ماجرای اتاق حداد و دستگرمی دادن به نیروهای خدماتی/ ثروت واعظ طبسی واقعیت بود یا افسانه؟
خصوصیهای زندگی یک روحانی که رابط هاشمی با رهبری بود
حجت الاسلام علی عسگری معتقد است سکته آیتالله واعظ طبسی پس از انداختن رایش به صندوق در انتخابات هفتم اسفند 94، بیارتباط به جوسازیهایی که علیهاش میشد، نبود.
آیت الله عباس واعظ طبسی، از جمله نمایندگان خراسانی در خبرگان چهارم بود که با عدم ثبتنام در انتخابات دوره پنجم این مجلس شگفتیساز شد. این شگفتی اما دقایقی پس از انداختن رای وی به صندوق انتخابات، تبدیل به بُهت شد. بُهت از بستری شدن او در بیمارستان و این پازل حیرتآور سرانجام یک هفته بعد یعنی در چهاردهم اسفند سال گذشته با انتشار خبر درگذشت او، کامل شد.
آیت الله واعظ طبسی نه فقط نماینده ولی فقیه در خراسان بود که ریاست حوزه صاحب نام این خطه را نیز برعهده داشت و افزون بر همه اینها، تولیت آستان قدس رضوی نیز ازجمله کرسیهایی بود که در اختیار وی قرار داشت. از آنجا که آیت الله واعظ طبسی بیش از سه دهه بر این مصادر تکیه زده بود، میتوان از وی به عنوان یکی از قدیمی ترین مسئولان نظام جمهوری اسلامی ایران یاد کرد.
درباره او و ثروتش در مشهد افسانهها میگفتند شاید شبیه همان چیزهایی که درباره آیت الله هاشمی رفیق همیشگی او عنوان می شد، آیت الله اما هیچگاه در مقام پاسخ به شائبه ها برنیامد. او سالهای زیادی را صرف توسعه آستان قدس رضوی کرد و نگاه توسعه گرایانه ای داشت.
برای سخن گفتن درباره پشت پرده چهره جدی مرحوم آیت الله عباس واعظ طبسی، میزبان حجت الاسلام علی عسگری، مشاور پارلمانی مجمع تشخیص، معاون پارلمانی دانشگاه آزاد، نماینده سابق مجلس و عضو شورای عالی فرهنگی آستان قدس در زمان آقای طبسی شدیم. عسگری، همچنان نسبت به مرحوم واعظ طبسی ارادت زیادی دارد و شاید بتوان گفت جعبه سیاه خاطرات آقای طبسی است. این چهره سیاسی اهل خرساان معتقد است که مرحوم آیت الله طبسی، رابط مرحوم آیت الله هاشمی و مقام معظم رهبری بوده است. او همچنین نگاه توسعهگرایانه طبسی را میستاید و رفتار متولیان امروز آستان قدس را پوپولیستی ارزیابی میکند. مشروح گفتوگو با حجتالاسلام علی عسگری را در ادامه میخوانید:
***
آقای عسگری، شما سالهای زیادی ارتباط نزدیکی با مرحوم آیت الله طبسی داشتید. این آشنایی از حزب جمهوری اسلامی شروع می شود یا پیش از آن هم سابقه آشنایی داشتید؟ چطور این روابط ادامه داشت؟
پیش از پیروزی انقلاب من در فاروج طلبه بودم و سالی یک بار ما در اردیبهشت ماه پیاده به زیارت امام رضا میآمدیم. بدون مناسبت و به شکل اردویی مدیریت مدرسه ما را میآورد. در آن زمان هنوز زیارت پیاده باب نشده بود. آن زمان آقای طبسی، مقام رهبری و شهید هاشمینژاد جزو کسانی بودند که معروفیت سیاسی داشتند و به صورت جمعی نمیشد آنها را دید. من در مسجد ملاهاشم در کنار مدرسه علمیه نواب برای اولین بار آقای طبسی را زیارت کردم. ایشان در آنجا درس حوزوی میدادند. بعد من با این مرحوم مراودات داشتم. تا اینکه من چهار پنج سالی به قم آمدم و با تاکید ایشان برای برخی ماموریتها دوباره به خراسان و مشهد برگشتم. در سپاه و برخی نهادها از جمله در حزب جمهوری اسلامی فعال شدم. من عضو شورای مرکزی حزب در استان و ایشان عضو شورای فقهای حزب جمهوری در مرکز بودند. در نتیجه در جلسات حزب جمهوری استان ایشان را هر هفته زیارت میکردیم.
