بختیار گفت می‌خواهم بروم به زیارت امام/ هایزر مثل موش شاه را از مملکت بیرون انداخت

بختیار برگشت گفت طیاره امام وقتی می‌آید، هواپیمای نیروی هوایی طیاره را ببرد کیش. هستند کسانی که این موضوع را تایید کنند مثل مقدم، حبیب‌اللهی (اگر باشد). گفتم این کار از نیروی هوایی برنمی‌آید.

بختیار گفت می‌خواهم بروم به زیارت امام/ هایزر مثل موش شاه را از مملکت بیرون انداخت

به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سحرگاه دوشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۵۸ چهار تن از عوامل رژیم شاه به حکم دادگاه انقلاب تیرباران شدند. این چهار نفر عبارت بودند از: منوچهر آزمون، معاون نخست‌وزیر و سرپرست سازمان اوقاف در دولت هویدا؛ سپهبد علی‌محمد خواجه‌نوری رئیس اداره سوم ستاد ارتش، سپهبد امرحسین ربیعی آخرین فرمانده نیروی هوایی شاه و سرپاسبان بلالی مامور کلانتری فرمانیه.

مشروح دادگاه سپهبد ربیعی روز ۲۱ و ۲۲ فروردین ۱۳۵۸ در روزنامه اطلاعات منتشر شد. ربیعی طی محاکمه اطلاعات قابل تاملی را درباره ماموریت هایزر به تهران، پرواز امام به ایران و دیدارهایش با بختیار در اختیار دادگاه گذاشت. بخش‌هایی از گفته‌های او را در این زمینه‌ها که روز ۲۱ فروردین ۵۸ در اطلاعات منتشر شد در پی می‌خوانید:

شاه و هایزر

من نمی‌فهمیدم که شاه چیست، تا روزی که هایزر آمد. هایز آمد دمش را مثل یک موش گرفت و انداخت بیرون. آن وقت فهمیدم که من چه الاغی بودم (پوزش می‌طلبم)، که برای چه کسی ۱۲ بار سانحه هوایی دیدم (در حال گریه خطاب به عکاسان) نگیر خواهش می‌کنم. دلم گرفته بگذار خالی‌اش کنم. دارایی من مشخص است، صورت‌ها را می‌بردند به خارج، دیدید اویسی ۳۰۰ میلیون ارز برده، ازهاری چقدر برده، حبیب‌اللهی‌ چقدر برده، بدره‌ای چقدر برده، آیا اسم من بود؟ این‌ها همه شواهدی است که من فساد در زندگی‌ام نبوده. دارایی من یک خانه و نصفی است و هرچه دارم از ۱۳ سال پیش است. توی خانه‌ام یک قالی و چند دست لباس است. یک خانه و نصفی دارم، یک باغ هم در علیشاه‌عوض دارم. فرمانده نیروی هوایی که ۴۰ میلیارد تومان اعتبار در اختیارش بود در ۵۰ سال سلطنت این خاندان کثیف. یکی را پیدا کنید که فرمانده باشد و این‌طوری زندگی کرده باشد.

هایزر آمد گفت شاه باید برود. درست مثل یک موش کثیف انداختنش بیرون. فهمیدم این چی بوده که می‌گفتند «خدا، شاه، میهن»! طوری شد که شاه وقتی به مسافرت می‌رود فرمانده نیروی هوایی باید در فرودگاه باشد. اما من نرفتم، بعد از یک هفته گفتند چهار تا ماشین برایش بفرست، همین سرلشکر که شاید زندانی باشد، مال گار است. سرلشکر نشاط گفت چهار تا ماشین برایش بفرست، نفرستادم.

بختیار را پنج بار دیدم

من پنج بار بختیار را دیدم: یک بار موقعی بود که توی نیاوران بود. یک بار گفت طیاره حاضر کن من می‌خواهم بروم به زیارت امام در پاریس. یک بار جلسه‌ای تشکیل شده بود، مرا خواستند که بیا وقتی که من رفتم جلسه تشکیل بود. موضوع سفر امام به ایران بود. بختیار برگشت گفت طیاره امام وقتی می‌آید، هواپیمای نیروی هوایی طیاره را ببرد کیش. هستند کسانی که این موضوع را تایید کنند مثل مقدم، حبیب‌اللهی (اگر باشد). گفتم این کار از نیروی هوایی برنمی‌آید. گفت پس همه تصمیم گرفتیم فرودگاه را می‌بندیم.

