تحلیلی بر عبور بی سروصدای اصلاحطلبان از خاتمی
شکست پروژه اعتدال روحانی، استعفای عارف، کمرنگ شدن خاتمی و بازگشت خوئینیها / اصلاحطلبان به گفتمان چپگرا بازمیگردند؟
با استعفای عارف از راس شورای هماهنگی اصلاحطلبان، این جریان سیاسی وارد یک روند پوستاندازی شد. آنها یا یک انقلاب درونی حزبی را کلید میزنند یا تا آخر با خاتمی و سایر چهره های سنتی و شناخته شده خود ادامه خواهند داد.
به گزارش خبر فوری ، دو هفته اخیر را میتوان یکی از جنجالی ترین هفته ها برای طیف اصلاح طلبان دانست. چند اتفاق مهم در این روزها باعث شدند بسیاری از طرفداران و اعضای این جریان سیاسی دچار شوک شوند.
اعتراض باران کوثری (یک سلبریتی همیشه مدافع اصلاحات) به وضعیت اخیر اصلاحات و به کاربردن اصطلاح "گول خوردیم" اولین اتفاق در این رابطه بود. او نماد طیفی از سلبریتیهاست که حامی اصلاحطلبان بودند.
بعد از این اتفاق، چند موج سیاسی دیگر بر ساحل اصلاحات برخورد کرد و اعضای این جبهه را نگران ساخت. زمزمه استعفای موسوی لاری و محمدرضا عارف از ریاست شورای عالی اصلاح طلبان، انتقادات بی سابقه عباس عبدی و صادق زیباکلام از شخص محمد خاتمی و همزمان نامه موسوی خوئینی ها به رهبر معظم انقلاب و انتقادات برخی از اصلاح طلبان به او، همگی از اتفاقاتی بودند که اصلاحات را در هفته اخیر پرخبر کرد.
چه شد که اصلاح طلبان به قدرت رسیدند؟
اما به راستی در قلب جریان اپوزیسیون داخلی که البته سهمی از قدرت را در پاستور دارد، چه خبر است؟
به نظر میرسد اصلاح طلبان به خوبی متوجه شده اند که نوعی انقلاب درونی تشکیلاتی و فکری برای آنان تا چه اندازه واجب است. شکست در انتخابات مجلس یازدهم و کاهش شدید محبوبیت روحانی، زنگ خطر در اردوگاه چپهای سابقا خط امامی را به صدا درآورده است.
محمد خاتمی و طیف اصلاح طلبان در حالی در سال 76 به قدرت رسیدند که دولت سازندگی هاشمی رفسنجانی تا حدی پروژه عبور از جنگ را پشت سر گذاشته بود. حالا ایران جدید مجددا شکوفه زده بود. دانشگاهها پذیرای جوانان بودند؛ ثروت ملی افزایش یافته و به خصوص طبقه متوسط شهری جان گرفته بود. خاتمی در این شرایط توانست این طبقه از نوساخته شده و به خصوص جوانان و زنان را با شعار قانون و جامعه مدنی جذب کرده و دولت خود را تشکیل دهد.
از آن روز تا کنون جامعه ایران تحولات بسیاری داشته است. بسیاری معتقدند محمد خاتمی توانست با ابتنای بر سه امر در 2 خرداد 1376 به قدرت برسد. این سه امر عبارتند از :
- قدرت بالا و بالقوه طبقه جوان دانشجو و متوسط شهری.
- ثبات نسبی اقتصادی در ایران
- قدرت حزبی و تشکیلاتی بالای اصلاحطلبان
جامعه ای که متفاوت از سال 76 است
به نظر میرسد که هر سه این امور در حال حاضر تغییر کرده است.
وضعیت اسف بار اقتصادی در سالهای اخیر به حدی عیان بوده که حتی اشاره به گوشه ای از آن نیز توضیح واضحات است. نیک مشخص است که ضعف اقتصادی باعث نابودی و کوچکی طبقه متوسط شهری میشود.
اعتراضات دی ماه 96 و آبان 98 به خوبی نشان داد که طبقه متوسط دانشجوی شهری تغییر شکل داده است. دیگر دانشگاهها مامن دانشجوی ایده آل گرا و آرمان خواه نیست. مشکلات اقتصادی به حدی زیاد شده که فاصله طبقه متوسط و فقیر کم شده و عملا مرز بین این دو گروه از بین رفته است.
