با بررسی کتاب «زبانِ باز؛ پژوهشی درباره‌یِ زبان و مدرنیّت» نوشته داریوش آشوری مطرح شد

زبان فارسی با دنیای علم و روزگار مدرن، همساز و همراه می‌شود؟

داریوش آشوری با ارائه تصویری روشن از ارتباط زبان مدرن و مدرنیّت در غرب و آسیب‌شناسی تلاش‌های یک سده اخیر در زبان فارسی در برابر نحوه مواجهه با زبان غربیِ وارد شده به ایران، و نیز با طرح این موضوع که بایستی توجه به زبان از موضوعی صرفا ادبی به مقوله‌ای علمی تبدیل شود، بر رسیدن به شیوه دانش‌ورزانه و به دور از تعصب‌های هویتی، تاکید می‌کند.

زبان فارسی با دنیای علم و روزگار مدرن، همساز و همراه می‌شود؟

چندی پیش محسن رنانی، استاد اقتصاد دانشگاه اصفهان در مصاحبه‌ای (اینجا بخوانید)، با ارجاع به دیدگاه داریوش آشوری، موضوع ارتباط زبان فارسی و توسعه در ایران را مطرح کرد. ادعاهایی که در آن نوشته درباره زبان فارسی مطرح شده بود، توسط یکی از دوستداران زبان فارسی در مقاله‌ای در خبرفوری، پاسخ داده شد (اینجا بخوانید).

اینک در این نوشته، با مرور کتاب «زبانِ باز؛ پژوهشی درباره‌یِ زبان و مدرنیّت» نوشته داریوش آشوری، نسبت زبان فارسی با مفاهیم و دنیای مدرن، بررسی می‌شود.

داریوش آشوری متولد 1317 و دانش‌آموخته رشته اقتصاد است اما بیشتر در حوزه‌هایی چون زبانشناسی، فلسفه و ادبیات به تحقیق، تالیف و ترجمه پرداخته است. او که کار در موسسه فرانکلین و همکاری با مولفان دایره‌المعارف فارسی در پیش از انقلاب را در کارنامه دارد، با نوشتن کتاب‌هایی چون «فرهنگ علوم انسانی»، «بازاندیشی زبان فارسی» و ترجمه چندین اثر فلسفی، و نیز معرفی شیوه نگارشی جدید، می‌توان گفت از متخصصانی است که حرفش درباره زبان فارسی، می‌تواند سند و محل ارجاع باشد، یا دست کم اعتنای بسیار. از این گذشته، شاید آشوری را بتوان نخستین فارسی‌زبانی دانست که بر اهمیت نقش زبان در مدرن شدن، تاکید کرده و چالش‌های زبان فارسی را از این چشم‌انداز بررسیده است.

زبان باز

آشوری در کتاب «زبانِ باز» در پی یافتن پاسخی درباره ارتباط زبان و مدرنیت است. یعنی، آن مجموعه فکرها، نهادها و دستاوردهایی که در اروپا از قرن حدود 16 میلادی آغاز شد و با انقلاب صنعتی و اینک انقلاب اطلاعات و ارتباطات، تقریبا همه جهان را متاثر کرده را ذیل مفهوم مدرنیت جای داده و می‌خواهد نسبت آن را با زبانی که در اروپا متناسب با این تحول، دگرگون شد، نشان دهد.

کتاب او در دو بخش تنظیم شده که در بخش اول با بررسی نحوه برآمدن مدرنیت در اروپا و زبانِ متناسب و همراهش در آن اقلیم، بر «باز» و گشوده بودن زبان انگلیسی و فرانسه در برابر تغییرها تاکید می‌کند. در بخش دوم به زبان فارسی می‌پردازد و با استفاده از داده‌های بخش اول، درباره مشکلات ارتباط زبان فارسی با دنیای جدید، نظریاتی را مطرح می‌کند.

