ماجرای سخنرانی بنیصدر در جمع خوانندههای مبتذل قبل انقلاب /تقسیم حقوق آیتالله خامنهای بین فقرا
معاون مالی و ذیحساب ریاستجمهوری دوران بنیصدر از رفت و آمدهای مسعود رجوی به ریاست جمهوری و مدارکی که علیه بنیصدر فاش کرده بود خاطراتی را بیان کرد.
بخشی از متن گفتگو مصطفی مهذب را در ادامه می خوانید؛
یک ماه و نیم تا دو ماه نهاد ریاستجمهوری بنیصدر ذیحساب نداشت. یک روز من خانه بودم و دکتر تقوی از دفتر بنیصدر زنگ زد و گفت ما ناچار هستیم شما را به عنوان ذی حساب بپذیریم. در مجموعه آنجا من همه مسائل را زیرنظر داشتم حتی مثلاً بچه بنیصدر را رانندهها میبردند، میچرخاندند چون به قول خودشان بچه «آقا»(بنیصدر) بود و سادات است. من هم در دلم میخندیدم چون برای من کاملاً وضعیت آنها محرز بود.
هر وقت من میرفتم داخل نهاد خیلی رعایت میکردند و احترام میگذاشتند تا زمانی که اختلافات پیش آمد و ادعاهایی بنی صدر در 14 اسفند مطرح کرد. بنیصدر خیلی اصرار میکرد که به من تهمت میزنند. میگفت من هیچ کس را به آمریکا نفرستادم در صورتی که وی افرادی را به خارج کشور و آمریکا میفرستاد و نامه دریافت دلارشان را من میزدم. من تمام نامههای بنیصدر را جمع کرده بودم و یک چمدان شد. بعد از وقت اداری که بچهها میرفتند کپی میگرفتم و به خانه میبردم.
با مرحوم اسرافیلیان(نماینده مجلس دوم و نزدیکان دکتر آیت) تشخیص دادیم که مدارک را بدهیم به آقای آیت و رفتم خانه ایشان. آقای اسرافیلیان هم با من بود و مدارک را دادیم. 2 روز بعد مرحوم آقای آیت در مجلس کیف سامسونتش را آورده بود و گفت یک چمدان مدرک علیه بنیصدر دارم!
اعضای دفتر بنیصدر همه شک کردند و گفتند مهذب حتماً این کار را کرده است. جلسهای تشکیل دادند. در سالن بغل دفتر آقای دکتر تهران ی و به من گفتند آقای مهذب ما بررسی کردیم و این احکام تنها از دفتر شما به دست آقای آیت رسیده است.
این کار خیلی به من کمک کرد و با خیال راحت در جلسه نشستم. وقتی آنها حرفهایشان را گفتند، گفتم آقای دکتر تقوی (رئیس دفتر بنیصدر) اجازه میدهید من حرف بزنم؟ گفتند بله.
من در آن جلسه گفتم آقای آیت یک آدم نرمالی نیست و اصلاً نمیشود به حرفهای او اعتماد کرد و عقل ندارد. یک تقاضا از شما دارم. آقای آیت گفته است یک چمدان نزدیک 160 یا 180 سند دارد، من از شما میخواهم یک سند از آن 180 سند را بیاورید. این شماره دفتر آقای بنیصدر است. زنگ بزنید و اگر این کار از سمت من صورت گرفته بود، من 180 سند دیگر را میپذیرم و هر کاری دوست دارید با من بکنید! تقوی گفت: آقای مهذب ما پشت سر شما نماز میخوانیم و حرف شما قبول است. جلسه تمام شد و ختم جلسه را اعلام کردند و ما با این شگرد و البته تقیه فقهی از آن مسئله فرار کردیم.
سخنرانی بنیصدر در جمع خوانندههای مبتذل قبل انقلاب
یک روز خوانندههایی مبتذل قبل انقلاب پشت قسمت اداری نهاد ریاستجمهوری که یک خیابان بزرگ بود جمع شدند و همه تظاهرات کرده بودند و میگفتند «ما انقلاب نکردیم که به عقب برگردیم!» با یک پوشش و آرایش بسیار زننده حاضر شده بودند و حتی میرقصیدند. بنیصدر هم با وجود اینکه رئیس جمهور ممکلت بود رفت در جمع آنها و برایشان صحبت میکرد که شما تظاهرات نکنید.