دستور بستن فرودگاه

بختیار به رحیمی گفت فروگاه را ببند. رحیمی گفت فرودگاه موضوع طیاره‌هایی است که ایرانیان می‌خواهند بروند به اروپا، بختیار گفت اگر می‌خواهند بروند به اروپا پس اول پروازهای داخلی را شروع کنند. گفت این دیگر وظیفه شماست. برگشت به من گفت که جلوی پروازها را بگیرید. این‌که ماشین بگذارید در باند. قره‌باغی برگشت گفت چرخ‌هاشان را پنچر کنید (چرخ‌های هواپیما) [...] هفته بعدش که آقای بختیار تصمیم گرفت فرودگاه را باز کند، فرودگاه را باز کرد مسئله تامین حفاظت امام و پرواز به میان آمد. بختیار گفت بنشینید با نیروی هوایی چهار تایی با آقای دکتر صباغیان هماهنگی کنید. من گفتم که اگر این سه تا باشند قبول ندارم. چون اگر اتفاقی رخ بدهد، من مسئولیت را قبول نمی‌کنم. این سه تا را بیرون کردند.

سرلشکر یوسفی را گذاشتم مامور این‌که هماهنگی کند، با دکتر صباغیان و یا مهندس صباغیان دستور دادم که نه پلیس شهربانی باشد، (آن‌جا آشیانه مخصوصی است که گار آن‌جا هست) نه گارد باشد، آن‌جا نه عمله باشد نه بنده نه هیچ‌کسی، تعدادی دژبان مخصوص نیروی هوایی انتخاب شد برای این منظور که تامین این حفاظت باشد.

هواپیماهایی که در مهرآباد می‌نشینند همه از سمت شرق می‌آیند در فرودگاه می‌نشینند چون باد همیشه از غرب می‌وزد، از روی پادگان جی رد می‌شود، گفتم این کار را نکن، گفتم برو مخصوصا این طیاره را سمت کرج بنشیند که این احتمال نرود و همان‌طور که در تلویزیون مشاهده فرمودید، این کار انجام شد. یک ساعت بعدش فهمیدم که حضرت امام هلی‌کوپتر می‌خواهد. هلی‌کوپتر خودم مال فرمانده نیروی هوایی که در اختیار خودم بود، می‌دانستم سالم است، یک سرگرد خلبان که دائما با من می‌پرید به او ایمان داشتم گفتم می‌روی اول چک می‌کنی، اگر این پرواز سالم نباشد، مسئول ما هستیم و معلوم نیست همه خودمان و فامیل‌مان تکه‌تکه می‌شویم. این پرواز انجام شد.

مرتبا بین جلسات، در جلساتی که داشتیم بختیار، معذرت می‌خواهم قره‌باغی و مقدم عضو سیاسی بودند، دائما می‌گفتند ما تماس داریم با نمایندگان امام با جناب آقای دکتر بهشتی، مهندس بازرگان، جناب آقای سحابی و جناب آقای صباغیان ما در حال صلح و مذاکره هستیم. ما فکر می‌کردیم که ارتش صلح و مذاکره می‌کند، تا پنج‌سنبه نوزدهم بهمن برادرم آمد خانه ما از من گاه به گاه سوال می‌کرد، گفت: چطور شد؟ گفتم جریان این است، گفت این کار...

رئیس: سمت برادرتان چیست؟

ربیعی: برادرم شخصی است، غیرنظامی است. با حاجی‌ آقاها و بازاری‌ها رابطه دارد. شغلش در ایرتاکسی است. به من آمد گفت من فکر نمی‌کنم آها به نتیجه برسند، گفتم اعلام همبستگی بکن. گفتم: چشم! تلفن را برداشتم با جناب آقای حاج عسگری اعلام همبستگی کردم.

بختیار گفت می‌خواهم بروم به زیارت امام/ هایزر مثل موش شاه را از مملکت بیرون انداخت

منبع: خبر آنلاین
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید