چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۲۴۵
ناصرالدینشاه: گربه مروارید در شهر مرده بود، اوقاتم تلخ شد
گربه فندق ناخوش بدحال بود. گربه مروارید در شهر مرده بود اوقاتم تلخ شد. آقا جوهر از نواب کاغذ آورده بود که «فردا بیایید جهاز را تماشا بکنید جهاز عصمتالدوله را.»
یادداشت های ناصرالدین شاه در تاریخ چهارشنبه ۱۶ آبان ۱۲۴۵ را بخوانید:
صبح سه ساعت از دسته گذشته [ساعت ۹] از خواب برخاستم. هوا صافِ خوبِ بیباد بود. عجب هوایی بود. دیشب گلین خانم بله شده بود. رفتم حمام. بعد رخت پوشیده سوار اسب تیمورمیرزایی شده راندم. کفترها همه در صحرا میچریدند، بسیار مانوس.
عینالملک، حبیباللهخان، محمدرحیمخان، ساری اصلان، کلب حسینخان، عباداللهخان، مملی، آقا موچول، قوشچیها، هاشم، آقا علی، علیرضاخان، محمدعلیخان، سیاچی، ملیجک و غیره و غیره بودند. عکاسباشی هم بود.
رفتیم نزدیک بیدستانهای بالای ده باباعلیخان یعنی نزدیک سهپایه به ناهار افتادیم. یک توکای جنگلی با تفنگ مجلسی زدم. کبک زیادی بود. مملی و عینالملک قوش انداختند. ناهار خوردیم. نوری هم بود. آدم از ولیبیک آمد که «شکار هست در سهپایه.» نورمحمد آمد.
بعد از ناهار همه قوشچیها را آوردیم، فرستادم روی کوه. کبک زیادی برخاست. قوش انداختند. بعد ساری اصلان را سر قوشچیها و غیره گذاشتم، گفتم نفری بیشتر از یک دست قوش نیندازند. خودم رفتم سهپایه؛ کسانی که همراه بودند محمدعلیخان، آقادایی، یوسف، دهباشی، آقا کشیخان، قهرمانخان، محمدابراهیمخان، ابراهیمبیک، پسر قدرتباجی، پسر چشم چپه شاطرباشی، سیاچی، ملیجک و غیره و غیره رفتیم در بین راه یک دسته شکار گُدار میآمدند بروند، قُرُق ما را دیدند برگشتند.
خلاصه رفتم تا سرکش سهپایه یعنی ریشه سهپایه، آنجا دیدم رحمتالله بالای تپه است با کلاه ما را اشاره کرد. رفتم بالا، گفت: «یک دسته ارقالی در بالا هست، ولی نگاه میکند، اما باید رم داد اینجا. حالا آمدم جلو شما دوربین انداختم. سه تا قوچ دیدم. عجب جایی هستند.» من هم رفتم از سنگچین نگاه کردم. بعد از زحمت زیاد دیدم سه قوچ بود. بعد ولی هم آمد گفت «آن دسته بد جایی هستند.» او هم این سه قوچ را دید؛ بنا شد برویم مارُق [شکار] اینها.
سوارهها گذاشته، من، ولی، رحمتالله، پسر ابوالقاسمبیک، آقا کشیخان و ابراهیمبیک رفتیم؛ آیی هم بود اما با ما نیاوردیم. خلاصه رفتم مارق، بادش هم خیلی خوب بود. رسیدیم به سی قدمی شکار. خیلی پیاده رفتم سربالا، عرق کردم. شکارها خوابیده دیدم. برخاستند که بروند. با تفنگ چهارپارهزنی ابوالقاسمبیک انداختم. تیر اول خورد، از بالای دست چپ قوچ فرو رفت به شکم، اما نیفتاد. دویدند. ابراهیمبیک تازی سیاه قزل چهارچشم را کشید. تازی عقب آن دوتای درسته رفت، زخمی سوار شد رو به پایین. آخر تازی زخمی را دید، کشاله کرد رو به زخمی رسید و گرفت.
حالا ولی [و] ابراهیمبیک پیاده میروند. اما خیلی جای دور گرفته است، نمیشود برسند. من هم داد میزنم و فحش میدهم به آقا کشیخان که «اسب مرا بیاور، گلویم پاره شد.» آخر اسب ابراهیمبیک را آورد من سوار شدم. اسب هرشل بود اما زین ترکمانی داشت. پناه بر خدا، قاچ زین به شکم آدم فرو میرفت. ایستادم تا اسب خودم را آوردند. سوار شده دواندم رسیدم. دیدم ولیبیک سر شکار را بریده است. قوچ پنجساله بسیار بسیار بسیار مقبول قشنگ آلهکمر [پشت خالخالی] ابلق، دست و پا از زانو به بالا سیاه مثل سنجاب، از آن به پایین سفید مثل برف. کمرش مثل شال، خط سفیدی کشیده با سیاهی، بسیار بسیار قشنگ بود. تا به امروز به این قشنگی قوچ شکار نزده بودم. خیلی مقبول بود.
عرق کرده بودم، سرداری پوشیدم. سوارهها آمدند شکار را برداشته رفتیم باز به بیدستانها که قوش میانداختند. رسیدیم به رحمتاللهخان و غیره. بعد رفتم در آفتابرو نشستم. عینالملک [و] نوری آمدند. حبیباللهخان آمد شکار را تماشا کردند.
تیمور پیدا شد. چای، انار، هندوانه خورده نماز کردم، سوار شدیم. سیاچی گریه میکرد فحش میداد. فرستادم پرسیدند. آقا دایی گفت: «بالای [سَرِ] پیه [دُنبه] شکار با برادرِ آقا کشیخان دعوا کرده است. میخواسته است پیه را از او بگیرد.»
خلاصه سوار شده، با عینالملک و تیمورمیرزا صحبتکنان رفتیم. تیمور از مهمانی دیشب معیر میگفت که شاهزادهها مهمان بودهاند. چون خیلی دلش تنگ شده است، دروغ نگفته است. مدتی است میگفت در عهد فرمانفرمای مرحوم در بوشهر بودم. یک کاپتن انگلیسی آمده بود. غاوی [گمراه] یک شیر داشت. یک توله بولداگ. توله با شیر دعوا کرد، شیر را کشت.
خلاصه رسیدیم به منزل، گربه فندق ناخوش بدحال بود. گربه مروارید در شهر مرده بود اوقاتم تلخ شد. آقا جوهر از نواب کاغذ آورده بود که «فردا بیایید جهاز را تماشا بکنید جهاز عصمتالدوله را.» نوشتم: «چون فردا صبح سان شتر کلایی باید دیده شود، اگر الی عصر جهاز را نگاه دارند میآیم.» بعد شب را اندرون شام خورده خوابیدم الحمدالله.
منبع : روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۶۸-۷۰.
منبع: انتخاب
24