جالب است بعد اینکه حزب تعطیلی موقت داده شد، ایشان به من گفت هر قدر میخواهید در دانشگاه یا حوزه باشید اما بخش قابل توجهی از وقت خود را در اختیار ما قرار دهید و اولین کاری که از من خواستند همکاری در برگزاری کنگره جهانی امام رضا بود. بعد از آن به من ماموریت دادند در دانشگاه رضوی که تازه تاسیس شده بود، گزینش و پذیرش کارمندان را انجام دهم. سپس ایشان فرمودند در دفتر ما قائم مقام دفتر باشید و دفتر ویژهای نیز راه انداختند. مشابه این دفتر در زمان ولیان بود. کارهای مهم سیاسی و محرمانه را در آنجا انجام میشد.
با این اوصاف شما جعبه سیاه آقای طبسی هم هستید؟
تا حدی میشود گفت. من وابستگی روحی زیادی به ایشان داشتم. آقای طبسی برعکس آنچه در افواه بود، از نزدیک از نظر شخصیتی بسیار جذاب بود. هم صلابت و هم روابط عاطفی و دلسوزیهای خاصی خودش را داشت و به نوعی میتوان گفت که کپی آقای هاشمی هم از نظر شخصیتی و هم از نظر نگاه توسعهگرایانه بود. با آقای هاشمی در موضوعاتی مثل توسعه حرم، تاسیس دانشگاه رضوی، منطقه ویژه سرخس و شرکتهای اقتصادی آستان قدس رضوی مبادله فکری داشت.
قدرت و نفوذ مرحوم آقای طبسی در خراسان، زبانزد بود و معمولا گفته می شد که رای قاطع و تاثیرگذاری دارند، ایشان در تصمیمگیریها تا چه حد قائم به رای و تا چه حد مشورت پذیر بودند؟
ایشان بسیار مشورت پذیر بودند و در این رابطه، مثالهای خیلی قشنگی میتوانم بزنم. در هیات امنای دانشگاه رضوی که من صورت جلسات را مینوشتم و در شورای مرکزی حزب جمهوری، میدیدم که ایشان قائل به مشورت به معنای علمی و درست کلمه بودند. به نظرات کارشناسی اهمیت میدادند و حتی وقتی لازم بود کسانی را از بیرون مجموعه دعوت میکردند تا از نظرات آنها استفاده کنند.
در زمان انتخابات مجلس اول، من هنوز در قم بودم. آن زمان جامعه مدرسین لیست کشوری میداد، مرحوم آقای مشکینی به من ماموریت داد برای کاندیداهای مجلس اول با آقای طبسی، شورای مرکزی حزب و نیروهای موثر همفکری کنم که من برای اولین بار در شورای مرکزی حزب حاضر شدم. آقای اسدی، از مبارزین قبل انقلاب و مدیرکل آموزش و پرورش استان بود. او آمد که مرا با خود به جلسه ببرد. پیکان مدیرکلی سوار شده اما راننده خودش بود. در مسیر که میرفتیم، رادیو روشن بود و از خانمهایی که گرفتار کاباره و محیطهای بد شده بودند، خبر پخش میکرد و آنها می گفتند که چرا به این راه رفتهاند. عموما حرفشان این بود که رفیقی داشتند و او آنها را به محیطهای نامناسب برده و آنها سر رودربایستی رفتهاند. بعد از این خبرها من به آقای اسدی گفتم در جلسهای که میرویم، شما سعی کن مثل اینها گرفتار رودربایستی نشوی. من آنجا رای ندارم اما آنجا آقای طبسی، استاندار، و... مافوقهایت آنجا هستند. چون اکثر اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی، مسئولان استان بودند و آقای طبسی زعیم این جمع بود.
