آموزش نه گفتن به رابطه جنسی
کارشناسان برای والدین سناریوهایی را طراحی کردهاند و به جوانان و نوجوانان جامعه خود آموزش میدهند که در چنین موقعیتهایی چه باید بگویند و چگونه باید مقاومت کنند. نمونههایی از این سناریوها در ادامه آمده است
تحقیقات نشان داده که بسیاری از افراد، به این خاطر خویشتنداری را از دست میدهند که نمیتوانند در برابر فشار روانی تقاضا برای ارتباط جنسی از طرف مقابل مقاومت کنند و با جدیت و صراحت نه بگویند.
کارشناسان برای والدین سناریوهایی را طراحی کرده اند و به جوانان و نوجوانان جامعه خود آموزش میدهند که در چنین موقعیتهایی چه باید بگویند و چگونه باید مقاومت کنند. نمونههایی از این سناریوها در ادامه آمده است.
میگوید: ارتباط با یکدیگر باعث رشد انسان هاست.
بگو : تو باید رشد کنی و اطلاعاتت را بیشتر کنی. من آن قدر پخته هستم که بدانم این کار، آرامش من و برنامه هایم (برای آینده) را خراب میکند.
میگوید: رفتار تو مثل یک بچه کوچک است...
بگو: اتفاقا رفتار من مثل آدمهای باتجربه است. به اطرافت نگاه کن ببین ارتباط بدون مسئولیت پذیری و بدون برنامه چقدر جوانها را بدبخت کرده است.
میگوید: تو کنجکاو نیستی. فکر میکنی به یک بار تجربه کردن نمیارزد.
بگو: من درباره خیلی چیزها کنجکاو هستم؛ اما معنایش این نیست که بخواهم خودم قربانی بشوم، یا موش آزمایشگاهی باشم. هرچه باشد، امکان صدمه دیدن من هست؛ پس نمیارزد.
میگوید: همه این کار را میکنند.
بگو: اولا خیلیها خویشتندار هستند، ثانیا بیشتر کسانی که تو میگویی، سرانجام سرشکسته و متأسف میشوند و ثالثا من همه نیستم و میدانم که چه کاری برای من صحیح است.
میگوید: برای اینکه دوستت داشته باشند، باید بیشتر جلو بروی.
بگو: من نمیخواهم برای دوست داشتهشدن، اجازه بدهم کسی از من سوءاستفاده کند.
میگوید: ولی من دوستت دارم.
بگو: پس به تصمیم من احترام بگذار و احساسات مرا پایمال نکن.
میگوید: به من نشان بده که چقدر دوستم داری.
بگو: من با خویشتن داری و انتظار کشیدن تا روز ازدواج به تو نشان میدهم که چقدر دوستت دارم.
میگوید: مشکل تو چیست؟
بگو: من هیچ مشکلی ندارم؛ فقط در برنامه زندگی ام، الان وقت ازدواج و مادر یا پدرشدنم نیست و اصلا آمادگی ندارم که دغدغه حاملگی و یا مبتلاشدن به یک بیماری لاعلاج و یا شنیدن حرفهای انتقادآمیز دیگران را هر روز با خودم داشته باشم؛ پس باید خویشتن دار باشم و انتظار بکشم.
میگوید: کسی که چیزی نمیفهمد.
بگو: خودم که این را میفهمم.
میگوید: تو مرا هیجان زده کردهای و حالا نباید این طور رهایم کنی؛ وگرنه رفتارت در حق من بی انصافی و غیرانسانی است. چطور وجدانت چنین اجازهای میدهد؟
بگو: من مسئول تحریک شدن هیجانات تو نیستم و نمیتوانم به قیمت راضی شدن تو، خودم را به عذاب وجدان و سرزنش بیندازم. تو باید خودت را کنترل میکردی، . پس به نفع خودت است که یاد بگیری خودت را کنترل کنی.
میگوید: اگر قبول نکنی، دیگرانی هستند که با اشتیاق میپذیرند.
بگو: برایت متأسفم که مرا به خاطر این چیزها دوست داشتی؛ خوشحال میشوم که به سراغ دیگران بروی.
منبع: سیمرغ
68