گریبایدوف؛ شاعری که سفیر مرگ شد / چرا ایرانی ها از دایی دیپلمات روس بیزار بودند؟ / ماجرای زن‌ربایی از خانه ایرانی

در 30 فروردین 1207 الکساندر سرگییویچ گریبایدوف، دیپلمات، نمایشنامه‌نویس، شاعر و آهنگساز روسی که در مقام فرستاده تزار برای اجرای بندهای عهدنامه ترکمنچای به ایران آمد بواسطه بی تدبیری گرفتار خشم مردم شد و به قتل رسید.

گریبایدوف؛ شاعری که سفیر مرگ شد / چرا ایرانی ها از دایی دیپلمات روس بیزار بودند؟ / ماجرای زن‌ربایی از خانه ایرانی

در اوایل قرن نوزدهم میلادی، ایران در چنگال قراردادهای تحمیلی گلستان و ترکمانچای، همچون بیماری که رمق از تنش رفته، ناتوان و زبون بود. امپراتوری تزار، سرمست از پیروزی، در انتظار اجرای بی‌کم‌وکاست مفاد این قراردادها بود و هر از چندی، زخم تازه‌ای بر پیکر این سرزمین وارد می‌کرد. مزدوران بیگانه و عوامل روس، با سوءاستفاده از این قراردادهای تحمیلی، تحت عناوینی چون وزیرمختار یا نماینده تزار، به ایران سرازیر شده و امتیازات گوناگونی را طلب می‌کردند. آنان اراضی مردم را متصرف شده، به جان و مال و ناموس ایرانیان تجاوز می‌کردند و هر آنچه ظلم و ستم بود، بر سر مردم بی‌گناه آوار می‌ساختند؛ در حالی که قشون نظامی و انتظامی کشور، قدرت و جرأت کوچک‌ترین مقاومت و ابراز وجود را در برابرشان نداشتند.

photo_۲۰۲۵-۰۴-۱۹_۱۹-۱۳-۵۱

 فرستاده‌ای با طعم تحقیر

در این میان، الکساندر سرگئویچ گریبایدوف، دیپلمات و نویسنده روس، به عنوان وزیرمختار و نماینده ویژه تزار، با هیأتی پرطمطراق وارد ایران شد. گریبایدوف در ادبیات روسیه جایگاهی ویژه داشت و بیشتر اوقات در حوالی قفقاز و در کنار دایی‌اش، پاسکویچ، فرمانده قشون روسیه در نبرد با ایران، به سر می‌برد. با وجود طبع لطیف و ذوق هنری، گویی مأموریت جدید را بسیار جدی گرفته بود و با نخوتی آشکار با میزبانان ایرانی خود برخورد می‌کرد. او در مسیر ورودش تا تهران، با مردم ایران به بدرفتاری پرداخت و آنچنان که مؤلف "ناسخ‌التواریخ" می‌نویسد "سخن به غلظت و خشونت همی گفت". همراهان وی در بین مردم به باده‌گساری و میخواری پرداخته و به تحقیر آنان مشغول بودند و حتی به بهانه یافتن زنان گرجی، خانه‌های آنان را مورد تجاوز قرار داده و به عنوان اهالی گرجستان، زنان مسلمان را با خود برده و هتک حرمت می‌کردند. او بیشتر اصرار می‌ورزید تا روسیه دست از جنگ نکشد و آذربایجان اشغال‌شده را همچنان در اختیار داشته باشد.

ایرانی‌ها با مهمان روسی محترمانه برخورد کردند، اما وی در همه مراحل مأموریت خود تعمد داشت مغرورانه با مقامات ایرانی برخورد کند. مضاف بر این، مأموران روسی که او را در این سفر همراهی می‌کردند، بدون رعایت حرمت میزبان، در مسیر حرکت، به تعدی و برخورد زننده با عابران کوچه و خیابان می‌پرداختند. این برخورد زننده گرچه برای میزبان غیرقابل تحمل بود، اما صبوری پیشه کرده و سکوت اختیار کردند تا مأموریت بدون حاشیه به پایان برسد. به قول جهانگیر میرزا "خشونت مأموران همراه وی فوق‌العاده بود؛ گویا آنها می‌خواستند نشان بدهند که نمایندة کشور غالب در جنگ هستند؛ آنان در بازار و معابر با حالت مستی به مردم اهانت می‌کردند". گریبایدوف در رسیدن به حضور شاه اجازه نداد تشریفات دربار ایران رعایت گردد.

خودسری‌های گریبایدوف اما ظاهراً تمامی نداشت. او در مسیر حرکت، در قزوین توقفی داشت و متوجه شد جمعی از اتباع قفقاز در این شهر حضور دارند. او مصمم بود این عده را بدون اطلاع مقامات ایرانی به ارمنستان و گرجستان منتقل کند، اما با مقاومت ایرانی‌ها مواجه شد و حتی نزدیک بود آسیبی به او و هیأت همراهش از سوی اهالی قزوین وارد شود. با این حال، کارگزاران ایرانی به سختی توانستند بدون این که گزندی به هیأت روسی برسد، آنان را تا پایتخت همراهی کنند. این اقدام سبب شد اولین اختلاف بین سفارت و دولت ایران به‌وجود آید؛ زیرا حاکی از خودسری در عمل وی بود.

تاراج ناموسی: جریحه‌دار شدن غیرت ملی

یکی از مأموریت‌های مهم گریبایدوف، مسأله استرداد فراریان و اسرای قفقازی و گرجی به روسیه بود که بر اساس ماده 13 قرارداد ترکمانچای، می‌بایست تا چهار ماه به روسیه مسترد می‌شدند. در بین این عده، برخی زنان و دختران گرجی بودند که بعدها اسلام آورده و به عقد ایرانی‌ها درآمده بودند. مأمور روسی بدون توجه به این مراتب، مصرانه معتقد بود آنان در شمول افرادی که در بند 13 قرارداد برای آنان تعیین تکلیف شده بود، قرار دارند و باید به کشور خود بازگردند. این در حالی بود که برخی از این افراد، به خصوص زنان، زندگی جدیدی تشکیل داده و از ایرانی‌ها صاحب فرزندانی شده بودند و تمایلی هم برای خروج از ایران نداشتند. البته در این بین چند نفر گرجی و ارمنی هم بودند که همچنان سودای مراجعت به وطن را داشتند و مخفیانه خود را به سفارت روسیه رساندند و در آنجا اقامت کردند.

یکی از آنان، میرزا یعقوب ارمنی، خزانه‌دار و مباشر شاه بود که بعد از دزدی از خزانه و دربار، جایی مطمئن‌تر از سفارت روسیه برای پناهندگی پیدا نکرد. دربار ایران با اطلاع از این موضوع، درخواست استرداد فرد خاطی را کرد، اما گریبایدوف به این بهانه که میرزا یعقوب ارمنی است و باید به کشورش بازگردد، از تحویل او خودداری کرد.

همین میرزا یعقوب بود که خبر داد در حرمسرای آصف‌الدوله، دایی عباس میرزا، دو زن گرجی حضور دارند. آن دو زن گرجی مدت‌ها پیش به عقد آصف‌الدوله درآمده بودند، اما گویا گریبایدوف به این مسأله اساساً توجهی نداشت و به مأموران روسی دستور داد به زور وارد حریم خانه آصف‌الدوله شوند و آن دو زن گرجی را با خود به سفارت روسیه بیاورند. این اتفاق، طبیعی بود که تأثیر ناخوشایندی بر ایرانی‌ها بگذارد. گریبایدوف بنا گذاشت با تجار دارالخلافه به بهانة اینکه گرجستانی در خانة شما است بدرفتاری نماید و بدون اذن و استحضار امنای دولت ایران، کسان خود را از ارامنه و روسیه به خانه‌های مسلمانان می‌فرستاد و ایشان خودسرانه داخل خانه‌های مردم شده اظهار می‌داشتند که اگر زن گرجستانی بیابند به خانة ایلچی برده تا ایلچی بالمشافهه تحقیق رضا و عدم رضا در ماندن یا نماندن بنمایند. در ادامة این حرکات نامناسب گریبایدوف، میرزایعقوب از ارامنة گرجستان در سفارت روس متحصن شد و اختلاف دولت و گریبایدوف را حادتر ساخت. وی برای استرداد زنان گرجی و ارمنی پیگیری کرد. زنان گرجی در خانة آصف‌الدوله، برادر زن فتحعلی‌شاه و دایی عباس‌میرزا، بیشتر مورد نظر بود. آصف‌الدوله به طرفداری از سیاست انگلیس شهرت داشت؛ دخالت انگلیس را در این قضیه طلب نمود، اما از آنها هم کاری ساخته نبود.