واقعیت این بود که من فکر میکردم آقای طبسی چند نفر را نام میبرد و جلسه تمام میشود ولی به نوعی ایجاد انگیزشی برای آقای اسدی کردم که اگر نظری دارد در آنجا بگوید. وقتی جلسه شروع شد آقای طبسی گفتند من به آقای عبدخدایی تعلق خاطری دارم و به ایشان قول دادم که کاندیدای ما باشد. من به آقای اسدی اشاره کردم و گفتم رودربایستی. تا این را گفتم، آقای اسدی خطاب به آقای طبسی گفت: اینجا شورای مرکزی حزب جمهوری است. شما عزیز ما هستید اما همه باید درباره کاندیداها بحث کنیم و نظر بدهیم و رایگیری شود. این سخن، فتح بابی شد. آقای اسدی شروع کرد به صحبت کردن در مقام مخالف، دو نفر دیگر هم به عنوان مخالف صحبت کردند. بعد آقای طبسی گفت الان سه نفر مخالف شدید، ادامه بدهیم، همه مخالف میشوند، بهتر است رایگیری کنیم. رایگیری کردند و تنها آقای طبسی دستش را بلند کرد و بقیه رای ندادند. خندهاش گرفت و گفت من باید با شرمندگی به ایشان بگویم دوستان ما قبول نکردند شما کاندیدای حزب ما باشید.
اینگونه موارد نمونههای زیادی دارد. در مقطعی من مسئول شهرستانهای حزب جمهوری بودم و گاهی به جلسات میرفتم و جمعبندیهای را مطرح میکردم، ایشان بسیار بزرگوارانه میگفتند که آقایان نظرات خود را بگویند. مثلا درباره اینکه در فلان شهرستان چه کسی دبیر حزب شود. حتی برای امام جمعهها هم تصمیمگیری میکردند و برعکس آنچه از ایشان چهرهسازی شده که به نظر دیگران اهمیتی نمیدادند اما واقعیت امر این است که بسیار معتدل، معقول و همراه با منطق، مباحث را در جلسات پیش میبردند و آدم خیلی از همکاری با ایشان کیف میکرد. فرض کنید طلبه ای مثل من وقتی میدید انسانی با متانت و جایگاه شخصیتی ایشان زنگ میزد که ناهار به اینجا بیایید و در ضمن من مشورتی هم دارم. یعنی به صورتی موردی هم نظر میپرسیدند یا از ما میخواستند از فلانی و فلانی هم سوال کنیم و نتیجه را به ایشان بگوییم.
رابطه آقای طبسی با مرحوم آقای هاشمی مشهود و معروف بود. سفرهای سالانه آقای هاشمی به مشهد قطع نمی شد و هر بار میهمان آستان قدس بودند. شما فرمودید که با هم همفکری داشتند. این دو نفر از نظر مشی بسیار به هم شبیه هم بودند.
همینطور است، آقای هاشمی هر تابستان یک سفر به مشهد داشتند و گاهی برای اجلاسها هم به مجلس میآمدند. برای مشهد خیلی راحت هماهنگ میشدند. وقتی آقای هاشمی به مشهد میآمدند، آقای طبسی همه سیستم و امکانات خود را در حرم در اختیار ایشان قرار میداد. حتما به استقبالش میرفت و حتما بدرقهاش میکرد. در آخرین تابستانی که در زمان حیات آقای طبسی، آقای هاشمی به مشهد آمدند، در زمان برگشت، آقای طبسی به فرودگاه آمدند. آقای هاشمی و همه همراهانش در هواپیما نشسته بودند اما حدود 20 دقیقه هواپیما به دلایلی نپرید. در تمام این مدت آقای طبسی با دو تا عصا ایستاده بود و بالا را نگاه میکرد. به آقای هاشمی توجه دادیم، بغض گلویش را گرفت. آنها از نظر روحی به هم وابسته بودند.
