ناگفته های خاله رومینا از ماجرای قتل
خاله رومینا می گوید: «اصرار کردیم «بگذار دختر خانه ما بماند تو برو تا عصبانیتت بخوابد.» گفت: «نه. اگر اینجا بماند ممکن است باز هم بیایند و فراری اش بدهند. رفتند، اما ما نگران بودیم بلایی سر دخترش بیاورد.»
رومینا اشرفی با بهمن خاوری، پسری که ۱۶ سال از او بزرگتر بود فرار کرد و پس از بازگشت به خانه پدر رومینا با تحریک برادرانش برای حفظ غیرت، سر دخترش را با داس برید. خانواده رعنا دشتی، مادر رومینا سعی کردند که پدر رومینا را آرام کنند. اما عکسهایی که در فضای مجازی منتشر شد دوباره آتش خشم پدر را شعله ور کرد و او را به سمت قتل پاره تنش سوق داد.
۱۵ سال زندگی کردند.
خواهرتان چند سالش بود که با پدر رومینا ازدواج کرد؟
۱۹ ساله بود.
خواهرت و پدر رومینا از قبل همدیگر را نمیشناختند؟
نه.
پس خواستگاری شان سنتی بود؟
بله.
پدر رومینا برخورد تندی داشت؟
گاهی... اخلاقش تند بود.
پدر رومینا دست بزن داشت؟
یکی، دو بار...، اما اینطور نبود که مدام خانواده اش را بزند.
برای چه چیزهایی عصبانی میشد؟
کلا عصبانی بود. خواهرم کوتاه میآمد و حرف روی حرفش نمیزند.
پدر رومینا مواد مصرف میکرد؟
مواد مصرف نمیکرد. قبلا سیگاری بود. سیگار را کنار گذاشته بود و فقط قلیان میکشید.
درست است که گفتند لحظهای که قتل را مرتکب شد مخدر مصرف کرده بود؟
از حالتش مردم این حدس را زدند.
مگر حالتش چطور بود؟
بچه (رومینا) را که آورد خانه دیگر آرام شده بود و گفت: «من دیگر کاری به کارش ندارم و هیچی نمیگویم... او را روی چشمانم نگه میدادم.»، اما قبلا گفته بود او را میکشم. پدر رومینا آرام شده بود، اما تا به خانه رسید برادرهایش گفتند پسره عکس گذاشته و آن را نشان میدهند.
عموهای رومینا گفتند که قتل را انجام بده؟
آنها هم گفتند. وقتی دختر فرار کرده بود ما خشمش را آرام کردیم، اما داداش هایش میگفتند: بکش! بیار دخترت را بکش! او هم از روی عصبانیت یا چیز دیگر این کار را کرد.
مگر پسره خواستگار نبود؟
چرا. اما از پسره بد تعریف میکردند.
این که پسره قبلا یک نفر را فراری داده بود، حقیقت دارد؟
بله... حقیقت دارد.
آن دختر را میشناختید؟
در آستارا زندگی میکرد. او هم دید که این پسر مواد مصرف میکند. دختر دوست خواهرزاده من (دختر خاله رومینا) است گفته بود من هم عاشقش بودم. بهمن هم من را دوست داشت. دو سه سال با هم کشتیم دیدم شیشه میکشد. پارسال خانواده دختر به زور او را از پسر جدا کردند و چند بار مشاوره بردند. دختراشان را فرستادند تهران خانه خاله اش تا از او دل بکند. مدتی آنجا ماند تا از سرش افتاد.
رومینا این موضوع را نمیدانست؟
کسی نمیدانست این پسر خواستگار رومیناست. بعد از این که فرار کردند، همه متوجه شدند. رومینا خواستگار دیگری داشت همه فکر میکردند او رومینا را فراری داده است. با این عکس گذاشتن بهمن، بابای رومینا دیوانه شد.
