چگونه با خودمان آشتی کنیم؟
همه چیز از
«خود» رویدادهای بیرونی را پردازش و تفسیر میکند و بدین ترتیب احساسات و هیجانات با آن معنا میگیرند؛ البته خود از فردی به فردی دیگر متفاوت است.
ما در کودکی یاد میگیریم، میبینیم و حس میکنیم که از این خود محافظت و مراقبت میشود و هم والدین نیازهایش را برآورده میکنند و هم تمامی اطرافیان به او توجه نشان میدهند، اما در سنین بالاتر شکل این موارد تغییر میکند. درواقع از جایی متوجه میشویم که باید خود برای خود تلاش کند، به فکر خودش بوده و مسئول خودش باشد؛ بنابراین این خود، ارزشمند و محترم و دوستداشتنی است.
اما همه به این 3 مورد آخر دسترسی پیدا نمیکنند یا بهتر بگویم این موارد باور و عقیدهشان نخواهد شد و همچنان آن را در دیگران میجویند؛ بنابراین توجهطلبی میکنند، مهرطلب میشوند، دائم میرنجند و ناامید میشوند؛ چرا که کسی را نمییابند که آنطور که بایدوشاید و به گونهای که آنها میپسندند و نیاز دارند، هوای «خود» آنها را داشته باشد. درواقع برخی از ما آدمها نهتنها به کودک درون خود، وجود خود و احساس ارزشمندی خود بها نمیدهیم، بلکه عملا به اشکال مختلف به خودآزاری روی میآوریم.
در ادامه سعی میکنیم به مواردی از این خودآزاری و عدم توجه واقعی به کودک درون اشاره کنم:
1. توجهطلبی
در این موارد توجه به خود جایش را به توجه دیگران به خود میدهد؛ درواقع شاید بیشتر آدمها از توجهدیدن احساس خوبی پیدا میکنند، اما در توجهطلبی داستان شدت بیشتری دارد؛ یعنی فرد بسیار تلاش میکند تا توجه دیگران را به خود جلب کند؛ چون عملا با توجهدیدن احساس بودن میکند. اگر لباسی تهیه میکند، برای ایجاد حس خوب در خودش نیست، بلکه برای دیدهشدن و توجهگرفتن است. تاجاییکه اگر توجهی را که نیاز دارد، با آن پوشش خاص دریافت نکند، عملا دیگر از آن پوشش استفاده نمیکند. در این مورد همهچیز در گروی توجهدیدن است و «خود»ی وجود ندارد و خود را دیگران با نگاه و توجهشان تعیین میکنند؛ بنابراین اگر نبینند و توجه نشان ندهند، حالِ این خود خیلی بد میشود.
چه معامله دردناکی است معامله برای توجهگرفتن از آدمهایی که هرکدامشان مشغله و مسائل خود را دارند و تلاشی که میکنند تا توجه را دریافت کنند، نه رضایت خود را. خودآزاری درونی و قدرتمند است، بدون اینکه خود فرد به آن آگاهی کاملی داشته باشد. البته اگر آنان از این موضوع مطلع شوند اما درمورد آن کاری عمیق را با یک متخصص شروع نکنند، اتفاق خاصی برایشان نخواهد افتاد. درواقع این افراد در تلاشند تا دیده شوند و توجه دریافت کنند که این موضوع با مقوله آشتی با خود و کودک درون در تضاد است. یادمان باشد تعاملی که ما با خود واقعیمان داریم، در همه ابعاد زندگی ما تاثیرگذار است. یادمان باشد دیدهشدن و محترم شمردهشدن و احساس ارزشمندی در درون شکل میگیرد و با بیرون ادامه مییابد و چنانچه برعکس آن اتفاق بیفتد، کاذب، پوچ و موقعیتی است.
2. چشموهمچشمی
به نظر من کسانی که این مورد را در ساختمان شخصیت خود دارند، علاوهبر داشتن اضطراب بالا و حال بد، دشمنی عجیبی را با خود و دیگران آغاز میکنند و ادامه میدهند و در این خصیصه، رنگ درونی فرد برای خودش بیرنگ خواهد بود. هنگامیکه کسی از اطرافیان کاری میکند، وسیلهای میخرد، سر کار میرود، قصد سفر دارد، منزلش را تغییر میدهد، خودرویی جدید و مدلبالا تهیه میکند یا به کلاسی هنری یا آموزشی میرود، این فرد به هم میریزد و احساس میکند عقب مانده است؛ پس مضطرب میشود و درست مانند زمان کودکی که در دست کودک دیگری خوراکی یا اسباببازی میدید و بهانهگیری میکند، الان هم همان مشابه همان رفتارها را انجام میدهد، البته در قامتی بزرگتر؛ اما تفاوتش در این است که زمان کودکی این رفتارها عجیب نبود و کسی آن را زیر سوال نمیبرد؛ چون شاید بخشی از کودکی بود.
