عجیبترین و غیر اخلاقیترین آزمایشهای انجام شده بر روی کودکان
درک طبیعت انسان کار بسیار حساسی است و آزمایش هایی که به این هدف روی کودکان انجام می شوند همیشه مورد بحث بوده اند. کوچک ترین اشتباهی می تواند تبعات جبران ناپذیری برای یک کودک داشته باشد.
۱- تبدیل اجباری بروس به برندا
بروس رایمر به همراه برادر دوقلویش در سال ۱۹۶۵ در کانادا به دنیا آمد. بروس هشت ماهه بود که ختنه شد و بخشی از آلت تناسلی اش را بر اثر اشتباه پزشکی از دست داد. روانشناسی به نام جان مانی توصیه ی عجیبی به والدین بروس کرد. او به آن ها پیشنهاد داد با عمل جراحی جنسیت بروس را تغییر دهند و پسرشان را تبدیل به یک دختر کنند.
به نظر والدین بروس این کار ایده ی خوبی بود بنابراین با پیشنهاد مانی موافقت کردند. به علاوه، این فرصت خوبی برای دکتر مانی بود تا تئوری اش را ثابت کند. مانی این تئوری را مطرح کرده بود که هویت جنسی افراد مسأله ای اکتسابی است نه ذاتی.
اما بروس دوست نداشت برندا باشد، لباس دخترانه بپوشد یا با عروسک بازی کند، او می خواست مثل برادرش همان پسری باشد که از لحظه ی تولد بود. جان مانی به والدین بروس اطمینان داد که این مشکلات به خاطر سن بروس هستند و این دوره گذرا است. اما با گذشت زمان وضعیت بروس وخیم تر می شد. بروس بعد از فهمیدن حقیقت امر، جراحی های متعددی کرد و دوباره تبدیل به مردی به نام دیوید شد. او بعدها ازدواج کرد، اما در سن ۳۸ سالگی دست به خودکشی زد.
این آزمایش چه چیزی را ثابت کرد؟
چنین آزمایشاتی می تواند روان یک کودک را به راحتی تخریب کند. امروزه تحقیقات بیشتری در مورد مسأله ی هویت جنسی صورت گرفته است. خودداری از تعیین قطعی جنسیت کودک قبل از آنکه خود او توانایی انتخاب آگاهانه ی آن را داشته باشد، موضوعی است که همواره مورد بحث بوده است. اما چیزی که با اطمینان می توان از آن صحبت کرد این است که انجام چنین آزمایشاتی برخلاف خواست یک کودک، چیزی جز جنایت نیست.
۲- آزمایش عروسک شکسته، یا ایجاد احساس گناه در کودک
روانشناسان دانشگاه آیووا در امریکا تصمیم گرفتند تا متوجه شوند تحت شرایطی دشوار، کودکان چطور احساس گناه می کنند. آن ها از آزمایش عروسک شکسته برای این منظور استفاده کردند. در این آزمایش، یک بزرگتر عروسکی را به یک کودک نشان می داد و به او می گفت این عروسک برای او ارزش زیادی دارد و آن را خیلی دوست دارد. بعد از آن، عروسک را به کودک می داد و از او می خواست کاملا مواظبش باشد.
آن عروسک وقتی در دستان بچه ها قرار می گرفت، از طریق مکانیزم خاصی که درونش تعبیه شده بود، به طور خودکار می شکست. طبق دستور العمل آزمایش، بعد از شکستن عروسک، آن بزرگتر باید یک دقیقه در سکوت به کودک نگاه می کرد.
به سختی می توان تصور کرد در سر آن کودک که احتمالا دچار احساس گناه شده بود چه می گذشت. نگاه خیره ی حاکی از سرزنش در سکوت محض فقط شرایط را بدتر می کرد. بعد از مدتی، آن بزرگتر با همان عروسک به طرف کودک می رفت و برایش توضیح می داد که شکستن عروسک تقصیر کسی نبوده، اما ظاهرا صدمه ای که نباید به کودک وارد شده بود و او همچنان احساس گناه می کرد.
این آزمایش چه چیزی را ثابت کرد؟
کودکانی که در این آزمایش شرکت کردند در سال های بعدی رفتارهای محتاطانه و آرامی داشتند. اما بعید است که آن ها یاد گرفته باشند احساس گناه سالم چگونه است. به احتمال زیاد، علت رفتارهای محتاطانه و آرام آن ها، ترس از رنجاندن دیگران بود. با این حال، آن ها احتمالا به این نتیجه رسیدند که از بزرگترها هر کاری بر می آید.