آقای هاشمی کارهای مهمش را به آقای طبسی میگفت. مثلا وقتی قرار شد آقای مهدوی کنی کاندیدای ریاست خبرگان شود و آقای هاشمی به نفع ایشان کنار برود، به آقای طبسی گفتند که با آقای مهدوی کنی صحبت کند. یا وقتی آقای طبسی برای شرکت در جلسات مجمع تشخیص مصلحت به تهران میآمد، آنها با هم ناهار میخوردند و روحانیون دیگر را جمع میکردند و در این جمع تصمیمات مهمی مثل اینکه چه کسی رئیسجمهور و چه کسانی کاندیدا شوند، گرفته میشد و به شوخی آن جلسه را انجمن اسلامی مجمع تشخیص میگفتند.
همچنین ایشان توانسته بود رابط بسیار خوبی نیز بین آقا و آقای هاشمی باشد. یعنی وسیلهالربط مورد احترام و مورد قبول هر دونفر آقای طبسی بود. در بسیاری از اوقات، مواردی که در حوزه کاری آقای هاشمی پیش میآمد، من به ایشان میگفتم و ایشان در حوزه کاری آقا پیگیری میکرد.
در دوران طولانیمدت تولیت آقای طبسی هم شرکتهای وابسته به آستان قدس افزایش یافت و هم طرح توسعه حرم رضوی چشمگیر شد. زائران به راحتی میتوانستند ببینند که هر سال که به مشهد میآیند، حرم بزرگتر شده است. این نگاه توسعهگرایانه از طرف یک روحانی عجیب و البته قابل توجه است. گویی وجه اقتصادی ایشان نمود بیشتری داشت.
وقتی که آقای طبسی برای حوزه میگذاشتند خیلی بیشتر از آستان قدس بود، در آستان قدس توزیع مسئولیت شده بود. ایشان توانستند حوزه قدیمی و کهن خراسان را بعد از حوزه علمیه قم، حوزه دوم کشور کنند و شورای عالی مستقل داشته باشند.
اما در رابطه با نگاه توسعهای ایشان باید بگویم که این نگاه تنها مختص به آستان قدس رضوی نبود و واقعیت این است که ایشان هفتاد هکتار زمین از نوع تجارتخانه و مسافرخانه و هتل و... را برای توسعه حرم خراب کردند. البته نه مثل ولیان (تولیت آستان قدس در زمان محمدرضا شاه) که زورکی خراب کرد، آقای طبسی افراد را راضی کردند و پولش را دادند و سپس برای توسعه حرم، ساخت و ساز انجام دادند. نگاه توسعه ای ایشان اینگونه بود که تولید ثروت میکردند و بعد به صورت متناسب سرمایهگذاری و خدماتدهی میکردند. حدود 80 شرکت در سازمان به وجود آمد و در کنارش مجموعههای فرهنگی نیز بود که هزینه آنها از محل درآمد همین شرکتها مثل مزرعه نمونه، شرکت گرانیت سنگ، مشارکت در مهاب قدس، حضور در راهسازیها استحصال میشد.
خاطرهای از توسعه مشهد بگویم، در زمانی که نماینده بودم ایشان را راضی کردم از داخل مزرعه نمونه، بزرگراه مشهد- باغچه عبور کند. ایشان قبول کردند که خودشان زیرساختها را انجام دهند و آسفالت ریزی کنند. یعنی جلوتر از دولت این کار را انجام دادند چراکه نگاه توسعه ای ویژه و خاصی به مشهد داشتند. یک کاری را هم من همراه با کلک انجام دادم.
