سیاستهای آمریکا در خاورمیانه شکست خورد/ منطقه در آتش میسوزد و واشنگتن مقصر اصلی آن است
آمریکا با همکاری انگلیس اخیراً به مواضعی در کشور یمن حمله کرده و اسرائیل از ایالات متحده خواسته است که مستقیماً با ایران مقابله کند، علیرغم اینکه این حملات علیه منافع ایالات متحده برای کشیده شدن به یک جنگ گستردهتر است و وجهه جهانی واشنگتن با حمایتش از آنچه میتوان مجازات دستهجمعی مردم غزه نامید برای همیشه خدشهدار شده است.
پس از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، کارزار نظامی گسترده اسرائیل علیه این گروه، نوار غزه را در آستانه نابودی و خاورمیانه را در آستانه یک جنگ گستردهتر قرار داده است. تعداد زیادی از حوادث از آن زمان نشان میدهد که درگیری میتواند حتی بیشتر شود: غرق شدن سه کشتی حوثی توسط ایالات متحده در پاسخ به حملات این گروه به کشتیهای تجاری در دریای سرخ، یک رشته ترور اعضای بلندپایه حماس، حزب الله و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران که توسط اسرائیل و ایالات متحده در لبنان، عراق و سوریه انجام شد، هشدار اخیر بنی گانتز وزیر کابینه جنگ اسرائیل مبنی بر اینکه «زمان برای راه حل دیپلماتیک رو به اتمام است» که مرتبط با حملات حزب الله به اسرائیل و بالعکس بود؛ و سرانجام حمله اخیر واشنگتن و لندن به مواضعی استراتژیک در یمن که میتواند سرآغاز آتشسوزی بزرگ دیگری در منطقه باشد.
در میان این آشفتگی، واشنگتن همچنان به دنبال اجرای سناریوهای قدیمی خود است: پمپاژ پول، سلاح و داراییهای نظامی به منطقه. دولت بایدن همچنان بر این موضوع تاکید دارد که پیگیری یک توافق عادیسازی بین اسرائیل و عربستان با محوریت تضمینهای امنیتی ایالات متحده برای هر دو کشور، کلید دستیابی به صلح و رفاه پایدار در خاورمیانه است. روز دوشنبه، آنتونی بلینکن، وزیر امور خارجه ایالات متحده، حتی از عربستان سعودی دیدن کرد و در آنجا از ادامه علاقه ریاض برای دستیابی به چنین توافقی صحبت کرد.
این رویکرد قطعا نتیجه معکوس خواهد داشت.
واشنگتن باید با واقعیت روبرو شود: سیاست آمریکا در خاورمیانه شکست خورده است. در قلب این شکست، شرکای منطقهای اصلی ایالات متحده قرار دارند. دو شریک حیاتی ایالات متحده در منطقه، اسرائیل و عربستان سعودی، برای ایالات متحده حکم بدهی را دارند نه دارایی. اگرچه این دو دولت اختلافات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی قابل توجهی دارند، اما هر دو به طور مداوم منافع ایالات متحده و ارزشهایی را که ایالات متحده ادعا میکند از آنها دفاع میکند، تضعیف میکنند. واشنگتن باید اساساً رویکرد خود را نسبت به هر دو کشور تغییر دهد و از حمایت بی قید و شرط به سمت روابط متعارف و اصولی حرکت کند.
جنگ اسرائیل در غزه مظهر خشونتی است که علیه ارزشهای اعلام شده ایالات متحده انجام میشود و در عین حال منافع آمریکا در خاورمیانه را نیز به خطر میاندازد. ویرانی ناشی از این جنگ چندین نسل طول خواهد کشید تا اصلاح شود و وجهه جهانی واشنگتن برای همیشه با حمایتش از چنین اقداماتی خدشهدار شده است.
در روزهای بلافاصله پس از حملات تروریستی ۷ اکتبر، اسرائیل متعهد شد که حماس را نابود کند و در عین حال اعتراف کرد که اگرچه نیروها «دقت را با دامنه آسیب متعادل میکنند، در حال حاضر ما بر آنچه که بیشترین خسارت را وارد میکند تمرکز کردهایم.»