فریاد عدالت‌خواهی از منبر

آصف‌الدوله برای این که آن دو زن را برگرداند، دست به دامان میرزا مسیح استرآبادی شد. میرزا مسیح از شاگردان میرزا ابوالقاسم قمی بود و جزو مجتهدان پرنفوذ تهران به شمار می‌آمد. وی ابتدا خواست مسالمت‌جویانه موضوع را رفع و رجوع کند و چند بار برای گریبایدوف پیام فرستاد، اما سفیر روسی گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. میرزا مسیح به حکم وظیفه مسلمانی در ابتدا دست به هیچ عملی نزد و مراتب امر به معروف را حتی نسبت به بیگانه نیز رعایت کرد. او کسی را نزد گریبایدوف فرستاد و استرداد آن دو زن مسلمان را طلب کرد اما گریبایدوف به‌جای پاسخ منطقی و رعایت ادب و نزاکت، سخنان درشت گفت و به عالم جلیل‌القدر اسلام توهین کرد. به نوشته جهانگیرمیرزا "مردم از این بی‌اعتنایی و غرور پریشان شده، محلات و محالات را خبر کرده و جمیع کسبه و رعایا از زن و مرد، اسلحه پوشیده و اکثر نوکر باب دولتی نیز به جهت اسلام، ترک آمدن ارگ مبارکه را کرده، به دولت‌سرای مجتهد العصر و الزمانی جمع آمدند". مردم به مقام افضل‌الفضلا مجتهد معروف زمان، حاجی میرزا مسیح شکایت بردند و تظلم‌خواهی کردند. از بی‌تفاوتی دولت و شاه نالیدند و از ظلم و ستم خارجی و بیگانه شکوه کردند.

میرزا مسیح وقتی از این اقدامات نتیجه‌ای نگرفت، در سخنرانی‌های عمومی و مساجد تهران شرحی از ماجرا ارائه کرد و فتوا داد نجات زنانی که اسیر سفارت روسیه هستند، بر همه مسلمانان واجب است و شرکت در این امر در حکم جهاد محسوب می‌شود. هیجان عمومی و احساسات مذهبی مردم تحریک شده بود. مگر می‌شود زن مسلمان را به زور در محلی که اجنبی‌ها باشند اسیر کنند و صدایی از جامعه مسلمان در نیاید؟ خبر به‌سرعت درسراسر کشور پیچید و به یک مسأله ملی تبدیل شد. میرزا مسیح به همراه مردم به مسجدجامع رفت و بازاریان نیز به مردم پیوستند. بازهم مرحوم مجتهد مسیح تهرانی خواست که موضوع بامسالمت و مصالحه حل شود ونمایندگانی نزد گریبایدوف فرستاد و از وی مجددا درخواست استرداد زنان مسلمان را کرد. اما گریبایدوف همه نیروهای خود که ۲۰۰ تن می‌شدند را جمع کرده و به حفاظت از خانه و محل کنسولگری پرداخت. دولت و شاه هم نیرویی برای جلوگیری از قیام مردم فرستاد که ملت به سرزنش آنان پرداختند. میرزا‌مسیح برای بار سوم و اتمام حجت، نزد گریبایدوف نماینده فرستاد که این بار مزدور روسیه، آنها را شهید کرد و سایر افراد او نیز از روی درها و بام به سوی مردم، تیراندازی کرده که موجب شهادت تنی چند از آنها گردید. اجتماع‌کنندگان تصمیم گرفتند هیئتی به نمایندگی مردم نزد شاهزاده علی‌شاه ظل‌السلطان، حاکم تهران، بفرستند و به وی اطلاع دهند اگر سفیر روس میرزا یعقوب و دو نفر زن را تسلیم مقامات ایرانی نکنند، مردم مستقیماً اقدام کرده و آنان را از سفارت خارج خواهند کرد. حاکم تهران تقاضاهای هیئت اعزامی را به اطلاع سفارت روس رساند، ولی گریبایدوف حاضر نشد مطلقاً این تقاضاها را اجابت کند.