پیدایش زبان‌های مدرن و ارتباط آن با مدرنیّت

آشوری، پدید آمدن مدرنیت در اروپا را محصول چند عامل محلی (یعنی مرتبط با آن اقلیم) می‌داند از جمله کشف قاره آمریکا در سال 1492، افزایش تعداد دانشگاه‌ها در قرن 15، اختراع دستگاه چاپ در سال 1456، سقوط قسطنطنیه در سال 1453 و انتقال آثار یونانی به غرب اروپا و ظهور نوزایی (رنسانس) در ایتالیا و دین‌پیرایی در آلمان و فراگیر شدن‌شان در این قاره. در پس این تحولات، و تغییر دیدگاه‌های کلان نسبت به حاکمیت دین و کلیسا بر ذهن اندیشمندان و جامعه و در همان زمان برافراشته شدن پرچم عقل‌گرایی، به تدریج از قرن 17، فضای اروپا با «انقلاب علمی» مواجه شد. با آغاز این دوره، دیگر همه جا و همه چیز، می‌توانست سوژه شناخت انسان باشد و این اراده به دانستن، نیازمند مفاهیم، واژگان و در نتیجه زبانی جدید بود که تا پیش از آن نیازی به آن احساس نمی‌شد. زبانی که افق خود را بی ‌آنکه گرفتار ساختارهای سفت و سخت (و در عین حال دارای بی‌قاعدگی‌های رایج) شود، گشوده کند و بتواند همراه رشد سریع مفاهیم علمی، مواد اولیه زبانی را نیز به سرعت و بی‌انتها، در اختیار علم بگذارد.

نیوتن

نیوتن

همچنین، در همین زمان‌ها افرادی چون فرانسیس بیکن و لایبنیتس، زبانی را برای علم مناسب می‌دانستند که روشن، واضح و خالی از ابهام باشد. زبانی که همچون ادبیات، تفسیرپذیرِ فرهنگ‌ها نباشد. زبانی بی‌طعم از خوش‌آیند و بدآیندهای ذوقی و خالی از ارزش‌های فرهنگی که بتواند مفاهیم و فضای خنثی و غیرجهت‌دارِ علمی را نشان دهد.

از سوی دیگر، خود زبان نیز شد سوژه شناخت. در جهان دینی و اسطوره‌ای، زبان را چیزی می‌دانستند که خدا در بهشت به حضرت آدم آموخته بود و نسبتی ذاتی و ثابت را بین «نام» هر شی یا جاندار و خودِ واقعی آن برقرار می‌دانستند. بدین ترتیب بعدتر، ساختار آوایی، واژگانی و معنایی نیز اموری ثابت به نظر آمدند. اما با برآمدن اندیشه‌های جدید، بحث «قراردادانگاری» جا افتاد که زبان را امری قراردادی می‌دانست که بین سخنوارن یک زبان برقرار است و این موضوع پایه‌ای ترین اصل زبانشناسی مدرن شد. بدین ترتیب زمینه‌ها برای دستکاری آگاهانه در زبان مهیا شد.

البته پیشتر نیز زبان‌ها تغییراتی را در دل خود تجربه می‌کردند اما اینبار، آگاهانه قرار بود زبان، مهیای ماموریتی جدید در پس‌زمینه انقلاب علمی، باشد. زبان فرانسه و انگلیسی (بیشتر) که پیشتر زبان‌هایی محلی و غیرمهم در اروپا محسوب می‌شدند، توانستند با بهره‌گیری از دو زبان فرهنگی اروپا، یعنی لاتینی و یونانی، چنان خود را دگرگون کنند، و به قول آشوری زبانی باز و گشوده به روی دنیای جدید باشند، که شدند زبان علم مدرن. میلیون‌ها نام و مفهوم جدید از ذرات اتمی و شیمیایی و اندام‌ها و جانداران گوناگون تا ستارگان و کهکشان‌ها و اختراعات متنوع، ساخته شدند و این زبان‌ها همچنان و بی‌کران، آماده آفرینش‌گری هستند. البته آشوری توضیح می‌دهد که چرا خود لاتینی یا یونانی زبان علم نشدند، که خواننده پیگیر می‌تواند در کتاب بخواند.

اما تنها برای یک نمونه از مثال‌هایی که آشوری اشاره می‌کند، اینجا یکی را ذکر می‌کنم. او از واژه biology (که از ریشه یونانی bios یعنی «زندگی» و logia یعنی «شناخت» ترکیب شده) که در فارسی به زیست‌شناسی ترجمه شده، یاد می‌کند. اگر می‌خواستند به جای معنای زندگی در این واژه از life در انگلیسی استفاده کنند، با توجه به ساختار پیشوندی و ترکیبی کلمه، امکان ساخت صدها کلمه خوش‌گویشِ مرتبط با زیست‌شناسی در قلمروهای گوناگون علمی فراهم نمی‌آمد.

