ﺩﺭﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭘﻨﺪﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﻌﻘﻞ...
محمد مولوی
چندپارهای سه قوه را تعطیل کنندی که چه بسا شرایط برای زندگانی بهتر شوندی!
اندرحکایتِ این حکایت!
یومی از روزها مریدان چون باد صرصر نزد شیخ فرود آمدندی و خدمت وی عرض کردندی: یا حکیم مسالتٌ! وی از اشتیاق آنان در طرح سوال متحیر ماندی و رخصت فرمودی. مریدان که از خجالت سرها در گریبان برده بودندی گفتندی: چون است که در زمانهای حساس و در پیچهای سخت بحرانی، مردم در اعلان اخبار و اجرای اعمال از مسئولان در اکثر احوال جلوتر بودندی؟! چونان که در ایام گرانی در اوضاع اقتصاد سرطانی و قیمتهای رو به فزونی مردم زیر باررفته و تحمل کردندی. همچنان که رکود را نیز صاحبان پیشه به جان خریدندی، برای گذران لختی از زندگانی، راندن مرکب و رساندن مسافران از طلوع آفتاب تا پاسی از بامداد در پیش گرفتندی. یا موسمِ طیطریقکردن برای بشکستن دهان گشاد دشمنان نظام مقدسمان به گذرگاهها آمده، بانگ سردادندی و با پیشوایشان تجدید پیمان کردندی. همچنان که در موعد زلزله، ملت همیشه در صحنه با پای خود به غرب موطن رفتندی و زحمات فراوان کشیدندی.
البته صاحب منصبان بیکار ننشستی و با کفش همی بر فرش چادرها رفتندی تا ردی از خود بر روی غبار دل رنجدیدگان بگذارندی برای پربارترشدن سابقه! و شیخ الرئیسی بر مرکت مدل آنچنانی خود سوار گشت و از دهان خود دُرهای فراوان برای مالازدستدادگان ریخت!
یاحکیم اگر نائل گشتن به منصب این مقدار ارزشمند بودی مانیز خواهیم در خانههای بالاشهر گذران عمر نمودی و یا در وقت خطیر با خود یا دیگران دعوای خالهزنکی کردی و شادمان به دور از دغدغه مردمانِ زمان شویم. از "بند پ" ما را آگاه و در هرجا شد مسئولمان گردان؛ باشد که جملگی رستگار شویم.
شیخ از انتهای نای آهی کشیدندی و نعرهها بزد که: نابخردان، از چه مسئولیت را اینطور پنداشتید؟! آنی که به منصبی نائل آمدی واجب که همانند مردم زمانش باشدی و آنها را درک بکردی و شباهنگام به حساب خودرسد که چه مقدار از گرفتاری جامعه را حل کردندی.
از این حیث، شیخ پیشنهادی بداد: چندپارهای سه قوه را تعطیل کنندی که چه بسا شرایط برای زندگانی بهتر شوندی!
مریدان جملگی زینپاسخ هایهای بگریستندی و خود را به دیوار کوفتندی و سر به بیابان نهادند.
ﺩﺭﯾﻦ ﺣﮑﺎﯾﺖ ﭘﻨﺪﻫﺎ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻫﻞ ﺗﻌﻘﻞ...
15
خخخ خیلی خوب