از طرف دیگر، توسعه شهرک های جدید اطراف کلان شهرها به خصوص تهران آبستن گروههای مهاجر شهری اما فقیری شده که تا پیش از این سابقه زیادی نداشته است. این شهرک ها و مناطق پر از شهروندانی هستند که قدرت تحقق فرصت های خود را از دست داده اند و به همین دلیل، با روشی متفاوت و غالبا تند به دنبال تحقق این فرصت ها هستند.
اکنون شکل جامعه شهری ایران به این سمت و سو رفته است. طبقه دانشجو دیگر به عنوان یک گروه نخبه و آرمان گرا شناخته نمیشود. کارمندان به علت ضعف اقتصادی جایگاه خود را از دست داده اند و به خصوص، افزایش تعداد حاشیه نشین های شهری، به هم خوردن تعادل اجتماعی را به همراه داشته است.
حزبی که خاتمی با سازشش آن را ضعیف کرد
تشکیلات و ساختار حزبی بیشتر از دو مساله دیگر (ضعف اقتصادی و طبقه متوسط) تبدیل به پاشنه آشیل اصلاحات شده است.
بعد از شکست سال 88، اصلاح طلبان برای بقا مجبور شدند ساختار تشکیلاتی خود را کوچک کرده و از طریق برجسته کردن چهره های کاریزماتیک خود و نیز ائتلاف با شخصیتهای معتدل تر غالبا اصولگرا همچنان در قدرت بمانند. این یک قاعده نانوشته سیاسی است که زمانی که یک حزب یا جریان از قدرت کنار میرود، به جای تشکیلات بر اشخاص و چهره هایش تمرکز میکند تا همچنان در بین طرفدارانش قدرتمند بماند.
شاید این امر ما را به یاد ماکس وبر بیندازد که معتقد است در جوامع کمتر توسعه یافته و به خصوص بحران زده، این افراد کاریزماتیک هستند که میتوانند قدرت را به دست بگیرند نه احزاب و گروههای سیاسی.
آنچه از سال 88 به بعد بر سر اصلاحات آمد همین بود. جریان اصلاح طلبی از قدرت کنار رفت و در یک بحران قرار گرفت. زمانی که یک جریان از سطح اول قدرت کنار میرود، دیگرنمیتواند از طریق اقدامات تشکیلاتی به قدرت بازگردد بلکه باید روی چهره های موثر خود سرمایه گذاری کند.
محمد خاتمی تاثیرگذارترین چهره اصلاح طلبان بود که در سالهای بعد انتخابات 88 کم کم جایگاهش را از مهمترین عضو تشکیلاتی اصلاح طلبان به یک مقام معنوی و کاریزماتیک تغییر داد.
همزمان اصلاح طبان برای بازگشت به قدرت در انتخابات سال 92 با حسن روحانی که یک اعتدال گرا بود ائتلاف کردند. در آن انتخابات محمد خاتمی مانند یک رهبر معنوی همه را به رای دادن به روحانی دعوت کرد و توانست پیروزی او را فراهم نماید. این پروسه در سال 1396 نیز تکرار شد و خاتمی مجددا توانست کلید پاستور را به روحانی تحویل دهد.
با این حال، مشکلات بعد از سال 96 شروع شد و به سرعت هم افزایش یافت. در همان ابتدا و زمانی که روحانی در کابینه اش اصلاح طلبان زیادی را قرار نداد (البته این اعتقاد اصلاح طلبان بود) بسیاری از خاتمی خواستند که واکنش نشان دهد اما خاتمی ترجیح داد سازش کند. این سازش در طول سه سال سکان داری روحانی همواره ادامه داشت. نتیجه چه شد؟ روحانی با خود تمام اصلاح طلبان را به پایین کشیده، نارضایتی عمومی از خودش را به آنها نیز تعمیم داد و این به معنی سقوط اصلاح طلبی در ایران بود.
اصلاح طلبی؛ انقلاب درونی ویران کننده یا سازنده؟
حالا که اصلاح طلبان خود را بیش از پیش شکست خورده میبینند از خاتمی گله دارند. اعتراضات روشنفکران این جبهه، اعترضات اخیر اعضای شاخص جریان و به خصوص فعالیت مجدد برخی از چهرههای قدیمی (مانند موسوی خوئینی ها) به خوبی نشان میدهد که چقدر اصلاح طلبان به تکاپو افتاده اند تا تغییراتی در مرکز اصلاحات به وجود بیاورند.