به علاوه، یکی از ویژگی‌های این زبانِ علمی این است که وابسته به فرهنگی خاص نیست و همچون حوزه ادبیات، تفسیرپذیر و وابسته به سبک و حال‌وهوا و جغرافیای خاص نیست. چنانچه واژه «زندگی» در فارسی یا «life» در انگلیسی در ساحت‌های گوناگون نوشتاری و معرفتی می‌توانند معنای متفاوتی بگیرند اما biology، وضوح و روشنی لازم برای انتقال مفهومی علمی را دارد و از تفسیر در فرهنگ‌ها و قلمروهای گوناگون، خود را مستقل نگه می‌دارد و معنایی یکسان به ذهن می‌آورد و این نزدیک است به واقع‌گرایی‌ای که علم داعیه آنرا دارد.

زبان فارسی رویاروی مدرنیت و زبان آن

با این پس‌زمینه درباره زبان‌های باز و گشوده‌ای چون انگلیسی، در بخش دوم آشوری بحث زبان فارسی را (که در کنار سایر زبان‌هایی که زبان مدرنیت نیستند همچون عربی، ارمنی، ترکی و ... قرار دارد) به میان می‌کشد و حال‌ و روز امروزش را می‌کاود.

او این بخش را با نوشته‌ای از روزنامه «صور اسرافیل» که در حدود سالهای انقلاب مشروطه (1285 خورشیدی) نوشته شده، شروع می‌کند: «هر اساس مخصوصی، معلومات مخصوصه دارد و بیان هر معلومات مخصوصه نیز لغات و اصطلاحات مخصوصه می‌خواهد. به واگن‌چی، ساربان نمی‌توان گفت و تلگراف را پروانه و برید نمی‌توان نامید، وگرنه از فهماندن معنی و مقصود عاجز می‌شویم و همین‌طور که تا حالا گنگ و گیج مانده‌ایم الی‌الابد خواهیم ماند. یعنی امروز اگر ما بخواهیم واقعا دارای سلطنت مستحدثه مشروطه باشیم، ناچار لغات مستحدثه مشروطه می‌خواهیم.»

این نقل قول به نظرم چکیده این بخش از کتاب آشوری است که نویسنده‌ای حدود 120 سال پیش، در آغازین سال‌های مواجهه جدی ایرانیان با مدرنیتِ از غرب آمده، درباره محدودیت‌های زبان فارسی اشاره کرده بود و هنوز هم برای ایرانی‌ها مساله است.

آشوری با میان کشیدن عبارت «چرخش زبانی»، تغییر و تحولات زبان را که ناشی از عواملی بیرونی است، توضیح می‌دهد. اینکه چگونه تغییر سلسله‌ها و قدرت سیاسی می‌تواند زبان خطه‌ای را نیز تغییر دهد. گسترش اسلام به ایران و نقاط دیگر، در عربی کردن زبان این مناطق موثر بوده است، یا حمله ایران به هندوستان در فارسی کردن زبان آن مناطق و بعدش هم جایگزینی انگلیسی به عنوان زبان رسمی با تسلط بریتانیا به عنوان قدرت برتر بعدی، مثالی دیگر از چرخش زبانی با زورآوری عامل خارجی است.

زبان فارسی، آنی نیست که فقط در حیطه ادیبان و استادان ادبیات بتوان برایش نسخه پیچید

در زبان فارسی چند چرخش زبانی مهم در سده‌های اخیر رخ داده است. چرخش اول از قرن ششم قمری به بعد بود، که نفوذ زبان عربی به عنوان زبان رسمی دیوانی در نثر فارسی بسیار گسترده شد. حتی نحو عربی نیز به نثر فارسی راه یافت و نویسندگانِ به این روش، که زبانِ عربی‌زده سخت و سنگینی شده بود، هدف‌شان نمایش نوعی «فضل» و فاصله‌گذاری با عوام، نیز بود. البته شعر فارسی به دلایل گوناگون از این دست‌اندازی‌ها تا حدود زیادی در امان ماند.