۳- آزمایش واکسن روی فرزند خود
در قرن هجدهم، پزشکی انگلیسی به نام ادوارد جنر تصمیم گرفت ثابت کند اگر کسی را به نوع غیر کشنده ی آبله ی گاوی مبتلا کنند، آن شخص بعد از بهبودی در برابر نوع کشنده ی آبله ی انسانی مقاوم می شود.
جنر برای اثبات تئوری خود، پسرش را به آبله ی گاوی مبتلا کرد. حتی یک مجسمه از این اتفاق تاریخی ساخته شده است. بعد از بهبودی کودک، جنر ریسک بزرگی کرد و پسرش را به آبله ی انسانی مبتلا کرد. تئوری او اگر درست بود، کودک نباید بیمار می شد.
این آزمایش چه چیزی را ثابت کرد؟
خوشبختانه محاسبات جنر درست از آب درآمد و پسرش بیمار نشد. در غیر این صورت، جنر به جای مخترع واکسن، به عنوان قاتل دیوانه ی پسرش در تاریخ ماندگار می شد.
۴- ترساندن کودک از چیزهای سفید رنگ
دانشمندی به نام جان واتسون تصمیم گرفت پی ببرد واکنش های عاطفی شرطی چگونه در کودکان شکل می گیرد. برای این منظور، او دست به آزمایشی بر روی پسر ۹ ماهه ی خود به نام آلبرت زد و کاری کرد که او از چیزهای سفید رنگ بترسد.
واتسون ابتدا موش سفید رنگی را به پسرش نشان داد. بعد از آنکه آلبرت به موش عادت و شروع به بازی با آن کرد، دانشمندان هر بار که کودک به موش نزدیک می شد، با ضربه زدن به یک لوله ی فلزی، آلبرت را می ترساندند.
آلبرت به تدریج نه فقط از آن موش بلکه از هر چیز سفید رنگ دیگری که از دور شبیه موش بود هم می ترسید. او هر بار با دیدن آن ها شروع به گریه می کرد. این آزمایش خیلی زود متوقف شد چون مادر آلبرت او را از آزمایش خارج کرد.
این آزمایش چه چیزی را ثابت کرد؟
از این ترفند برای آموزش حیوانات استفاده می شود اما معلوم شد که چنین احساسی را در خردسالان هم می توان به وجود آورد. خوشبختانه، تابوی خشونت اخلاقی و روانی علیه کودکان دیگر اجازه ی انجام چنین آزمایشات بی رحمانه اس را نمی دهد.
۵- ایجاد لکنت زبان در کودکان
در سال ۱۹۳۹ دو دانشمند به نام های وندال جانسون و مری تودور برای مطالعه روی عوامل مؤثر در رشد زبانی دست به آزمایش هولناکی زدند. آن ها ۲۲ کودک را جمع آوری کردند و بعد از تقسیم به دو گروه، سعی کردند بچه های یک گروه را به طور ساختگی دچار لکنت زبان کنند.
وقتی بچه ها عادی صحبت می کردند، یک گروه از آن ها دائما مورد تحسین قرار می گرفتند، در حالی که گروه دیگر تحقیر و مورد تمسخر واقع می شدند. کودکان گروه دوم مطمئن شده بودند که صحبت کردن عادی شان اشتباه بود و محض اطمینان با لکنت صحبت می کردند. چیزی نگذشت که بسیاری از بچه های گروه دوم دیگر با کسی صحبت نکردند و بعضی از آن ها دیگر با لکنت صحبت می کردند.
خبرنگاران آزمایش جانسون را «پژوهش هیولا» نامیدند. برای بررسی عوامل مؤثر در پرورش کودکان خیلی بهتر است که از عبارت های مثبت یا دست کم ترکیب متعادلی از عبارت های مثبت و منفی استفاده شود.
این آزمایش چه چیزی را ثابت کرد؟
به سختی می توان نکته ی برجسته ای در این آزمایش پیدا کرد. اگر دائما سر کودکی فریاد بزنید و به او پرخاش کنید، احتمالا او تبدیل به شخصی بدون اعتماد به نفس و همیشه نگران می شود. اما اگر او را دائما تحسین و حمایتش کنید، حتی می تواند با نقص های خود کنار بیاید.
منبع: باشگاه خبرنگاران
15