چرا اوکراین برای روسیه و پوتین مهم است؟
ایالات متحده به هشت هزار و پانصد سرباز خود آماده باش داده و ناتو نیز از اعزام کشتیها و جنگندههای خود به شرق اروپا خبر داده ولی روسیه همچنان به استقرار نیروهای و ادوات نظامی بیشتر در مرز اوکراین ادامه میدهد تا خطر رخداد بزرگترین جنگِ اروپا طی دهههای اخیر روز به روز افزایش یابد.
هر چند ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، همچنان تلاش برای حمله نظامی به اوکراین را رد کرده است، اما آمریکا، بریتانیا، ناتو و اتحادیه اروپا آن را ادعایی غیرقابل اعتماد میدانند. چنان که وزارت خارجه آمریکا به خانوادههای پرسنل حاضر در سفارت ایالات متحده دستور داده است که خاک اوکراین را هر چه سریعتر ترک کنند.
هر چند اتحادیه اروپا به رهبری امانوئل ماکرون، رئیس جمهوری فرانسه همچنان نسبت به میانجیگری موفق در بحران اوکراین و حل دیپلماتیک مناقشه موجود امیدوار است ولی همزمان با تشدید روزافزون تنش نظامی در منطقه و افزایش خطر جنگ، این سوال مطرح میشود که اوکراین واجد چه سطحی از اهمیت برای روسیه است و آقای پوتین بر پایه چه انگیزههایی ممکن است فرمان حمله به همسایه خود را صادر کند؟
کییف: زادگاه روسیه
با آغاز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، روسیه کنترل ۱۴ جمهوری را از دست داد، اما از دست دادن اوکراین گویا تلختر از سایرین بوده است. اوکراین در اوت ۱۹۹۱ و حدود چهار ماه پیش از اعلام انحلال اتحاد جماهیر شوروی استقلال خود را از این کشور اعلام کرد و اعلامیه استقلال آن نیز بر اساس نتایج یک همهپرسی که با ۹۰ درصد آرای آن مثبت بود، به تصویب رسید.
این جدایی در حالی رقم خورد که نخستین حکومت روسیه ۱۲ قرن پیش در کییف تاسیس شده و در سال ۹۸۸ میلادی حاکم آن، مسیحیت ارتدکس را به روسیه معرفی کرده است. روسیه و اوکراین که از قرن نهم و از زمانی که کییف به عنوان پایتخت روسیه انتخاب شد، با هم مرتبط بودهاند، از سال ۱۶۵۴ میلادی نیز با معاهدهای تحت حاکمیت تزار روسیه متحد شدند. سپس اوکراین همراه با بلاروس، هسته اسلاو اتحاد جماهیر شوروی را شکل دادند.
این پشتوانه مشترک تاریخی موجب شده تا اکثر اوکراینیها به دو زبان اوکراینی و روسی صحبت کنند که زبانهای نزدیک به هم هستند. در بخشهای شرقی و جنوبی اوکراین که به وضوح روس زبانها اکثریت دارند و خود را تحت نفوذ روسیه قرار دادهاند. لذا حداقل یک سوم جمعیت اوکراین که عمدتا در بخش شرقی این کشور نزدیک به مرز روسیه زندگی میکنند، به زبان روسی صحبت می کنند و احساس نزدیکی زیادی به روسیه دارند. از سوی دیگر، اوکراینیهای ساکن در بخشهای غربی و شمالی این کشور نیز به طور گسترده به زبان روسی صحبت میکنند.
بنابراین بسیاری از روسها نیز ارتباط نزدیک فرهنگی، تاریخی و مذهبی را که با اوکراینیها دارند، نسبت به دیگر کشورهای شوروی سابق در منطقه بالتیک، قفقاز و آسیای مرکزی احساس نمیکنند. میراثی فرهنگی و اجتماعی که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهوری روسیه، اغلب به آن تکیه میکند. چنان که او در نوشتهای که در ژوئن گذشته منتشر شد به این موضوع اشاره کرد که روسها و اوکراینیها مردمی هستند که «فضای تاریخی و معنوی واحد» و مشترکی دارند و ظهور «دیوار» بین آنها در سالهای اخیر «غمانگیز» است. آقای پوتین همچنین نوشته بود: «من مطمئن هستم که حاکمیت واقعی اوکراین تنها در صورت مشارکت با روسیه امکان پذیر است؛ ما همیشه با هم چندین برابر قویتر و موفقتر بوده و خواهیم بود چون که ما یک ملت هستیم.»
