خاطرات ثریا؛ «منشیام گفت ایشان ملکه سابق ایران است؛ پلیس گفت: چرند نگو»
شهبانویی که هر جا دلش میخواست میرفت، حالا ملتمسانه از دیگران میخواست که راه را برایش باز کنند . . . اکنون کاملا تنها بودم و حتی از اینکه باید از یک خیابان عبور کنم واقعا وحشت داشتم. به این فکر میکردم که چطور باید خود را کنار بکشم تا اتومبیلها مرا زیر نگیرند.

ثریا اسفندیاری فرزند خلیل خان بختیاری و اِوا کارل، در سال 1329 شمسی با محمدرضا پهلوی ازدواج کرد و در سال 1336 از او جدا شد. ثریا در کتاب خاطرات خود که پس از جدایی از شاه آن را نوشته، شرحی از سرگذشت خود در کودکی، دوران زندگی با شاه و شرایط زندگیاش پس از جدایی ارائه کرده است. در اینجا بخش کوتاه و گزیدهای از خاطرات او را میخوانید که مربوط به اوضاع و اوحوال او پس از طلاق و پایان دوران «ملکه» بودن اوست:
من واقعا نمیدانستم چگونه ماشین را پارک کنم . . . هفت سال زندگی خود در دربار تهران را انگار لای پنبه گذرانده بودم. اجازه نداشتم کاری را سرخود انجام دهم. مثلا به خاطر آنکه کسر شان من نباشد نمیبایست حتی یک فنجان چای برای میهمان بریزم. بانوی پیشخدمتی برای انجام ای کارها همیشه حاضر بود . . .
نفرین و لعنت به خانواده پالانی که زندگی این زن را خراب کردند. لعنت به پالانیها و طرفداراشون و پدر و مادر و جد و آبادشون