با بررسی کتاب «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت» اثر مایکل ایکناتیف، مطرح شد
روایت مصطفی ملکیان از رنج ها و تسلی های آدمی
خبرنگار: امین پاکزادمصطفی ملکیان، نویسنده و مترجم با بررسی کتاب «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت» اثر مایکل ایکناتیف، روایت خود را از رنج ها و تسلی های آدمی مطرح کرد.
در پنجاه و هشتمین نشست نقد و بررسی جمعههای پردیس کتاب مشهد که جمعه 14 دی ماه در کتابفروشی پردیس کتاب با معرفی و نقد کتاب «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت» اثر مایکل ایکناتیف و ترجمه شیما شریعت برگزار شد، مصطفی ملکیان، نویسنده و مترجم آثار فلسفی درباره این اثر و مفاهیمی چون تسلی و رنج، سخنرانی کرد.
نوشتههای ملکیان، بیشتر در حوزهای که معروف به «پروژه عقلانیت و معنویت» است گسترده شده و مقوله اخلاق در جهان معاصر را نیز شامل میشود و از همین کلان نگره به موضوع کتاب نگاهی انداخته و سعی کرد از دیدی فراتر، اهمیت این کتاب را نشان دهد.
پیش از ورود به نظرات ملکیان، برای آشنایی، ذکر مختصری از موضوع کتاب ضروریست. این کتاب مواجهه 21 شخصیت فکری مشهور در تاریخ با مقوله رنجهای زندگی و نحوه تسلی یافتن آنها را (بدون اینکه بخواهد فرمول درمانی خاصی را نتیجه بگیرد) مرور کرده و خواننده کتاب در نهایت با خواندن آن خود را در دنیای رنجها، تنها نمیبیند و با بصیرتی فراتر از قبل، با این ساحت وجود انسان آشنا میشود. به ویژه آنکه در دنیای مدرن که ایدههای مذهبی، دیگر قدرت اقناعکنندگی گذشته خود را در مقوله تسلی دادن ندارند، آدمی بیشتر خود را نیازمند ریسانهایی برای تسلی یافتن میبیند که معمولا امروزه در هنر، فلسفه و علم جستجو میشود و این کتاب، راهنماییست در این یافتنها.
ملکیان کتاب را نه فلسفی صرف و نه روانشناسی محض میداند برای همین اگر در آن به همه مقولههای مرتبط با رنج و تسلی پرداخته نشده، آنرا ایراد نمیداند و در ابتدای سخنانش با اشاره به نام کتاب بر دو واژه «تسلی» و«تسلیت» تاکید دارد. تسلی، «تسلی یافتن» خود فرد است از یک غم یا رنج و تسلیت، «تسلی دادن» به دیگرانی که دچار غم و رنجاند. کتاب، درباره هر دو موضوع است.
این دانش آموخته دانشگاه و حوزه، تاکید دارد که موضوع تسلی در یکی از ساحتهای وجود آدمی یعنی «عواطف و احساسات» وارد میشود و در دو ساحت «باورها» و «خواستها (ارادهها)»، بلاموضوع میشود و فصل مشترک احساساتِ مرتبط با تسلی، «رنج» است. انسانها از چیزی رنج میبرند و اینجاست که موضوع تسلی دادن یا تسلی یافتن مطرح میشود.
او گفت که رنج، مفهومی است متعلَق به چیزی. یعنی ما از چیزی میرنجیم که این چیزها را میتوان برشمرد و هر یک از آنها برای افراد گوناگون به درجاتی متفاوت دارای حس منفی رنج میشوند. در یک تقسیمبندی کلی دو نوع رنج داریم. اول، رنج وجودی که همه انسانها، فقط به این دلیل که انساناند، متحمل میشوند مانند رنج تنهایی و دومی رنج شخصی، که خصوصی است و افرادی دارند و برخی شاید تا آخر عمر مواجه نشوند، مانند مصیبت از دست دادن فرزند.
ملکیان در ادامه فهرستی از رنجهایی که ما با آنها مواجهیم را برشمرد که عبارتند از:
-
رنج تنهایی؛ هیچ انسانی نیست که در لحظاتی از زندگیاش خود را تنها نیابد و از این موضوع نرنجد. به تعبیر دیگر، اگر انسانی این رنج را تجربه نکرده باشد، متوهم است نه برعکسش.