قیام غیرت: سفارت در خون

در روز چهارشنبه، ششم شعبان 1244، تهران رنگ دیگری به خود گرفت. بازاریان دکان‌های خود را بستند و از هر سو جمعیت به سمت سفارت روسیه روان شد. در مسیر حرکت به سمت سفارت، مأموران روسی که قصد متفرق کردن معترضان را داشتند، به سمت جمعیت آتش گشودند و با این کار، شش نفر کشته شدند. جنازه‌ها روی دوش مردم به مسجد برده شد و این اقدام بیش از گذشته بر آتش خشم عمومی افزود. مردم با اذن میرزا مسیح، از مسجد بیرون آمده و به سوی سفارت و کنسولگری حرکت کردند. شاه برای ممانعت از حرکت مردم، ظل‌السلطان و جمعی از دولتیان را فرستاد که توسط مردم به سنگ و چوب گرفته شدند. در گزارش‌های تاریخی آمده است که این بار نزدیک به 30 هزار نفر از مردم معترض در محاصره سفارت روسیه شرکت کردند و با قزاقان محافظ سفارت درگیر شدند. با کشته شدن این بچه بر هیجانات مردم و مهاجمان افزوده شد. مردم کشته را به مسجد بردند و توده‌های مردم از مساجد تهران به حرکت درآمدند؛ نزدیک سی‌هزار نفر به سفارت حمله بردند و آن را محاصره کردند.

photo_۲۰۲۵-۰۴-۱۹_۱۹-۱۶-۲۶ (2)

خبر که به فتحعلی‌شاه رسید، از بیم آن که این اقدام، روسیه را بر سر خشم آورد و زمینه را برای بروز جنگ دیگری با این کشور فراهم آورد، فرزندش علی‌شاه ظل‌السلطان را که حاکم تهران بود مأمور کرد مردم را از دور و بر سفارت روسیه متفرق کند. تلاش ماموران حکومتی البته به جایی نرسید و مردم به سفارت روسیه حمله‌ور شدند و گریبایدوف و ۳۷ نفر از همراهان او را به قتل رساندند و خانه را نیز ویران کردند. مردم عصبانی از در و دیوار وارد خانه گریبایدوف شدند و او و ۳۷تن از افرادش را به قتل رساندند و خانه را نیز ویران کردند. خود نیز بنا بر برخی آمار از یک تا ۸۰ تن تلفات دادند. مردم خشمگین، جسد گریبایدوف را به میان زباله‌ها انداختند و پس از سه روز، جسد او پیدا و به تفلیس حمل شد. فقط یکی از منشی‌های سفارت به نام مالتف توانست از این حادثه جان سالم به در برد. گریبایدوف، که بحران را شدید و وضع را خطرناک می‌دید، تازه از خواب بیدار شد و دستور داد میرزا یعقوب و زن‌ها را از سفارت خارج کنند؛ مردم زن‌ها را به خانة حاجی‌میرزامسیح مجتهد فرستادند. با وجود دفاع شدید سفارت، سنگربندی در پشت بام، شلیک مرتب گلوله و مداخلة مأموران شاهی، سرانجام مردم سفارت را در هم کوبیدند و گریبایدوف و همة همراهان و اعضای سفارت در این تهاجم عمومی کشته شدند.

تاوان خون و دیپلماسی التماس

پس از این واقعه، فتحعلی‌شاه و دربار او به شدت وحشت‌زده و مضطرب شدند و احتمال آغاز جنگ سومی را با روسیه می‌دادند که ناخواسته پیش می‌آمد. سفارت انگلیس پس از وقوع حادثه ضمن اهانت بسیار، به آن اعتراض نمود. موضوع را فوراً به اطلاع عباس‌میرزا که در تبریز بود رساندند تا چاره کار را بنماید. عباس‌میرزا تصمیم گرفت چاره کار را از پاسکویچ، فرمانده کل قفقاز، بخواهد و به این ترتیب همدردی و ناراحتی کامل خود و دولت ایران را از حادثه نشان داده باشد.

به این مناسبت، میرزا مسعود مستوفی را به اتفاق میرزا صالح شیرازی به تفلیس اعزام نمود و با ارسال دو نامه، یکی برای امپراتور نیکلای اول و دیگری برای ژنرال پاسکویچ، از پاسکویچ خواست تا او علاج واقعه را ارائه نماید و فرض کند این فاجعه در روسیه اتفاق افتاده است.

دولت روسیه در این تاریخ در بالکان با عثمانی در مبارزه بود و نمی‌خواست درگیری جدیدی در ایران داشته باشد، از همین رو، پاسکویچ در ملاقات با میرزا مسعود، اعزام یکی از شاهزادگان درجه اول را به پترزبورگ برای عذرخواهی کافی دانست.