چرخش دیگر در زبان فارسی مربوط است به قرن اخیر و رویارویی ایرانیان با غرب که از نیمه‌های قرن نوزدهم توسط زبان فرانسه، رخ داد. ابتدا چندی از اشراف قاجار و تحصیل‌کردگان فرنگ از واژه‌های فرانسه و مفاهیم آن استفاده می‌کردند و بعدها این استفاده گسترده‌تر نیز شد.

آشوری با ارجاع به داستان «فارسی شکر است» محمدعلی جمال‌زاده (انتشار در سال 1301)، تقابل دو نوع زبان و در واقع دو نوع نگاه را نشان می‌دهد که نه تنها حرف یکدیگر را نمی‌فهمیدند که مردم عادی نیز زبان آنها را درک نمی‌کردند. یکی «آخوند» است با زبان نامفهومِ عربی‌مآبی که متعلق به رسته علما و اُدباست و محصول چند سده فرادستی زبانی و جایگاه اجتماعی، و دیگری «فُکلی» فرنگی مآبی است با اطواری فرنگی که با آمیزه واژه‌های فرانسه و فارسی، گپ می‌زند. این داستان، نمایشی است از چرخش زبانی جدیدی که در حال رخ دادن است و دارد آنچه از قدیم مانده را به چالش می‌کشد.

فرهنگستان اول

برخی اعضای فرهنگستان اول

این موقعیت تاریخی، همچنان که شرق به طور کلی و ایران به طور خاص را در موقعیت تمدنی پایین‌تری از تمدنِ در حال رشدِ غرب قرار می‌دهد و بحرانی هویتی درباره اینکه چرا ما عقب افتادیم را به سوالی فراگیر تبدیل می‌کند، در مقیاسی کوچکتر، و نه کم اهمیت‌تر، در حوزه زبان فارسی نیز، بحرانی جدید پدید آورد. بخشی از نامه جمال‌زاده به محمد قزوینی در حدود سال 1320، این بحران را به زیبایی نشان می‌دهد: «استعمال زبان فارسی کنونی برای بیان معانی و مطالبی که امروزه در عالم متداول و منتشر است بسیار ناقص و نارساست و فقط برای بیان همان مباحث و فصول که از هزار سال بدین طرف ورد زبان شعرا و ادبای ما بوده است تقریبا می‌توان گفت ساخته شده است، از قبیل شکایت از دور زمان، بی‌وفایی روزگار و اهل آن، در مدح شراب، در فضیلت فقر و درویشی و هکذا.»

در این میان، در اثر ورود واژه ها و مفاهیم مدرن و بحران جدید در زبان فارسی، کم‌کم تلاش‌هایی برای پاسداری از زبان فارسی شروع شد که جدی‌ترین آنها ایجاد فرهنگستان زبان فارسی در دوران رضاشاه و حدود سال 1314 بود که سعی می‌کرد برای واژه‌های عربی و فرنگی، کلماتی فارسی برگزیند؛ مثلا بهداری به جای صحیّه یا دادگستری به جای عدلیه، محصول همان دوره است.

حضور این فرهنگستان (که اول می‌نامند) در کنار ایدئولوژی سیاسی حکومت رضاشاه که بنا بود نوعی ملت‌سازی مدرن در ایران را پیش ببرد، زبان فارسی شد «یگانه سرچشمه و سرمایه هویت ایرانی» و بدین ترتیب اهمیت زبان فارسی به عنوان چسبی برای نگهداشت ایرانِ یکپارچه بسیار مورد توجه شد و در نتیجه با عنایت به زبان فارسی، شاهنامه و ایران باستان، نوعی عربی‌زدایی در زبان شروع شد و همزمان افراد مرتبط با زبان فارسی یعنی ادیبان نیز بر صدر توجه نشانده شدند.

پس از وقفه چندساله، فرهنگستان دوم که در پایان دهه چهل و دوره محمدرضاشاه، برپا شد، به دلایلی که در کتاب آمده به موفقیت فرهنگستان اول عمل نکرد اما برخی از واژه‌هایش به فرهنگستان دوره بعد از انقلاب نیز راه یافت، همچون واژه رسانه. در دوره جمهوری اسلامی نیز، علی‌رغم اینکه از عربی‌زدایی غلیظ دوره پهلوی دور شده‌اند، اما در مجموع همان شیوه را، به سبب اجبار حضور دنیا و زبان مدرن، دنبال می‌کنند و موفقیت‌هایی نیز داشته‌اند.