این کلک برای ساخت پل قائم بود که اکنون ورودی مشهد از طرف خراسان شمالی است. در آن زمان، آقای امیرپور شهردار مشهد بود. ایشان به من گفتند ورودی مشهد نازیباست و دوست دارم آنجا پروژه ای اجرا کنیم اما همه زمینها متعلق به آستان قدس است. حدود 30 هکتار زمین در این پروژه از زمینهای آستانه است. من حاج اقا را راضی کردم و بردیمش آنجا و کلنگ را زد. همانجا من توضیحاتی دادم که نان رضوی شما در حاشیه پل قرار میگیرد، بیمارستان فوق تخصصی که در حال ساخت هستید در حاشیه دیگر پل قرار میگیرد و زمینهای سمت زیباشهر مسکونی- تجاری میشود و از نظر اقتصادی رشد میکنید، بدون اینکه به حاج اقا بگوییم با این کلنگی که زدی 30 هکتار زمین را از دست میدهی. در ماشین که نشستیم تا برگردیم، تازه به ایشان گفتم که حاج اقا همه این توضیحات را دادم اما شما در کنارش 30 هکتار زمین را از دست دادید. اگر رویش میشد مرا از ماشین پایین میانداخت. ایشان گفتند وقتی شما این توضیحات را میدادید و شهردار هم به به و چه چه راه انداخته، مشکوک میشدم اما گفتم شاید بابت ذوق طلبگی و علاقمندیتان به ما این توضیحات را میدهید اما نمیدانستم این کلاه گشادی را سر من میگذارید. البته در نهایت گفتند عیبی ندارد.
البته زمینهای کشاورزی بود و در عمل چندان آستان قدس متضرر نمیشد؟
بله، کشاورزی بود. خاطره دیگری از شیوه مدیریت و تولید ثروت ایشان بگویم. در همان دوره آقای امیری پور، شهردار برای مسائل مالی خدمت آقای طبسی رفته بود. در این جلسه مهندس مفیدی، استاندار وقت و معاونانش هم حضور داشتند. آنها گفتند شهرداری درآمد ندارد و پروژههای مهمی دارد. آقای طبسی گفتند درست است که من یک روحانی هستم اما شما فکر میکنید این ساخت و سازی این که اینجا داریم چگونه است؟ خودمان تولید ثروت میکنیم. زیرگذر حرم را ساخته ایم، دانشگاه رضوی را تاسیس کرده ایم و چه و چه ... کار ما میتواند برای شما سنبل باشد. سپس مثال زدند و گفتند من اگر به جای شما بودم همین فلکه آب که در قبله حضرت قرار دارد، زیرش را خالی می کردم و همه را تجاری میساختم و بالا را تا جایی که به ضریح مشرف نباشد، باز هم تجاری میساختم. شما فقط از یک طرح این نوعی در کنار حرم میتوانید همه پولی که برای طرحهایتان لازم است را به دست بیاورید تا نیاز به تراکم فروشی نباشد.
اما چنین طرحی در مشهد اجرا نشد.
آقای طبسی اگر شهردار میشد، وضع شهر، اسلوب و مبلمان شهری و معماری اسلامی درنظر قرار میگرفت و با نگاه توسعه ای که داشت، خیلی جدی نتیجه بخش میشد.