-
رنج حرمان؛ که محرومیت از چیزی است که میخواهیم در زندگی داشته باشیم و نداریم. محروم شدن از داشتن عزیزی که درگذشته و یا حتی محرومیت داشتن آزادی و عدالت.
-
رنج سرگشتگی؛ انسان در یک حیرت نظری از اینکه کدام راه درست است (و باید انتخاب کند) گرفتار میشود و نتیجهاش بی تکلیفی عملیست و این سرگشتگی، رنجآور میشود.
-
رنج ترس؛ که مربوط به آینده است و خطراتی که محتمل است ما را تهدید کنند.
-
رنج سختیها و دشواریهای زندگی؛ که مربوط به زمان حال است، اینکه روابطمان با دیگران دچار فرسایش و سخت شده و اوضاع روبراه نیست.
-
رنج زیان؛ که ناشی از زیانهای گوناگون از مالی تا زمانی و عمرِ رفته است و این رنجی وجودیست که همه بدان مبتلایند.
-
رنج شکست و ناکامی؛ که با وجود تلاش برای رسیدن به هدف، به مقصود نمیرسیم.
-
رنج احساس محدودیت؛ که این نیز رنجی وجودیست و شامل همه انسانهاست. رسیدن به بن بست و محدودیتها در سه ساحت دانایی، توانایی و اراده که شامل هم محدودیت وجود خودمان است و هم محدودیت امکانات.
-
رنج احساس نزدیکی به مرگ؛ این که برای زندگی پایانی است که با مرگ فرا میرسد و دیگر ما در زندگی نیستیم، رنجآور است اگر چه شدت و عمقش برای افراد مختلف، فرق دارد.
-
رنج احساس اندوه و غم از نرسیدن به آرمانها؛ که این آرمانها فراتر از هدفهای موردی است که در زندگی میچینیم و با رنج شکست و ناکامی متفاوت است.
-
رنج ناشی از روان نژندی؛ افسردگی، وسواس و این چنین اختلالهای روانی میتوانند رنجآور باشند که البته با روانپریشی متفاوت است چون در این مقوله اخیر موضوع تسلی دیگر مطرح نیست.
-
رنج بیپناهی؛ در این رنج انسان حس میکند نمیتواند به کسی یا جایی تکیه دهد و خود را معلق در جهانی میبیند که نمیتواند به تکیه گاهی بیاویزد و قرار یابد.
اگر آدمی از طبیعت، کتابخوانی، فلسفهورزی تسلی نیابد، اما با دوست میتواند. البته دوستانی «برگزیده» که ارزشمند باشند و مناسب میتوانند آرامشی یگانه به آدمی بدهند
ملکیان پس از برشمردن این رنجها، چندین تسلی را که میتوان با خواندن شخصیتهای کتاب «در باب تسلی خاطر، آرامش در عصر ظلمت»، بدانها راه برد را بدین ترتیب بیان کرد:
-
عاشق سرنوشت بودن؛ این نوع تسلی که به نوع نگاه رواقیون نزدیک است نه تنها انسان خود را تسلیم سرنوشت میداند (به دلیل قوانین و واقعیتهای هستی) بلکه به رضایت به سرنوشت نیز میرسد و از آن فراتر عاشق سرنوشتش نیز میشود. در قرن بیستم هم این نگاه در برخی روانشناسیهای مثبتاندیش وارد شده و میگوید اگر عاشق کل (همه زندگی و سرنوشتات) هستی عاشق اجزایش هم باید باشی، حتی جزءهای رنجآورش. بدین ترتیب، در برابر رنجهای زندگی، این نوع نگرش میتواند تسلیبخش باشد. مثال خانه را میزند که اگر همه خانه را قبول داری پس از نازیبا بودن مثلا دستشویی آن به رنجش نیفت.
-
زندگی در تتمه خود چیزهای ارزشمندی دارد؛ باور به این نگاه که اگرچه گذشته تلخ بوده اما آینده چیزهای شیرینی میتواند در چنته داشته باشد. واتسلاو هاول، نویسنده و اولین رئیس جمهور جمهوری چک میگوید «ما بی قدرتان همیشه رنج بردهایم اما اگر در سمت حقیقت قرار بگیریم، آینده شیرین خواهد بود.» که شبیه سخن عیسی مسیح است که گفته در جستجوی حقیقت باشی، حقیقت تو را آزاد خواهد کرد. البته این حقیقتجویی، متفاوت است از آرزواندیشی، جزماندیشی و خرافهگرایی.