اما گویا برخی افراد در همان شرایط تثبت شدهاند؛ یعنی دنیا را جایی میبینند که رقابتی جدی و بزرگ در آن وجود دارد؛ بنابراین آنها مراقبند کسی از آنها پیشی نگیرد و به هر قیمتی شده است باید به آنچه دیگران دارند برسند و هرآنچه اطرافیان دارند، آنها هم به دست بیاورند. مدل دیگر این داستان طوری است که اگر آنها کاری انجام دهند، مثلا مبلمان منزل را تغییر دهند و یا در موردی سرمایهگذاری کنند و متوجه شوند شخص دیگری از نزدیکان یا دوستان کاری مشابه یا عین آنها انجام داده است، حالشان خیلی بد میشود و این موضوع را تاب نمیآورند، تاجاییکه ممکن است دست به تغییر آن کار بزنند. درواقع دنیای کیفی این افراد، دنیایی است سرشار از واهمه و نگرانی از عقبنماندن از دیگران و نیز پیشینگرفتن دیگران از وی. ادامهتحصیل یکی از آشنایان، بهخصوص اگر او همسنوسالشان باشد، لاغرکردن یکی از دوستان و… رسما آنها را به هم میریزد و وادارشان میکند دستبهکار شوند، اما نه با احساس خوب، بلکه با احساسی نامطلوب و بههرقیمتی که میتوانند. درواقع هرقدر این ویژگی در آنها عمیقتر باشد، شدت خودآزاریشان نیز بیشتر خواهد بود. کودک درون این افراد تحت فشار والد رقابتگر همواره آسیب میبیند و نمیتواند خود را بروز دهد و شادمانی را تجربه کند.
3. بیتوجهی به نیازهای خود
این مورد در ابعاد و شکلهای مختلف دیده میشود و علل ریشهای گوناگونی دارد که شاید در این بخش نتوان علل آن را تشریح کرد، اما مورد مهم این است که به هر دلیلی که این بیتوجهی صورت بگیرد، حاصل آن حال بد کودک درون، یعنی حسیترین و عاطفیترین بخش وجودی ما خواهد بود؛ بنابراین اگر علت و ریشه را اینجا دنبال نکنیم، نتیجهاش چیزی جز پایینرفتن خلق، حال بد، رخوت و کمبود انرژی نخواهد بود.
درواقع عدم شناسایی نیازهای اساسی روانی و عدم ارضا آنها خطری برای بهداشت روان و سیستم اعصاب ما محسوب میشوند. نیازهای اساسی انسان از دیدگاه مکتب واقعیتدرمانی، شامل نیاز به بقا (زندگی)، نیاز به قدرت، نیاز به آزادی، نیاز به دوستداشتن و دوستداشتهشدن (احساس تعلق خاطر) و نیاز به تفریح است و از این منظر هرآنچه توسط ما روی میدهد، یک رفتار بوده و همه رفتارها هم معطوف به هدف است و هدف از همه رفتارها ارضا یک یا چند نیاز از این نیازهاست.
از دیدگاه دیگر مکاتب نیز نیازهای انسان قابلتامل است که البته این 5 نیاز، همپوشانی جالبی با دیگر دیدگاهها دارند. آنچه مهم است این است که برای پاسخگویی به یک نیاز نباید دیگر نیازها را فدا کنیم و اجازه دهیم خودآزاری روی دهد؛ مثلا برای ارضای نیاز به قدرت نیاز به تفریح و تعلق خاطر را نادیده نگیریم و حواسمان به حساسیتهایمان و آسیبپذیرمان بهعنوان یک انسان باشد.
نیاز به تفریح به اندازه نیاز به بقا و زندگی اهمیت دارد. کودک وجود ما نیاز به بازی و رهایی دارد. تفاوت ما بهعنوان یک فرد بزرگسال با یک کودک این است که در زمان مناسبی نیازهای خود را ارضا میکنیم، اما قرار نیست آنها را فراموش کنیم و نادیده بگیریم.
کودک درون ما بهواسطه کار زیاد، جدیگرفتن زیاد زندگی، رویدادهای ناگوار، شلوغی و ترافیک و… بهاندازهکافی در فشار قرار میگیرد برای رهایی او چارهاندیشی و برنامهریزی لازم است.
کودک درون ما به بازی، به رنگهای شاد، به موسیقی خوب، به خوراکی، به دویدن، ذوقکردن، خندیدن و نیز به رفتن به طبیعت، به بازیگوشی، به آغوش عزیزان، به ابراز محبتکردن و آن را دریافتکردن، به حمایتکردن و حمایتشدن نیاز دارد؛ پس نیازهایش را جدی بگیریم و بهخاطر کسب آنها تلاش کنیم، وگرنه عواقب دردناکی در انتظارمان خواهد بود.
منبع: مجله موفقیت
46