از منظر شما که هنوز با آستان قدس و متولیان آن مراوداتی دارید، همچنان آن نگاه توسعهگرایانه که میفرمایید مدنظر آقای طبسی بوده، وجود دارد؟
مدیریت از نوع پوپولیستی شده است. به خود آقای رئیسی خیلی دلسوزانه عرض کردم که این نگاه مردم مدارانه و توجه به حاشیه شهر که آقا هم در حکمش آورده، خوب است و انجام بدهید اما نگاه توسعهای آقای طبسی را فراموش نکنید. چون فرض بر این است که ما برای صد سال آینده میخواهیم برای تشکیلات امام رضا مدیریت کنیم و برنامه بدهیم. نگاه توسعهای آقای طبسی کمکم دارد مغفول واقع میشود. ایشان مثلا اگر برای طلبهها خانه میساخت، سعی میکرد بهترینش را بسازد. به ایشان پیشنهاد دادند به حالت قلکی و 40 یا 50 متری بسازند اما ایشان گفتند من از رهبری مجوز گرفتهام که از حق تولیت خودم که تا حالا یک قِران برداشت نکردهام مجتمع ثامنالائمه را بسازم. به آقای محمدی گلپایگانی هم میگفت وقتی یک طلبه در خانهای زندگی میکند و احتمالا یکی دو بچه دارد و برایش مهمان هم میآید، میخواهم شرمنده نباشد. اما برخی حمل بر این میکردند که آقای طبسی نگاه لوکس به قضایا دارد. واقعا همینگونه هم بود. آقای طبسی قبل از پیروزی انقلاب در خانه اش مبل داشت، آقای هاشمی نیز اینگونه بود اما برخی آقایان اینگونه نبودند. اهل اسراف و بریز و بپاش در زندگی نبودند.
اتفاقا همین باعث شده بود در ذهن برخی از مردم اینگونه شکل بگیرد که ایشان زندگی اشرافی داشتند و خرجها بدون حساب و کتاب بود.
وقتی ساختمان مجلس از پاستور به بهارستان رفت، من نماینده بودم، ساختمان قدیم مجلس شورای اسلامی را به مجلس خبرگان دادند و چون آقای طبسی میخواست آنجا بماند، یکی دو روزی اتاق آقای حداد - رئیس وقت مجلس- و تخت و مجموعه اش را در اختیار آقای طبسی قرار دادند. البته آستان قدس جا داشت اما از نظر تردد راحتتر بود که همانجا بماند. موقع رفتن به ایشان گفتم شما به نیروهای خدماتی یک دست گرمی بدهید. گفتند تذکر خوبی است. برای هر کدام 5هزار تومان درنظر گرفتند. در سال 84، پول زیادی محسوب نمیشد. من گفتم حاج اقا 10تایش کنید. من به عنوان نماینده مشهد بخواهم به اینها دست گرمی بدهم، حتما 10 هزار تومان میدهم. شما به عنوان تولیت آستان قدس که باید بیشتر بدهید. به من گفت جناب عسگری اینها حساب و کتاب دارد. میخواهم بگویم که در نهایت دقت عمل میکردند.
ثروت آقای طبسی بارها و بارها در افکار عمومی مورد مداقه قرار گرفته است. در مشهد درباره ثروت او داستانها دهان به دهان میچرخد اما در عمل آنچه بروز و ظهور دارد، خانهای است که سالها در کوچه ناظر در آن زندگی میکردند.
خانم ایشان مدت زیادی خیاطی میکردند اگر به مردم بگویید هیچکس قبول نمیکند. خودشان میگویند در قبل انقلاب در مقطعی در کتابخانه کار میکردم و خانم من خیاطی میکرد برای اینکه بهگونهای زندگی کنیم که در برابر آن اقوام احساس سرافکندگی نداشته باشیم. چون خانواده عزیزیان - خانواده همسر مرحوم طبسی- معمار، جاافتاده و دارای مکنت بودند.
بعد انقلاب هم خیاطی میکردند؟
آقای شرکت که از همسایگان آنها بود، میگفت چند سالی خیاطی میکردند.
به هر حال برخی معتقد بودند که آن خانه برای حفظ ظاهر فروخته نشد.
بعد از انقلاب وقتی ترورها شروع شد، آقای طبسی برای مسئولان در بولوار شهید موسوی قوچانی مشهد خانه ساختند تا در آنجا محافظت شده و کشته نشوند. آقای محسن رضایی هم آمده بود و اصرار داشت که خود آقای طبسی هم باید از کوچه ناظر به آنجا بروند، اما آقای طبسی قبول نکرد. آقای رضایی گفت اینها موضوعات امنیتی است. خانم ایشان هم گفت ممکن است شما را بکشند. اما آقای طبسی گفتند ما از خانه قبل انقلاب خود تکان نمیخوریم و در آنجا ماند. ایشان در همان خانهای تشییع شد که خیلی قبل انقلاب ساخته بودند.