البته همان زمان کییف استدلال رئیس جمهوری روسیه را به عنوان نسخه سیاسی از تاریخ اوکراین توصیف و رد کرد.
فارغ از روایت تاریخی شیرین آقای پوتین، اوکراین قربانی اصلی قحطی ۱۹۳۳-۱۹۳۲ بود که در دوره دیکتاتور شوروی سابق یعنی جوزف استالین رخ داد و بعدها نیز اوکراین در میان جمهوریهای شوروی سابق بیش از همه بابت فاجعه چرنوبیل تاوان داد.
این رویدادها در تلاش مردم اوکراین به عنوان یکی از نخستین جمهوریهای شوروی سابق که گام در مسیر استقلال گذاشتند، بیتاثیر نبوده است.
انقلاب نارنجی
انقلاب نارنجی که در سال ۲۰۰۵-۲۰۰۴ در اوکراین رخ داد باعث سرنگونی رئیس جمهوری و دولت طرفدار روسیه شد. از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۰۷ که رونق اقتصادی به طور قابل توجهی در اوکراین افزایش یافت، گفتمان دموکراسیخواهی و حقوق بشر نیز فراگیرتر شد و در مجموع اوکراین به طور فزایندهای به یک کشور طرفدار غرب و اتحادیه اروپا تبدیل شد و مناسبات سیاسی و اقتصادی آنها به سرعت رشد کرد چنان که مسکو را از گسترش جنبش دموکراسیخواهی به روسیه و نیز سایر جمهوریهای مستقل شده نگران کرد.
از آن زمان تا کنون تنشها بین کییف و مسکو متناسب با فراز و نشیبهای رخ داده در فضای سیاسی اوکراین در جهت توسعه دموکراسی شدت و ضعف پیدا کرده است. این تنشها با آغاز تلاش رسمی دولت اوکراین برای عضویت این کشور در اتحادیه اروپا و ناتو پس از سقوط رئیس جمهوری متحد مسکو در سال ۲۰۱۴ و متعاقب آن حمله روسیه به کریمه به اوج خود رسیده است.
پیشروی ناتو
ناتو در سال ۱۹۴۹ برای محافظت از غرب در برابر تجاوزهای شوروی تاسیس شد. این اتحاد نظامی-امنیتی از زمان پایان جنگ سرد، با پذیرش ۱۴ عضو جدید موافقت کرده و این پیمان در سالهای اخیر به جمهوریهای شوروی سابق از جمله لیتوانی، استونی و لتونی گسترش یافته است. بر اساس این معاهده اگر یک کشور عضو مورد تهاجم یا حمله قرار گیرد، همه کشورهای عضو ناتو به طور جمعی برای دفاع از آن بسیج خواهند شد.
کرملین از ناتو ضمانت میخواهد که عضویت اوکراین و گرجستان را که روسیه برای مدت کوتاهی در سال ۲۰۰۸ به آن حمله کرد، نپذیرد چرا که عضویت هر یک از این کشورها در ائتلاف ناتو باعث افزایش ردپای نظامی-امنیتی غرب در امتداد مرزهای روسیه خواهد شد.
با این حال، اوکراین از سال ۲۰۰۸ تلاش برای عضویت در ناتو را آغاز کرده و این تلاش از زمان سرنگونی رئیسجمهوری مخالف غرب در سال ۲۰۱۴ افزایش یافته؛ به طوری که این کشور تمرینهای نظامی مشترک با ناتو برگزار کرده و سلاحهایی از جمله موشکهای ضد تانک از آمریکا و پهپاد از ترکیه تحویل گرفته است. کییف و واشنگتن این اقدامها را برای تقویت سیستم دفاعی اوکراین پس از تصرف شبه جزیره کریمه در سال ۲۰۱۴ توسط روسیه و آغاز حمایت مسکو از جداییطلبان درگیر در شرق اوکراین، مشروع میدانند ولی آقای پوتین روابط رو به رشد اوکراین با ناتو را مقدمه عضویت کییف در این پیمان نظامی-امنیتی میداند.
دریای سیاه
اوکراین با دارا بودن بنادر مهم در سواحل دریای سیاه به عنوان بخش استراتژیک اتحاد جماهیر شوروی به شمار میرفت. در حال حاضر نیز اوکراین و دسترسی آن به دریای سیاه از نظر استراتژیک برای روسیه مهم است. چنان که تصرف منطقه کریمه در سال ۲۰۱۴ موجب شد تا مسکو همچنان به پایگاه دریایی سواستوپل و محل استقرار ناوگان روسیه در دریای سیاه داشته باشد.