البته شاید این اقدامات دور از ذهن هم نباشد. همانطور که بیان شد، خاتمی در شرایطی در سال 1396 به قدرت رسید که طبقه متوسط ایران قدرت داشت و شکل و شمایل مدنی نیز به خود گرفته بود. در آن زمان، سازش و نرم خویی خاتمی به خوبی جواب داد. اکنون و در سال 1399 شرایط جامعه به شدت پیچیده شده است. اصلاح طلبان سازش پذیری خاتمی را علت سقوط این جریان در 3 سال اخیر میدانند و به همین دلیل معتقدند این جریان باید برای بقا از خاتمی عبور کند.
اما آیا عبور از خاتمی یا انقلاب فکری و تشکیلاتی در جریان اصلاحات ممکن است؟ تاریخ نشان داده که در برخی مواقع تغییر به موقع کادر رهبری یک جریان یا حزب مفید واقع شده و در برخی وارد نیز اوضاع را بدتر کرده است. اگر مروری بر احزاب مختلف قبل از انقلاب داشته باشیم متوجه این نکته میشویم.
یک نمونه مشخص و اشتباه مربوط به حزب توده است. حزب توده ایران سه مرتبه در تاریخ خود دست به تغییر زد که این تغییرات با نام انشعابات سه گانه شناخته میشود. هر سه این انشعاب ها و تغییرات به ضرر حزب تمام شد؛ تا جایی که بسیاری از مورخان معتقدند همین انشعابات باعث شوروی گرایی محض حزب و در نهایت خروجش از صحنه سیاسی ایران گردید.
قیاس حزب توده با اصلاح طلبی مانند قیاس پنیر و گچ است. با این حال، نباید فراموش کرد که ممکن است اتفاقاتی که در مورد حزب توده رخ داد بر سر اصلاح طلبان نیز بیاید. حزب توده با شعار و آرمانی خاص در دهه اول و دوم قرن جدید شمسی در میان کارمندان دولتی و طبقات فرودست شهری رشد کرد. بعد از تغییرات جهان و ایران و به خصوص شکست حزب در ائتلافی پایدار با قوام السلطنه، اعضاء سعی نمودند خود را با شرایط جدید مطابقت دهند. تغییر دبیران حزب و به خصوص استراتژی جدید مبنی بر نزدیکی به شوروی چنان به ضرر این حزب تمام شد که حتی محمد مصدق در زمانی که به شدت به حمایتشان نیاز داشت حاضر نشد با آنها متحد شود.
اتخاذ تصمیمات اشتباه، خروج بعضی از چهره های شاخص مانند خلیل ملکی از حزب، رویگردانی طبقات ضعیف جامعه و به خصوص ناتوانی در جذب اعضای جدید باعث افول شدید حزب توده در سالهای 30 و 40 شمسی شد. بسیار محتمل است که همین تصمیمات باعث افول و حذف تدریجی اصلاح طلبان از تاریخ ایران شود. باید صبر کرد و دید که اصلاح طلبان یک انقلاب درونی حزبی ناکارآمد را کلید میزنند یا تا آخر با خاتمی و سایر چهره های سنتی و شناخته شده خود ادامه میدهند.
کدام چهره رهبری آینده اصلاحطلبان را در دست میگیرد؟
روشن است که اختلافات درونی اصلاحطلبان، آینده رهبری این جریان را مبهم کرده است.
خاتمی، سرمایه سیاسی خود را خرج دولتی کرد که محبوب نیست. عارف، در اوج انزوا استعفا داده، موسوی و کروبی در حصر هستند و هاشمی از دنیا رفته است.
نامه موسوی خوئینیها به رهبرانقلاب نشان داد که مرد در سایه اصلاحطلبان بدش نمیآید با احیای گفتمان چپگرای جناح اصلاحطلب که در برابر گفتمان راستگرای این جناح قرار دارد که حسن روحانی آن را نمایندگی میکرد، رهبری جریان اصلاحطلبی را در دست بگیرد.
موسوی خوئینیها پیش از این در دهه هفتاد رهبری چپهای خط امامی را با روزنامه سلام در دست داشت و حالا شاید با عبور از خاتمی، اصلاحطلبان در نبود هاشمی میخواهند به آغوش گفتمان اولیه خود بازگشته و پرچم چپگرایی اسلامی که مدتی در دست محمود احمدینژاد بود را پس بگیرند.
به همین دلیل است که اصلاحطلبان لیبرال مانند صادق زیباکلام به سرعت به موسوی خوئینیها تاختند که آمریکاستیز است و تندرو.