به نظر میرسد از آن زمان تاکنون تمرکز چندان تغییر نکرده است زیرا ارتش اسرائیل اقدامی را انجام داده است که برخی از منتقدان کمپین آن را مجازات دسته جمعی میدانند، یعنی کشتن غیرنظامیان فلسطینی با سلاحهای ساخت آمریکا.
به گفته مقامات بهداشت غزه تحت کنترل حماس، تخمین زده میشود که ۷۰ درصد فلسطینیهایی که توسط اسرائیل کشته شدهاند زن و کودک بودهاند. بر اساس محاسبات سازمان ملل، حدود ۱.۹ میلیون نفر - بیش از ۹۰ درصد از جمعیت غزه - به دلیل جنگ آواره شدهاند و بیش از ۴۵ درصد از کل موجودی مسکن غزه تا اواسط نوامبر تخریب یا آسیب دیده است.
اگرچه اسرائیل خلاف این را ادعا میکند، اما به نظر میرسد استراتژی آن تاثیر بسیار کمتری بر حماس و تواناییهای آن داشته باشد. در عین حال، جنگ ممکن است از طریق کشتار بیرویه غیرنظامیان، بذرهای مقاومت مسلحانه آینده را بکارد.
چشمانداز تشدید تنش به یک درگیری منطقهای گستردهتر با دخالت مستقیم ایالات متحده روز به روز افزایش مییابد. درگیریها بین اسرائیل و حزبالله لبنان بهطور چشمگیری در حال افزایش است و از ۱۷ اکتبر تاکنون حداقل ۱۱۵ حمله به پرسنل نظامی آمریکا در سراسر خاورمیانه توسط محور مقاومت صورت گرفته است. آمریکا با همکاری انگلیس اخیراً به مواضعی در کشور یمن حمله کرده و اسرائیل از ایالات متحده خواسته است که مستقیماً با ایران مقابله کند، علیرغم اینکه این حملات علیه منافع ایالات متحده برای کشیده شدن به یک جنگ گستردهتر است.
به نظر میرسد واشنگتن یا نمیتواند یا نمیخواهد از روابط به اصطلاح ویژه خود با اسرائیل استفاده کند یا بر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، که اغلب به توانایی خود در اعمال نفوذ بر ایالات متحده میبالد، تأثیر بگذارد. در عوض، واشنگتن به رویکرد چک سفید خود در قبال اسرائیل ادامه داد و اخیراً بیش از ۱۴ میلیارد دلار کمک نظامی در بستهای که در ماه نوامبر تصویب شد ارائه کرد و خطر تشدید تنش گسترده در این روند را تهدید کرد.
دیگر شریک اصلی ایالات متحده در منطقه، عربستان سعودی، یکی از مستبدترین کشورهای جهان است. ریاض مرتکب نقض گسترده حقوق بشر در داخل کشور میشود و فعالانه از دیگر حکومتهای خودکامه که در فعالیتهای مشابه در سراسر منطقه فعالیت میکنند، حمایت میکند.
علیرغم اینکه ریاض و متحدانش تمام تلاش خود را میکنند تا محمد بن سلمان ولیعهد سعودی را به عنوان اصلاح طلبی که پادشاهی را به سوی آینده هدایت میکند معرفی کنند، حاکم جوان کمپین تحکیم و تمرکز قدرت را آغاز کرده است. کنترل رژیم بر دولت و جامعه هرگز بیشتر از این نبوده است.
در نهایت، حمایت بیچونوچرای ایالات متحده، اسرائیل و عربستان سعودی را جسور کرده است تا سیاستهای بیملاحظهای را دنبال کنند، زیرا میدانند که ایالات متحده به کمک آنها خواهد آمد و آنها را مسئول نمیداند. عقل سلیم حاکی از آن است که واشنگتن باید به طور اساسی مسیر خود را تغییر دهد. متأسفانه، به نظر میرسد این چیزی نیست که دولت جو بایدن در ذهن داشته باشد.