هر چند که بعید است روسیه تلاش کند تمامی خاک اوکراین را تصرف کند، اما میتواند به فکر حمله به شهر بندری اودسای اوکراین باشد که تسلط بر آن موجب کنترل بیشتر روسیه بر دریای سیاه میشود. مسکو همچنین با تصرف کمربند زمینی بین روسیه و باریکه ترانسنستریا در مرزهای غربی اوکراین، عملا میتواند این کشور را دور بزند و دسترسی آن را به دریای سیاه مسدود کند.
بنابراین حمله روسیه به اوکراین میتواند تنها به تصرف منطقهای با اهمیت و استراتژیک منجر شود و به جنگی طولانی برای تصرف تمامی خاک اوکراین بدل نشود.
اقتصاد
اوکراین صنعت کشاورزی بزرگی داشته و دارد و از این نظر چه از سوی شوروی سابق و چه روسیه مورد توجه بوده است. در سالهای نخست استقلال نیز میلیونها اوکراینی در روسیه کار میکردند و مرز روسیه و اوکراین یکی از کریدورهای بزرگ مهاجرت در جهان بود.
اما با توسعه روابط کییف و بروکسل، صادرات اوکراین به روسیه از ۲۹ میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ به حدود ۵ میلیارد دلار در سال ۲۰۲۱ سقوط کرد. همچنین زمانی که ویکتور یانوکویچ در سال ۲۰۱۰ به عنوان متحد آقای پوتین در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد، سرمایه شرکتهای روسی دوباره روانه اوکراین شد و تا سال ۲۰۱۳ حدود ۷ درصد از کل سرمایه گذاری خارجی انجام شده در این کشور را به خود اختصاص داد و روسیه همچنین برای مقابله با بحران اقتصادی ناشی از کاهش روابط کییف و اتحادیه اروپا اقدام به خرید ۱۵ میلیار دلار از اوراق قرضه دولت اوکراین کرد.
اما پس از برکناری آقای یانوکویچ در سال ۲۰۱۴، صادرات اوکراین به اتحادیه اروپا رشد کرد و چین به نخستین شریک تجاری اوکراین بدل شد.
همچنین کییف در سال ۲۰۱۴ خرید گاز از روسیه را متوقف کرد و به خرید گاز از بازار آزاد اروپا، واردات از طریق مجارستان، لهستان و اسلوونی روی آورد و از تأسیسات ذخیره سازی گاز داخلی خود برای حفظ عرضه در طول دوره استفاده کرد، اقدامی که به نقطه عطفی در روابط اقتصادی کییف و مسکو بدل شد. اما همچنان ترانزیت گاز روسیه از مسیر اوکراین به اروپا بر پایه توافقی با سقف زمانی سال ۲۰۲۴ ادامه دارد.
اوکراین همچنین یکی از اجزای کلیدی طرحهای روسیه برای اتحادیه گمرکی اوراسیا با برخی دیگر از کشورهای مستقل شده از شوروی سابق است.
انگیزههای فردی پوتین
ولادیمیر پوتین که همچنان این شانس را دارد که پس از پایان دوره فعلی در سال ۲۰۲۴ یک دوره شش ساله دیگر در مقام رئیس جمهوری روسیه حضور داشته باشد، از یک سو آن گونه که نسبت به تحولات بلاروس و قراقستان واکنش نشان داده، به شکلگیری الگوی دموکراتیکی که عضو اتحادیه اروپا و ناتو شده و از نظر اقتصادی نیز پیشرفت کرده و از قضا در همسایگی روسیه نیز قرار دارد، هیچ علاقهای ندارد.
او همچنین ممکن است به میراث خود فکر کند. کما این که در مصاحبهای که در ۱۲ دسامبر گذشته پخش شد، به صراحت برای فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوگواری کرد. بنابراین اوکراین برای او شبیه یک «کار ناتمام» است چرا که با توجه به افزایش محبوبیت او پس از تصرف کریمه میداند که با در اختیار گرفتن بخش دیگری از خاک اوکراین میتواند محبوبیت خود را در پایان دوره فعلی ریاست جمهوریاش افزایش دهد.
بنابراین، حفظ تنش بر سر اوکراین به آقای پوتین کمک میکند تا یک پیام سیاسی را در سراسر روسیه مخابره کند: این که او یک مدافع سرسخت از منافع روسیه در جهانی است که در آن از سوی دشمنان احاطه شده است.