به مناسبت درگذشت نجف دریابندری، مترجم بزرگ فارسی زبان؛
در باب نقش ترجمه و مترجم در انقلاب اندیشه
حسین نیازبخش/ دانشجوی فلسفه
روز قبل نجف دریابندری، مترجم بزرگ و مشهور ایرانی درگذشت. با اینکه او مشهورتر از همتایان و هم قطارانش بود اما حتی در مورد او نیز حق مطلب ادا نشد. گویی در تاریخ، بزرگی کار هیچ مترجمی به درستی درک نشده است. مترجم انتقال دهنده فرهنگ و معرفت نیست بلکه سازنده آن است. دوگانه معنا و لفظ را کنار بگذارید. هیچ معنایی جدای از زبان معنی ندارد. بدون رعایت ساختار زبان نمیتوان حتی فکر کرد. هر معنایی در قالب یک جمله( و الفاظ سازنده آن) در ذهن شکل میگیرد و جزئیاتش از طریق قواعد یک زبان خاص سر و شکل مییابد. شاید به همین دلیل باشد که آن سازمان دیکتاتوری فرهنگ در رمان 1984 جرج اورول سعی داشت از طریق کم کردن مترادفها و کلمات ذهن شهروندان را تا حد ممکن بسیط کند تا حتی فکر شورش هم به سرشان نزند. بله، فکر جدای از زبان نیست. یک مصری تا حدی عربی فکر میکند؛ یک استرالیایی انگلیسی و یک ایرانی فارسی. شاید اگر فرازمینیها نیز یک روز با ما ملاقات کنند و زبان خود را به ما یاد دهند ما هم بتوانیم مانند آنها فکر کرده و مثلا در زمان سیر کنیم.
به هر حال، این موضوع را فعلا کنار بگذاریم. مساله ما ارزش مترجم است. اگر یک فکر یا محتوا جدای از زبان وجود نداشته باشد پس یک مترجم فقط مطلبی را از یک زبان به زبان دیگر انتقال نمیدهد؛ او یک محتوا را بازسازی میکند. شاید به همین دلیل باشد که همیشه مترجمان پیش قراولان یک تمدن نو هستند. در تمدن اسلامی، این اسحاق بن حنین و پدرش و نیز ابوبشر متی بن یونس بودند که پیش از فارابی و ابن سینا میراث تمدن یونان و یونانی مآب را به تفکر اسلامی انتقال دادند. آنها با ترجمه هر واژه از ارسطو و افلاطون در حال ساخت نوعی فکر جدید بودند. وقتی یک مترجم در ترجمه "دمیورگوس" از واژه "الله" استفاده میکند در واقع دارد فکر یونانی را در ساختاری جدید میریزد و یک واژه با یک تاریخ دیگر را به جای یک واژه با تاریخی متفاوت قرار میدهد؛ این یعنی بازسازی یک تفکر در یک زبان جدید و مگر اندیشه چیزی غیر از این است؟ تمدن اسلامی روی دوش همین مترجمان شکل گرفت و چنان بلوغ یافت که ابن سینا که بزرگترین متفکر قرن 4 است اصلا زبانی جز عربی و فارسی بلد نبود. او با میراث مترجمان اولیه بنای باشکوه تفکر اسلامی خود را ساخت.
عینا این داستان در قرن 12 تا 14 در غرب رخ میدهد. مترجمان بزرگ کوردوبا و تولیدو (در اسپانیا و ایتالیا) متون عربی و عبری را به لاتین ترجمه میکردند. در راس این مترجمان دومینیکوس گوندیسالینوس بود که بیشتر آثار ابن سینا و ابن رشد و نیز برخی متفکران یهودی را از عربی به لاتین ترجمه کرد. نقش او و همتایانش در ساخت رنسانس مانند نقش اسحاق در تمدن اسلامی بوده است. تمدن جدید غرب بنای خود را روی پی همین مترجمان ساخت و بدانجا رسید که متفکران بزرگ غربی قرون بعد دیگر زبانی جز لاتین نمیدانستند و با وجود همین زبان هم توانستند آثار فکری درخشانی خلق کنند.
ذهنی که در یک زبان میچرخد و به دنبال واژه ها و جملات است، در همان زبان محصور میماند. مترجم با ورود یک فکر از یک زبان به زبان دیگر و تغییر معانیِ واژهها این حصر را میشکند. متفکران لاتین زبان تا قرن 12 جز به یک صورت(به صورت مدرسی کاتولیک) نمیتوانستند بیاندیشند. عصر ترجمه روحی تازه به عالم فکری آنها دمید و باعث شد واژهها و افکار و ساختار جدیدی در ذهن آنها شکل بگیرد. اگر درست بررسی کنید شاید به این نکته پی ببرید. تعداد متفکران بزرگ لاتین زبان اروپایی از قرن 12 تا 14 چند برابر متفکران اروپایی حاضر در قرن 7 میلادی تا قرن 12 هستند. این انفجار فکری حاصل هیچ اتفاقی نیست جز شکوفایی ترجمه.
به همین دلیل است که باید ارزش افرادی مانند مرحوم دریابندری و بزرگانی مانند او را بیشتر دانست؛ آنها سازندگان بنای تمدن و فرهنگ جدید هستند. هم اکنون که نگارنده این مطلب را مینویسد بسیاری از بزرگان ترجمه فارسی من جمله استاد شمس الدین ادیب سلطانی در بستر بیماری میباشند. این بزرگان نقشی اساسی را در شکل گیری تفکر فارسی داشته اند. چه خوب است اگر در زمان حیاتشان بیشتر قدرشان را بدانیم.
38