حالا روشن است که شکست پروژه برجام نه فقط در سطح ملی غربگرایی را به انزوا برده که حتی در داخل جریان اصلاحات هم صدای چپگرایان را بلندتر کرده است. اصلاحطلبان درحال چرخش به دهه شصت هستند. دورهای که آبای اصلاحطلبی شعار "مرگ بر آمریکا" را بلندتر از هم سن و سالان اصولگرا فریاد می کردند.
منبع: خبر فوری
38
تربیت نیروی دزد ورانتخواراختلاسگر
دوره اصلاح طلبی تمام شد عمر سیاسی این گروه تمام شد .چرخش هم نمی توانند انجام بدهند این گروه هم از قطار قدرت پیاده شده بود خیلی تلاش کرد ولی نتوانستند کاری بکنند پس خداحافظ
یکبار جستی ملخک دوبار جستی ملخک سوم تو چنگی ملخک ,
این اصلاح طلبان واصولگراها جزاینکه اختلاف به مملکت میندازن هیچ سودی ندارن مارو کشتین بااین دوجناح جزبدبختی هیچی ندارین جمع کنیداین بندوبساط.اگه عرضه دارین جلوی دزدی بگیرین.مانیروی انقلابی وجوان میخوایم نه پیرمردی که موهاشون عین دندوناشون شده
خیلی وقته دست این سیاست حکومت برای مردم رو شده که اصلاح طلب و اصولگرا دو روی یک سکه اند اینها فقط حرف و شعار و موهوماتند تنها واقعیت، بدبختی روز افزون ملت و چپاول روز افزون مملکت و گردن کلفت تر شدن روز افزون دزدان در لباس اصولگرایی و اصلاح طلبی است خانه از پای بست ویران است...
اصلاح طلب اصول گرا دیگه تمومه ماجرا .40 سال مردم را سر کار گذاشتید البته عوام را.ولی عوام هم به دروغگوییهای شما پی برده اند .تنها یک مر بود و هست که حرفو عملش یکیست .ان مرد کسی نیست جز دکتر احمدی نژاد .درود ملت و خدا بر او.پس اصلاح طلب و اصول گرا کاسه کوزتونو جمع کنید .دیگه مسخره بازی و عوام فریبی تمام شده.برید با غارتگریهایی که در این مدت کرده اید طلب عفو از ملت و خدا کنید
ادم دیگه حالش از این حزب و گروه بهم میخوره.حتی خواندن مطالبشان هم چندش اوره.مردم درصورت شکم سیر دنبال حزب هستند.بابا مردم گرسنه اند.مرد از چهره خانوادش خجالت میکشه.
چپ و راست یکی هستند.اینها همه بایکدیگر خویشاوندی دارند.بعد مردم بیچاره بجون هم میفتند بخاطر این چپ وراست
سلا م چرا هرکس حرفی می زند عضو گروه منافقین از کار در می اید
اصلاح طلب جماعت هرکاریش کنی هرکاریش کنی رفاه برای سلبریتی جماعت میاره وبدبختی برای مردم کم درامد الان میبینیم که فاصله درامد سلبریتی ها با مردم عادی چقدر زیاد شده ننگ بر شما که با لباس پیغمبر پدر مردم رو در اوردین
این جماعت اصلاح طلب،خائن و،وطن فروش هستن،طی سالیان گدشته خیانت های بسیاری در حق مردم کردند.آنها حتی به قیمت جان ونان مردم هم شده ریاست می خواهند.خوئینی ها ودوستانش همانایی هستند که دهه هفتاد شلوار.لی،پای جوانان راقبچی می کردند می گفتند تنگ است.این گروه را باید مردان هزار چهره نامید
اینها همه بازی و نمایش برای کشاندن مردم به پای صندوقهای رای میباشد وگرنه هیچ تفاوتی بین اصلاح طلب و اصولگرا در بدبخت کردن و مکیدن خون مردم نیست.
فقط این حزبها فرمالیته هستند مردم سر کارن در اخر باید بگویم رای بی رای این کشتی به گل نشسته همه افرادی که دارند محک می زنند و امار و رندوم دارند می گیرند بی فایده هست دست از سر مردم بردارید
افساد طلبان یه مشت آدم کثیف و خائن و وطن فروش هستن که ۴۰ ساله حکومت در دستشان است و اینگونه مردم را در این ۴۰ سال به ذلت کشاندن نمونه اش دولت پست و ضعیف روحانی