حکایت مرد پارسا و تربیت گرگ/ حکایتی آموزنده تربیت گرگ از کتاب کهن فارسی
مردی پارسا و نیکسیرت بود که بعد از رسیدن به کارهای روزانه تمام اوقات خود را صرف موعظه و نصیحت میکرد و همیشه با خود میگفت: «چون من طمعی از کسی ندارم پند من در همهکس اثر میکند.» غالباً هم درست بود؛ زیرا اگر در نصیحت هیچگونه غرضی و طمعی نباشد و شنونده هم قابل هدایت باشد اثربخش میشود….
![حکایت مرد پارسا و تربیت گرگ/ حکایتی آموزنده تربیت گرگ از کتاب کهن فارسی](https://cdn.khabarfoori.com/thumbnail/sBd4dyu7dtyJ/Z16wE4UvYwwq6tR2EOJTejVKGi50irI1BRxa7rEvYTnP-Bf9ahgZsp-WJuyTV3Z4V6BMQR8T-nfsv9pue1duJP6cHPYaxva1/%D8%AD%DA%A9%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%B1%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%D8%B1%D8%B3%D8%A7-%D9%88-%D8%AA%D8%B1%D8%A8%DB%8C%D8%AA-%DA%AF%D8%B1%DA%AF-780x470.jpg)
حکایت مرد پارسا و تربیت گرگ
پارسای عاید که همیشه کارش نصیحت بود روزی از صحرایی میگذشت و یک گرگ گرسنه را دید که دارد تند میرود. عابد از چشمهای شَرَربار گرگ و از تند رفتنش حس کرد که گویا بهقصد آزار و اذیت بیگناهی میرود.
این بود که عابد در اثر مهربانی و نیکخواهی ذاتی خود گرگ را صدا زد و گفت: «ای گرگ، میخواهم به تو یادآوری کنم که خداوند همیشه کارهای ما را میبیند و میداند و میخواهم به تو نصیحت کنم که مواظب رفتار و کردار خود باشی و هرگز به اشخاص ناتوان و ضعیف اذیت و آزار نرسانی و دنبال گوسفندان بیگناه نیفتی و بدانی که مردمآزاری عاقبت خوشی ندارد و ظالم سرانجام به بلاهای سخت گرفتار میشود.
من این را از قول خودم نمیگویم. بلکه همه پیغمبرها گفتهاند و مردم دنیا تجربه کردهاند. امیدوارم اگر تاکنون هم به کسی بدی کردهای توبه کنی و بعدازاین به هیچکس آزار نرسانی. البته میدانی که من در گفتن این حرفها هیچ غرضی و طمعی از کسی…
گرگ که برای رفتن عجله داشت سخن عابد را قطع کرد و جواب داد: «آقای عابد خواهش میکنم فرمایشهای خودتان را مختصر کنید. چراکه من خیلی عجله دارم و کار خیلی خیلی واجبی دارم که نمیتوانم زیاد معطل شوم. والا همیشه برای شنیدن نصیحت شما حاضرم …» و گرگ شروع کرد به دور شدن.
عابد گفت: هنوز حرف من تمام نشده، مگر چهکاری داری که اینقدر واجب است؟
گرگ گفت: «در این نزدیکی یک گله گوسفند دارد میچرد و میترسم اگر دیر برسم گله را ببرند و فرصت گوسفند گرفتن از دستم برود. ولی برای نصیحت بازهم وقت پیدا میکنم و خدمت میرسم.» این را گفت و پا به دویدن گذاشت.
عابد قدری ایستاد و با خود گفت: مرا ببین که میخواستم با نصیحت، این ناپاک را از مردمآزاری توبه بدهم و یادم رفته بود که گرگ را با ضرب چوب و کارد باید توبه داد زیرا: توبه گرگ، مرگ است.
ببینید: لحظه ورود شاه اسماعیل به ایران
بله واقعا بعضیها فقط زبان زور سرشون میشه .زور بگویند وزور بشنوند !!!!
واقعا داستان پند آموزی است امیدواریم نتانیاهو و ترامپ و خیلی از حکام مستبد عرب و عجم به بلاهای سخت گرفتار شوند
بنابراین گرگهایی داریم که حتی حاضر نیستند.. داد وستم وصدای زاهدان ومتدینان را ببینندوبشنوند. اما می سپاریم به خدای انتقام گیر متکبران
عاقبتگرگزادهگرگشود.
بدبختی وقتیه که گرگ نصیحتت کنه و بعد هم بخوردت!
ذات گرگ درندگی است چون اگر این کار را نکند از گرسنگی می میزد و دارد تنازع بقا را حفظ می کند
اما ما انسانها که احتیاج به درندگی نداریم به گردن همدیگر طناب دار می آویزیم ایا ما خوی درندگی داریم یا گرگ
الان بعضی ازمسولین ازگرگ هم بدترند
نصیحت گرگ در گرگ اثر ندارد...
از این داستان نتیجه میگیریم که هرکس هرکاری در ذات و تربیتش است انجام میدهد و پند و نصیحت یا امربه معروف نهی از منکر هیچ فایده ای ندارد. فقط پیروی از قانون معقول و انسانی و فراگیر حقوق بشری است که جامعه را به سعادت میرساند
نخالههایی که حریف ترکان نشدند
متاع عابد عجب متاعی بودکه باگرگ همی سخن نمود احسنتررررر
سلام این حکایت عالی بود لطفا بازم از این حکایت های پند آموز بگذارید
ادامه حیات گرگ به درندگی و شکار کردن هستش وگرگ از ذاتی که خداوند درونش قرار داده پیروی میکنه دقیقا گرگ کاری رو میکنه که خدا ازش میخاد واین عینه توحید هستش.
اما ذاته ما آدما چی و خدا از ما چی خاسته و چقدر به توحید الهی نزدیکیم؟
تشکر.بسیار مفهومی و دقیق
گرگ ، نماد اصالت هست . چون سگها بخاطر تکه ای نان و استخوانی کوچک هویت و اصالت خود را از دست دادند و به خدمت انسانها درآمدند. در حالی که گرگها با گذشت هزاران سال باز اصالت و شرف خود را به لقمه ای نان نفروختند .
ذات گرک در دریدن هست . در آزاد بودن و آزاد زیستن . اما همیشه مثل انسانها از نزدیکانشان ضربه خوردند ، از عموزاده های سگشان .
از مکافات عمل قافل مشو جو ز جو روید گندم ز گندم *** بزن باران که وقته لای روبیست