اما بسیاری از مسائل را در ذهنیت مردم و سیاسیون و گروهکها القا میکردند. وقتی همین تخریبها علیه آقای هاشمی هم بود، من جوش و حرص میخوردم و به ایشان میگفتم، اما آقای هاشمی میگفت کار خود را بکنید و اگر بخواهید به این چیزها اعتنا داشته باشید، کارمان مختل میشود. حقیقت امر این است که آقای طبسی مظلوم بود و بعد از تشییع در افکار عمومی رو به بهبود است.
کاندیدا نشدن مرحوم آقای طبسی برای انتخابات مجلس خبرگان بسیار عجیب بود. ایشان هم اهل مصاحبه نبودند تا افکار عمومی بدانند چه شده که کسی با این سطح از قدرت و نفوذ، یکباره کنار کشیده است.
همین مرتبه برای انتخابات مجلس خبرگان آقای هاشمی به او زنگ زد که کاندیدا شود، آقای ابراهیم امینی از جامعه مدرسین تماس گرفته بود. من هم رفتم اصرار کنم که ایشان کاندیدا شود. به او گفتم اگر شما کاندیدا شوی، شاید من هم برای مجلس ثبتنام کردند گفت آقای عسگری اینها دین ندارند، اینها تخریب میکنند و من هم حوصله ندارم به آنها جواب بدهم. گفتم شما به مجلسی فکر کنید که در آن مجلس شما و آقای هاشمی هم نباشد. میگفت هر چه میخواهد بشود. باعث و بانیاش کسانی هستند که این مسائل را پیش میآورند. خب آقای هاشمی در تهران دل به دریا زد و این کار را کرد و به لیست انگلیسی مشهور شد.
البته آقای طبسی مریض هم بودند.
ایشان در روز رای گیری سکته کرد. خیلی از فضا و شرایط متاثر بود که چرا وضعیت این شده است. شما ایشان را در حکم مظلوم مقتدری بدانید که قدرت دفاع از خودش نداشت.
پس به نظر شما فضا روی سکته ایشان اثر داشته است؟
برداشت خودم این است که هم آقای هاشمی و هم آقای طبسی شخصیتهای توداری بودند و به دل میریختند. واقعیت این است که دیگر رهبری تنها شدهاند. دو یار مهم خود را از دست دادند. چه کسی میتواند جای اینها را پر کند؟ اما همین الان تشکیلات آستان قدس از تهران مدیریت میشود توسط آقای فرهاد رهبر و دیگران. در زمان آقای طبسی اینگونه نبود، ایشان مبسوط الید بود.
یکی از روایتهایی که درباره نفوذ ایشان میشود، تاثیرگذاریشان در مدیری های استان بود. طوری که میگفتند هیچ دولتی بدون اجازه آقای طبسی استاندار انتخاب نمیکند یا سایر نیروهایش را نمیچیند. در عمل هم عمدتا خراسان استاندارهای معتدل و اقتصادی داشته است، حتی در زمان آقای احمدینژاد، تندروها کمتر به استانداری و دولت نفوذ کردند.
آقای طبسی اصلا جزءنگری نداشت یعنی در مدیریت کلاننگر بود. اگر درباره استاندار از ایشان سوال میشد آقای طبسی نظرش را میگفت اما اگر سوال نمیشد هر که را منصوب میکردند آقای طبسی مورد حمایت قرار میداد. او حتی با آقایان عابدینی و صالح آبادی کار کرد. اما میگفت اگر از من سوال میکنید آقای کوهپایهای بهترین است اما ایشان در قاین عزل شد و کسی که آقای طبسی اصلا او را ندیده بود روی کار آمد. ما شوک زده بودیم اما آقای طبسی میگفت استاندار نظام است و شما خودتان را هماهنگ کنید و با ایشان کار کنید.
