حکایتی از شبلی؛ طمع کردن کودکی را تبدیل به سگ کرد
حکایت های کهن که ریشه در فرهنگ، آداب و سنن ما دارند، مملو از پندها و آموزه هایی هستند که خواندن آنها خالی از لطف نیست. بخوانید حکایت امروز را.
شبلی عارف معروف به مسجدی رفت که دو رکعت نماز بخواند. در آن مسجد کودکان درس میخواندند و وقت نان خوردن کودکان بود.
دو کودک نزدیک شبلی نشسته بودند، یکی پسر ثروتمندی بود و دیگری پسر فقیری.
در زنبیل پسر ثروتمند پارهای حلوا بود و در زنبیل پسر فقیر نان خشک، پسر فقیر از او حلوا میخواست.
آن کودک میگفت: اگر خواهی که پارهای حلوا به تو دهم، سگ من باش و چون سگان بانگ کن.
آن بیچاره بانگ سگ کرد و پسر ثروتمند پارهای حلوا بدو میداد.
باز دیگر باره بانگ میکرد و پارهای دیگر میگرفت.
همچنین بانگ میکرد و حلوا میگرفت.
شبلی در آنان مینگریست و میگریست.
کسی از او پرسید: ای شیخ تو را چه رسیده است که گریان شدهای؟
شبلی گفت: نگاه کنید که طمعکاری به مردم چه رسانَد؟ اگر آن کودک بدان نان تهی قناعت میکرد و طمع از حلوای او برمیداشت، سگ همچون خویشتنی نمیشد.
منبع: اخبار خوزستان
68
منظور ایشون (خبر فوری) ماییم... هدفشون اینه که حرف آقای ولایتی و مشابهش رو تو مخمون فرو کنن و حالیمون کنن مثل یمنیا با لنگ و نان خشک سر کنیم و دم نزنیم