چون بهمن بود بابای رومینا عصبانی شد یا هر کس دیگری بود عصبانی میشد؟
به خاطر این پسر. شاید اگر کس دیگری بود اینطور نمیشد.
پس بحث سنی و شیعه نبود؟
نه... اینجا آنطور نیست و با اهل تسنن قاطی هستیم.
پدر رومینا چرا دخترش را طرد نکرد؟
نادانی کرد. فرهنگشان پایین است و سنتی هستند.
خواهرتان کجا بود که این اتفاق افتاد؟
بعد پاسگاه آمدند خانه ما. اصرار کردیم: «بگذار دختر خانه ما بماند تو برو تا عصبانیتت بخوابد.» گفت: «نه. اگر اینجا بماند ممکن است باز هم بیایند و فراری اش بدهند. من خودم رومینا را ببرنم خوب نگهش میدارم.» رفتند، اما ما نگران بودیم بلایی سر دخترش بیاورد. یکی، دو ساعت نشده بود که خبر آمد که رومینا را کشته! خواهرم برای شستن دستمالی به حمام میرود. در حمام باز بوده، شوهرش در را روی او قفل میکند. خواهرم گفت همان موقع فهمیدم یه کاری میخواهد بکند. جیغ زدم و در را کوبیدم، اما فایدهای نداشت.
رومینا چیزی نگفته؟
خواب بوده.
با یک ضربه رومینا را کشته است؟
معلوم نیست. فقط سرش را بریده. بچه هیچ تکان هم نخورده است.
امکان دارد پدرش قبل آن چیزی داده که بیهوش شده باشد؟
احتمالش هست. من هم این را میگویم. وقتی او را سر میبرد بالاخره دست و پا میزند.
پدرش گوسفند سر میبرید؟
بله. اهش بود. گوسفند میخرید و قصابی میکرد. در فامیل بخواهیم سرببریم او را صدا میکردند. در قصابی وارد است.
میگویند وقتی آمد بیرون خیلی خوشحال بوده!
آن را ما ندیدیم. تا من رسیدم برده بودنش. فقط گفته غیرتم را ثابت کردم.
امیر محمد، برادر کوچک رومینا کجا بود؟
او هم پیش دختر خوابیده بوده و بیدار نشده است.
خواهرتان الان چه تصمیمی دارد؟
میگوید به هیچ وجه نمیخواهم با او زندگی کنم. شب خبر آمد که در زندان خودش را کشته است. ما همه گریه کردیم، اما خواهرم خوشحال شد و گفت چرا به خاطر او گریه میکنید؟ او قاتل بچه من است. اما بعد فهیدیم که دروغ بوده است.
عموهای رومینا چه میکنند؟
دنبال کار خودشان هستند.
قبل از این هم رومینا دوست پسر داشت؟
رومینا خواستگار داشت. خواستگارهای خوبی هم داشت به خاطر این که سنش کم بود او را شوهر ندادند. دختر سنگینی و زیبایی بود، خواستگار داشت اینجا روستاست و وقتی دختر قد میاندازد خواستگار پیدا میشود. باباش با شوهر من هم مشورت کرده بود. کاش او را شوهر میدادند، اما پدرش گفته بود دخترم ۱۳-۱۴ ساله است.
منبع: رکنا
66
لعنت بر کسانی که پدر رومینا رو تحریک به کشتن کردن انشاءالله همین بلا سر بچه های خودشون بیاد
خداوند پدر رومینا را لعنت کند
چرانمک برزخم میزنیدوبترجگرمادرش دامیسوزانیدفقط اگردلسوزیدقیرتان نشان دهیدبهمن شیطان کثیف رابکشیداین حرفهاببهوده و باعث غیبت و گناه دخترمیشویدسالی هزاران دختر وزن درشهرهاباچاقوقمه
همچین پدر بی رحمی روباید هزاران بار قصاص کرد. انسان چگونه می تواند به خاطر حرف دیگران عزیز ش را بکشد.