از این دست مدارک زیاد داشتیم که همه دال بر کثافتکاریها و ارتباطاتی بود که با خارج داشتند و خوشبختانه همه را جمع کرده بودیم و تقریباً به دست مسئولین رساندیم. توسط آقای اسرافیلیان و مرحوم آقای آیت که خدا هر دو را رحمت کند.
ماجرای پرتاب تخممرغ و گوجه فرنگی به بنیصدر
اینها جز حقهبازی چیزی بلد نبودند. برای مثال با هواپیما یک جایی فرود میآیند و بال هواپیما را با ضربه پایین میکشند و تمام دنیا خبر را پخش میکنند که خطر از بیخ گوش رئیسجمهور گذشت. اینها ساختگی بود و وقتی بنیصدر با ماشین وارد ایلام شده بود تخممرغ و گوجهفرنگی بود که نثار صورت و لباس او کردند و خیلی با آنها بد برخورد کرده بودند. دم ایلامیها گرم! کسانی که در جریان بودند میدانستند نظر او چیست و یا حرکاتی که در جنگ کرده بود. در خرمشهر، گفته بود بگذارید بعثیها بیایند داخل و ما مانند اشکانیان بهشیوه پارتیزانی نابودشان میکنیم! بنیصدر میخواست لطمه اساسی بزند و علاوه بر خرمشهر، آبادان را هم محاصره بکنند و به دست عراقیها بیفتد.
ملاقاتهای خصوصی رجوی و بنیصدر در ریاستجمهوری
بسیار زیاد. مخصوصاً خود رجوی و بعضی از افراد میآمدند و اکثراً خود رجوی میآمد و دیگران کمتر چون مجاهدین اطاعت از امر ولیشان که رجوی بود را واجب میدانستند. او بیشتر رفت و آمد داشت و باقی آنها به وسیله رجوی ساپورت میشدند.
کمک مالی هم از دفتر رئیسجمهور به منافقین میرسید این کمکها فقط از طریق بنیصدر صورت میگرفت و محرمانه بود. نگذاشتند علنی شود و مثلاً من به نام رجوی چک صادر کنم ولی صددرصد پشتیبانی میکردند. در زمان مرحوم آقای طالقانی از روی دلسوزی و خیرخواهی در نماز جمعه نصیحتشان کرد و گفت من هر چه خواستم اینها به راه راست بیایند نمیآیند. همیشه هم آقای طالقانی از روی خیرخواهی میگفت نه اینکه گول خورده باشد. هر وقت رجوی میآمد، ملاقات خصوصی با بنیصدر داشت.
ماجرای تقسیم حقوق آیتالله خامنهای بین فقرا
زمانی که آیتالله خامنهای به ریاستجمهوری رسیدند، در همان اوایل من مشرف بودم حج تمتع چون عضو شورای عالی حج بودم و دو ماه حدود 64 روز عربستان بودم. هنگامی که برگشتم من را خواستند، چون ذیحساب ریاستجمهوری بعد از شهید رجایی بودم. صراحتاً به من گفتند آقای مهذب حقوق ما چقدر است؟ یعنی من تصور نمیکردم که رئیسجمهور اینگونه با من صحبت بکند و اینطور به سادگی حقوقش را بخواهد!
گفتم آقا شما ماهی 20 هزار تومان حقوق دارید و 6 تومان هم مالیات کم میشود، در هر صورت این40 تومان برای این دو ماه شماست. بعد ایشان گفت تصور نکنید که من این پول را برای زندگی خودم میخواهم. من همان شهریه طلبگیام را میگیرم، این پولی که از شما میخواهم برای این است زمانی که شما نبودید تا به ما حقوق بدهید، از پاسداران و بچههای دفتر 2 هزار تومان، 3 هزار تومان قرض کردم. افرادی که ملاقات من میآمدند و میفهمیدم مستحق هستند از طریق اعضای دفتر به آنها کمک کردم. حالا میخواهم قرض اینها را بدهم. همان جا هم جلوی من ایشان همه این پول را بین بچهها دفترشان که قرض کرده بودند، تقسیم کرد.
من فکر نمیکنم در خواب هم چنین سادگی را در رئیسجمهور یک مملکت اسلامی با این همه درآمد نفت و گاز ببینند. چون من زمان بنیصدر را هم دیدهبودم؛ انصافاً ایشان از همان زمان ریاستجمهوری و قبلتر زندگی بسیار سادهای داشته و هنوز هم دارند.
15