-
انسان خود را جزئی از یک طرح کلی هستیشناختی بداند؛ در حوزه الهیاتی، خدا را کارگردان آن طرح کلی بداند که راهبر هستی است و ما انسانها نیز نقشی داریم، پس رنجهایمان با نگاهی به نقشمان در ساحت قدسی خدا قابل تحمل میشود. این موضوع در حوزه غیرالهیاتی هم جاریست. برای مثال مونتنی، هیوم، کندروسه و مارکس که آن طرح کلی را طبیعت یا تاریخ میدانستند و دردسرها و رنجهایی که انسانها متحمل میشوند در راستای رسیدن به آن طرح کلی تاریخی، قابل تحمل مییافتند.
-
خواستههای انسانی خیلی مهم نیستند؛ این نوع تسلی دادن گاهی به خودفریبی میماند چون به جایی یا هدفی نمیرسیم میگوییم مهم هم نبود. اما سیسرون؛ خطیب و سیاستمدار رومی، این را چون نگاهی فلسفی برگزیده بود که خواستههای آدمی را چنان مهم نداند که نرسیدن بدانها رنجآور باشد.
-
زندگی را تمام و کمال بدانیم؛ یعنی رضایتی کلی اگر در حال حاضر دارید، از رنجهای گذشته با دیده اغماض عبور کنید. در داستانی از مولوی، مردی در بازار دختری دید وعاشقش شد، اما در ازدحام گماش کرد. شب و روز دنبال او میگشت و نمییافت. نصف شبی که جستجو میکرد، نگهبانی به گمان اینکه دزد است به دنبالش افتاد و پس از تعقیبهایی، عاشق به بن بستی رسید و چاره را از دیوار بالا رفتن و به خانه بیگانهای پریدن، یافت. بر اثر اتفاق، همان خانه دختر بود و او به معشوقه و هدفش رسید. شروع کرد نگهبان را دعا کردن، چون رنج تعقیب به حال خوش وصال رسیده بود. البته اگر آن رنجها به دستگیری میانجامید، دیگر دعا نبود و نفرین بود. یعنی رنج گذشته، در حال خوش اکنون به اغماض، نادیده انگاشته میشود و این نوعی آرامش یافتن است.
-
به آینده مطمئن نبودن؛ اینکه مثلا شاید پیشرفت علم، بیماری لاعلاجی را درمان کند. این شکاکیت، نوعی تسلی و آرامش است.
-
برگزیدن دوستانی مناسب؛ ارسطو و هیوم این راه را پیشنهاد کردهاند، معاشرت دوستانه با دیگران. اگر آدمی از طبیعت، کتابخوانی، فلسفهورزی تسلی نیابد، اما با دوست میتواند. البته دوستانی «برگزیده» که ارزشمند باشند و مناسب، میتوانند آرامشی یگانه به آدمی بدهند.
-
روایت کردن و گواهی دادن و خاطرهگویی از رنجها؛ این روش در بسیاری از نجاتیافتگان از بحرانهای اردوگاههای کشتار در جنگ دوم جهانی کارساز بوده و تسلی بخش شده. این افراد رنج کشیده با روایت خودشان از راه و چاه و سختیها برای دیگران، خود نیز آرامش مییابند.
-
اعتراف کردن و نوشتن از گذشته؛ نیز میتواند تسلی بخش رنجهای از سر گذشته باشد.
-
دانستن اینکه ناله و فغان ما گوش شنوایی ندارد؛ این مسیر را که آلبر کامو روشن کرده، گویی ته ماجراست. آنجا که در مییابید هر چه برای رنجهایتان زاری کنید، کسی نمیشنود. اما همین، خود تسلیبخش است. قطع امید از خدا، حکومت، بستگان و دوستان یعنی اینکه اگر عزا بگیریم کسی نیست کمکمان کند، پس عزا گرفتن سودی ندارد. همچون کودکی که اگر بداند مادرش نیست، دیگر گریه نمیکند چون سودی برایش ندارد. البته این راه نهایی است و ای کاش پیش از این راه، تسلیبخشیهای دیگر کارگر شده باشند.
ملکیان البته برخی رنجها را تسلیناپذیر دانست با این حال با کنایه به وضعیت امروزمان گفت که وقتی در جامعهای هستیم که رنجهای تسلیپذیری چون آلودگی هوا، تسلی نمی یابند، از ورود به تسلی ناپذیرها خودداری میکنم!