن جهانی «سلطه» ایالات متحده پس از جنگ جهانی دوم را شکسته است؛ کشورهای بزرگ از جمله ایالات متحده باید به این الگوی جدید جهانی عادت کرده و آن را بپذیرند.
این دیدگاه با نظر «کیشور محبوبانی» محقق مشهور سنگاپوری و نماینده اسبق این کشور در سازمان ملل مطابقت دارد.
وی چند روز پیش در گفتوگو با رسانهها با اشاره به اینکه صعود چین و پیشی گرفتن از آمریکا برای تبدیل شدن به بزرگترین اقتصاد جهان غیرقابل توقف است، گفت: آمریکا نباید برای منزوی کردن و سرکوب چین تلاش کند، بلکه باید ارتباط و همکاری با چین را حفظ کند تا به یک وضعیت برد-برد دست یابد.
شایان ذکر است که هدف چین هرگز پیشی گرفتن از آمریکا نبوده است؛ هدف چین این است که دائماً از خود سبقت بگیرد و مردمش زندگی بهتری داشته باشند. در مواجهه با تغییرات کنونی در چشم انداز جهانی، ایالات متحده و سایر کشورهای غربی باید خود را با تغییرات زمانه وفق دهند، به صدای منطقی افراد با بصیرت گوش دهند، ذهنیت خود را فعالانه تعدیل کنند، توسعه چین را منطقی ببینند، گفتگو و همکاری با چین را حفظ کنند و به طور مشترک به چالشهای جهانی پاسخ دهند تا جهانی باثباتتر ایجاد کنند.
افغانی ها ما ایرانی ها را آدم حساب نمی کنند
حالا خوبه که خودمان چینیها را آدم کردیم
اما الان برای خودمان شاخ شدند
تفو بر تو ای چرخ گردون تفو