فرهنگستان سوم

اعضای فرهنگستان در سال‌های آغازین بعد از انقلاب

نقد آشوری به تلاش‌های دوستدران زبان فارسی

اینجا آشوری نقدی کلی به کلیت فعالیت فرهنگستان‌ها می‌کند و آن اینکه زبان فارسی، آنی نیست که فقط در حیطه ادیبان و استادان ادبیات بتوان برایش نسخه پیچید. می‌گوید از علمی به نام زبانشناسی در این سال‌ها غفلت شده و با توجه به نوع مواجهه غرب با زبان مدرن، برای ایران هم، چنین رویکردهای علمی مورد نیاز است و نیز اینکه عالمانِ زبانشناس، باید زبان فارسی را از چنبره نگاه‌های سنتی آزاد کنند تا این زبان بتواند همچون زبان انگلیسی، به مفاهیم علمی جدید گشوده و «باز» شود. زبان فارسی، اینک در وابستگی دست‌وپاگیر به مفاهیم، واژگان و ساختارهای دستوریِ سنتی خود تنها شاید بتواند برخی واژه‌ها را در برابر هجوم روزانه واژه‌های انگلیسی (که بیشترین نمودش در فناوری‌ها و سبک زندگی‌ست) پیشنهاد بدهد که آن‌هم می‌تواند در جامعه پذیرفته و بکار برده شود یا نشود.

بدین ترتیب آشوری با ارائه تصویری روشن از ارتباط زبان مدرن و مدرنیت و نیز آسیب‌شناسی تلاش‌های یک سده اخیر در زبان فارسی در برابر نحوه مواجهه با زبان غربی، و با طرح این موضوع که بایستی توجه به زبان از موضوعی ادبی به مقوله‌ای علمی تبدیل شود، بر رسیدن به شیوه دانش‌ورزانه و به دور از تعصب‌های هویتی تاکید می‌کند.

مصاحب

غلامحسین مُصاحب

 در نهایت آشوری از روش غلامحسین مُصاحب، ریاضی‌دانی که در دهه 30 تا 50 برنامه‌ریز و سرپرست دائرةالمعارف فارسی شد، و دیباچه نوشته شده او بر آن مجموعه، به عنوان نخستین اثر با روشِ علمیِ مدرن در زبان فارسی یاد کرد که می‌تواند نمونه آغازینی باشد برای نوعی روش‌مندی علمی در برخورد با بحرانِ زبانی امروزین فارسی‌زبانان در مواجهه با دنیای جدید و اینکه آیا ساز فارسی با ارکستر زبانِ علمیِ جهانی شده، همساز و همراه می‌شود یا نه؟

نویسنده: امین پاکزاد

منبع: خبر فوری
شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 7
  • . چای دبش باغ ازگل
    1

    در حال حاضر زبان عربی در ایران رایج است در میان سران و اعضای هیأت دولت و مجلس های گوناگون خبرگان شورای نگهبان تشخیص مصلحت و شورای اسلامی

    نظرات شما -
    • ناشناس
      0

      چقدر آدم خبیثی هستی

    • ناشناس
      0

      نصف اشعار الهامبحافظ عربی آند ..خود زبان فارسی واژه هایش به عربی نزدیکه

  • ناشناس
    0

    دیگه تو را تو لس آنجلس راه نمی دن که عین اونا بشی

  • ناشناس
    0

    واه واه آخه جزوه حفظی نگاه بنگاه آنها مگه حافظ شیراز داشته آند و در علوم اخلاق عرفان عقب اند خودتو بروز کردی بسه . شبیه ریش سبیل وکیل مادرشوهرم .زمان پیامبر زبان عربی زبان علمی شد ..نتیجه خودفروشی برای دلارهای تهران جلس...اینا حتی اختراعات هم می فروشند

  • ناشناس
    0

    دنیای علم تو که به چمدان دلار در لس آنجلس بروز سدی ..خجالت بکش دکتر حسابی احادیث و شعرایمان را که برترند تبلیغ می کرد

  • ناشناس
    0

    سوادش که به حافظ شیرازی نمی‌کشد مگه اینکه اصول روان روان آنها را بلغور کنه ..دیگه از این بیشتر می خوابد بروز بشید جا نداره ..