در ذی‌القعده همان سال، خسرومیرزا، پسر عباس‌میرزا نایب‌السلطنه، برای انجام دادن این مأموریت انتخاب شد و در رأس هیئتی به سوی تفلیس حرکت نمود. وی در اواسط صفر 1245 قمری وارد سن پترزبورگ شد و در 22 صفر در یک بارعام، که امپراتور داشت و با تشریفات مفصل که از رسوم دربار امپراتور روسیه بود، به حضور امپراتور رسید؛ مراتب عذرخواهی را که قبلاً تهیه شده بود قرائت و جواب را گرفت و مورد محبت واقع شد.

از مکاتباتی که انجام شده است چنین برمی‌آید که به گرمی از خسرومیرزا پذیرایی شده که بیش از انتظار دربار و کارگزاران ایران بوده است. قائم‌مقام در نامه‌ای که از آذربایجان به الهیارخان صدراعظم نوشت دربارة پذیرایی از جانشین گریبایدوف چنین آورده است: «نواب خسرومیرزا را با وصف آن رفتار که به گریبایدوف شد نوعی اعزاز نمودند که به هیچ شاهزادة فرنگستانی نشده بود تلافی آن را ان‌شاءالله تعالی شما به این ایلچی که آمده است بفرمایید».

شاه برای دلجویی از امپراتوری روسیه، یکی از سران حمله به کنسولگری روسیه را اعدام کرد، جنازه‌ها را با احترام به کلیسا برد و بازمانده سفارت را مورد نوازش قرار داد و حاجی میرزا مسیح تهرانی را تبعید کرد.

درسی ماندگار

واقعه قتل گریبایدوف و حمله به سفارت روسیه در تهران، گرچه حادثه‌ای تلخ و ناگوار در تاریخ روابط ایران و روسیه بود، اما نشان داد که غیرت و عزت ملی، خط قرمزی است که هیچ بیگانه و متجاوزی حق عبور از آن را ندارد. این واقعه، هشداری بود به حکمرانان قاجار که بیش از پیش مراقب منافع ملی و ناموس مردم باشند و در برابر زیاده‌خواهی‌های بیگانگان، با قاطعیت ایستادگی کنند. این رویداد، همچنان در حافظه تاریخی ایران زنده است و یادآور روزهایی است که مردم این سرزمین، در برابر ظلم و تحقیر، سکوت نکردند و صدای اعتراض‌شان را به گوش جهانیان رساندند.

 

 

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 7
  • ناشناس
    1

    اونجایی که پای برجام درمیونه قرارداد بسیار واقع بینانه ومنطبق باواقعیتهای موجودانزمان بوده حالا که قرار روابط ایران و روسیه مخدوش بشه قرارداد ظالمانه تحمیلی متکبرانه وناموسی شده

    نظرات شما -
    • ناشناس
      0

      در پاسخ به ۲۱ و سه دقیقه
      ترکمانچای و‌گلستان معاهده رفاقت بود به نظرت؟

  • ناشناس
    4

    اینقدر دخترای ایرانی زشت بودند که حتی حاضر به تجاوز نبودند و دنبال گرجی ها قفقازی ها بودند خخخخخخخ

  • حمید
    1

    دیدگاه روسیه الان با اون زمان و نسبت به ایران فرقی نکرده. تکیه بر روسیه تکیه بر باد است.

  • چای دبش باغ ازگل کیهان و زمین دماوند
    1

    تاریخ سند است روسیه هیچ زمانی دوست قابل اعتماد نبوده و نیست همیشه از پشت خنجر زده و می زند همین پارسال چین کمونیست و روسیه در یکی از کشورهای عربی منطقه اعلام کردن خلیج عربی نه ب خلیج فارس!! ما ملت ایران گرسنه سربربالین می‌گذاریم اما هنوز دچار فراموشی نشدیم لطفاً رابطه کشورعزیزمان را با شرقی ها قطع کنید و دست کمونیست را از ثروت ملی ایرانیان کوتاه کنید این همان روسیه است که بخاطر چند دلار بیشتر سوریه را فروخت چرا عبرت نمی گیرند آقایان و فرزندانشان

    نظرات شما -
    • بهنام
      4

      درود بر روسیه و پوتین که خوب داغ‌تون کرد .

  • ن
    3

    هميشه پاي زنان در ميان است