اما جنگ غزه باید نشان دهد که تلاش برای دور زدن آینده مردم فلسطین یک استراتژی احمقانه است. همچنین نمیتوانید آن را از نظم منطقهای گستردهتر غیر لیبرال و بیثبات جدا کنید. این امر همچنان با آرمانهای گستردهتر تودههای عرب برای آزادی واقعی سیاسی، اقتصادی و اجتماعی مرتبط است – و این چیزی است که نمیتوان آن را به زور از طریق چارچوبهایی مانند توافقنامه ابراهیم کنار گذاشت.
حمایت ایالات متحده از توافقات و چارچوب عادیسازی عربستان و اسرائیل مبتنی بر این فرض نادرست است که ایالات متحده و شرکای آن قادر به حفظ اجباری نظم منطقهای غیر لیبرال در خاورمیانه بدون تحمیل هزینههای سیاسی، انسانی و اقتصادی قابل توجهی هستند. ارائه ضمانت امنیتی ایالات متحده به اسرائیل یا عربستان سعودی یک اشتباه محاسباتی فاجعهبار با پیامدهای بلندمدت برای ایالات متحده است.
واشنگتن باید به همدستی خود در سیاستهای شرکای خود پایان دهد و در عین حال تغییر جهتی اساسی در سیاست خاورمیانهای خود ایجاد کند.
البته، چنین جهتگیری اساسی دشوار خواهد بود: این سیاست، برای دههها، ریشه در مجموعهای از تصورات غلط و موانع ساختاری برای تغییر داشته است. یک سیستم ریشهدار لابیگری و منافع ویژه که برای حفظ سیاستهای وضع موجود طراحی شده است، فوریترین مانع را نشان میدهد. در میان نخبگان سیاسی ایالات متحده، هزینههای سیاسی تغییر روابط ایالات متحده با اسرائیل و عربستان سعودی مدتهاست که مانعی برای اصلاحات بوده است. همراه با این، یک دیدگاه مورد اجماع در داخل کمربند واشنگتن است که اغلب قادر به بررسی جدی جدایی بیشتر از خاورمیانه نیست.
فشار برای تغییر رویکرد دشوار خواهد بود، اما نیاز هرگز واضح تر از این نبوده است. پس از دههها پمپاژ نیرو به منطقه بدون استراتژی منسجم، ایالات متحده تریلیونها دلار هزینه کرده است اما نتوانسته ثبات منطقهای ایجاد کند یا منافع ایالات متحده را پیش ببرد. این منافع در منطقه محدود است و پیشبرد آنها مستلزم حمایت بی قید و شرط سیاسی یا نظامی از هیچ بازیگری نیست.
تعهد تزلزل ناپذیر واشنگتن به رویکرد کنونی خود در منطقه، چرخه معیوب ایجاد کرده است: ایالات متحده با متعهد شدن به ریشهکن کردن بیثباتی منطقهای، بارها خود را مجبور به مقابله با چالشهایی میبیند که عمدتاً محصول حضور و سیاستهای خود در منطقه خاورمیانه است.
هزینههای انسانی و مادی سیاست واشنگتن در خاورمیانه بسیار زیاد بوده است. میلیاردها کمک نظامی بیشتر و حضور گسترده ایالات متحده در خاورمیانه در سالهای آینده چه دستاوردی خواهد داشت؟ تاریخ حاکی از آن است که به منافع ایالات متحده و ثبات منطقهای لطمه خواهد زد.
زمان برای تغییر مسیر در خاورمیانه برای ایالات متحده گذشته است. ناکامی در انجام این کار، تعهد واشنگتن به چرخه بیثباتی را رسمیت میبخشد که همچنان بر منطقه تأثیر میگذارد، و منافع ایالات متحده را برای نسلها تضعیف میکند.
امریکا دنبال امنیت وتوسعه مانند انکه درعربستان کره جنوبی فلیپین زیرخاکستروکشورهای حوزه خلیجه فارس وشرق اسیاکرد. عملکرد رو در رفاه مردم انهاببینید
نه عقاید وتظاهرهای شما. حناتون فقط برای مزد بگیرانتونه. ساندیسخورها ورانت