یک بار مسئله ای پیش آمد که باید مفیدی، استاندار و کریمی، قائم مقام ایشان دو نفری آن را حل میکردند. هر کدام منتظر مانده بودند تا دیگری به دفترش برود. حاج اقا از من سئوال کردند موضوعی که قرار بود این دو نفر تصمیم بگیرند و سریعا به من منعکس شود، چه شد؟ گفتم ظاهرا استاندار در کاخ استانداری و قائم مقام شما در دارالتولیه نشستهاند و فعلا در شرایط انداز و برانداز هستند که چه کسی سراغ دیگری برود. آقای طبسی به قائم مقامش زنگ زد و محکم گفت که به استانداری برو و زودتر تصمیم بگیر.
یعنی به ما به عنوان زیرمجموعه خودش که ممکن است با نفسمان هم جور نیاید میگفت مسئول دولتی است و نباید مدیریتش تضعیف شود و شما باید پیش آنها بروید. با همه استاندارها در روزهای سهشنبه ناهار میخورد. میگفت وقتی زیارت حرم میآیید، به احترام پیرمردی ما، پیش ما هم بیایید تا اگر کاری از دستمان برمیآید، بگویید.
با استاندارهای احمدی نژاد هم همینطور بود؟
وقتی آقای روحانی انتخاب شدند، همه اصلاحطلبها سوار اتوبوس آقای روحانی شده بودند و میگفتند استاندار را ما باید تعیین کنیم. در بین آنها افرادی مثل من و آقای شوشتری هم مطرح بودیم. من به آقای طبسی گفتم استاندار اینجا که باشد؟ گفتند همین استاندار احمدینژاد آدم خوبی بود و البته کسی از من سوالی هم نپرسیده است. بعد مدتی وزیر کشور پرسیده و ایشان هم گفته بود من معمولا نظری نمیدهم، هر که را میخواهید تعیین کنید اما اگر خواسته باشید درباره این بنده خدایی که الان اینجاست نظر بدهم، فکر میکنم آدم بیطرف و دلسوزی است و وزیر کشور گفت پس ما فعلا دست نگاه میداریم و آنقدر دست نگاه داشتند که استاندار خراسان رضوی ، آخرین استانداری بود که تغییر کرد.
در سفر بندرعباس من به آقای روحانی گفتم من آمدهام که ماجرای استاندار ما را حل کنید. گفتند به جمع بندی نرسیدیم چون آقای طبسی هم صحبت اخلاقی نسبت به بنده خدایی که آنجاست کرده بود، من گفتم آقای طبسی سیاستش این است که هر کسی را تعیین کنید، او بلافاصله ملاقات میکند و با استاندار هماهنگ میشود. پس از آن بود که آقای رشیدیان انتخاب شد. من آقای رشیدیان را از دوران حزب جمهوری اسلامی میشناختم. اطلاعاتی بود و نام مستعارش رضایی. البته ما به او آقا علیرضا میگفتیم اما وقتی استاندار شد، ناچار شدند اسم شناسنامه ای اش را رو کنند. آقای رشیدیان بابت سابقه اطلاعاتیاش نگران بود که آقای طبسی ملاحظاتی داشته باشند. من این موضوع را با آقای طبسی چک کردم، گفتند دولت اختیار دارد و کار خودش است. در کل، هر استانداری که میآمد نه تنها کمترین تصادم پیش نمیآمد بلکه او احساس میکرد پشتوانه محکمی دارد.
منبع: خبرآنلاین
10
هاشمی عزیز قلب ایران بودی
هاشمی قلب ایران وانقلاب بود تو دل مردم بود مظلوم بود
خیلی دوست دارم عسکری عزیز که یار نزدیک مرحوم طبسی بودند ریاست تولیت آستان قدس رضوی شوند
شتردرخواب بیندپنبه دانه. خواب دیدی خوش باشه اخوی. خخخخ