افسردگی شاید با قرص درمان شود، تنهایی چطور؟

همان‌طور که تشنگی علامت کم‌آبی است، تنهایی هم نشان می‌دهد دچار فقدان رابطه‌اید.

افسردگی شاید با قرص درمان شود، تنهایی چطور؟

این روزها، پزشکان و روان‌شناسان مدام از تاثیرات منفی تنهایی بر سلامت می‌گویند ولی هیچ تشخیص پزشکی یا دارویی‌ای برای تنهایی وجود ندارد. اگر برای مشکلات دیگری مانند افسردگی و اضطراب درمان‌های دارویی وجود دارد، چرا برای تنهایی وجود نداشته باشد؟ عجله نکنید، ماجرا کمتر از آنچه به نظر می‌رسد علمی‌تخیلی است. گروهی از پژوهشگران همین حالا سرگرم تحقیقاتی هستند که هدفشان تولید «قرص ضد تنهایی» است. آیا چنین قرصی به تنهایی پایان خواهد داد؟

تنهایی قسمتی از وضعیت بشری است. علامت هشداری غریزی مثل گرسنگی یا تشنگی، که می‌گوید باید دنبال یکی از منابع اصلی بگردیم: ارتباط. میلیون‌ها سال تکاملْ ما را به‌نحوی شکل داده است تا موجوداتی باشیم که، درست همان‌طور که به آب و غذا نیازمندیم، به پیوندهای اجتماعی نیاز داشته باشیم.

بااین‌حال، ما به‌صورت‌فزاینده‌ای خود را منزوی‌تر می‌یابیم. تنهایی دیگر محرکی آن اندازه قدرتمند نیست تا ما را وادارد که خود را از انبارهای تنهاییِ آفریدۀ زندگی مدرن آزاد کنیم. درست همانند عشق سیری‌ناپذیری که به غذاهای پرکالری داریم، آنچه زمانی ابزاری برای انطباق بود، چنان با زندگی‌مان ناهماهنگ شده است که، به‌قول ویوِک اچ. موری، دارد باعث یک «اپیدمی» می‌شود.

مقایسۀ میزان تنهایی جمعی ما با تنهایی نسل‌های قبل دشوار است، به این دلیل ساده که آن را به‌صورت پیوسته اندازه نگرفته‌ایم، اما تخمین‌های اخیر می‌گویند که بین ۲۲ تا ۷۵ درصد بزرگ‌سالان آمریکایی دائماً تنها هستند. می‌توان شماری از تغییرات ساختاری در فرهنگ را مقصر شناخت: اینک تعداد آمریکایی‌هایی که تنها زندگی می‌کنند بیشتر از همیشه است؛ تعداد کمتری از ما ازدواج می‌کنند و صاحب فرزند می‌شوند؛ اندازۀ میانگین خانوار دارد آب می‌رود. در بسیاری از موارد، این تغییرات نمایندۀ دردسترس‌بودن گزینه‌هاست، درحالی‌که زمانی تنها راه پذیرفته‌شده ازدواج و داشتن خانواده‌ای هسته‌ای بود. اما معنای آن این نیز هست که ما زمان بیشتری را تنها سپری می‌کنیم. جان کاسیوپو، عصب‌شناسی که دردهای اجتماعی را مطالعه می‌کرد و در مارس ۲۰۱۸ چشم از جهان فروبست، در کتابش به نام تنهایی۱ می‌نویسد: «جوامع غربی معاشرتی‌بودن انسان را از یک ضرورت به یک امر اتفاقی تنزیل درجه داده‌اند».

مشکل اینجاست که تنهایی مزمن فقط باعث احساس وحشت در وجود شما نمی‌شود، بلکه برای وجودتان نیز وحشتناک هست. تنهایی خطر ابتلای ما به مجموعه‌ای از اختلالات سلامتی از قبیل بیماری‌های قلبی‌عروقی، بیماری‌های مرتبط با زوال عقل، کاهش توانایی شناختی و سرطان را بالا می‌بَرد. همچنین سیستم دفاعی بدن را تضعیف کرده و ما را در برابر عفونت‌ها آسیب‌پذیرتر می‌کند. استفانی کاسیوپو، مدیر آزمایشگاه برین داینامیکس در دانشکدۀ پزشکی پریتزکر در دانشگاه شیکاگو، می‌گوید که حتی تنهاییِ موقعیتی، اگر به آن رسیدگی نشود، می‌تواند منجر به وضعیت ثابت سفت‌وسختی شود که ساختارها و فرآیندهای مغزی را تغییر می‌دهد. او بیوۀ جان کاسیوپو است و تا زمان مرگ وی، در سال گذشته، شریک پژوهشی او بوده است.

استفانی کاسیوپو، در مقام یک دانشمند، اغلب به زندگی‌اش همچون یک آزمایش نگریسته است. زمانی‌که جان درگذشت، عناصر عملی پژوهش مشترکشان ربطِ شخصیِ بلاواسطه‌ای یافت. افراد اغلب فقدان اجتماعی را با درد جسمانی مقایسه می‌کنند، اما به نظر استفانی این قیاسْ دقیق نیست. پس از مرگ جان، او مسافت‌های طولانی می‌دوید و در دمای نزدیک به انجماد چنان فشاری به خود وارد می‌کرد که ماهیچه‌ها و ریه‌اش به آه و فریاد می‌افتادند. می‌گوید «می‌توانستم این درد را تحمل کنم چون می‌دانستم که پایانی خواهد داشت. درد جسمانی ناشی از دویدن شدت کمتری از درد عاطفی عمیق و خالصِ ازدست‌دادن عشق زندگی‌ام داشت».

استفانی می‌گوید اکنون به بسیاری از تمرین‌های تناسب اجتماعی۲ وابسته شده که این زوج با هم به آن‌ها اعتبار بخشیده بودند، از قبیل تلاش برای بیان قدردانی، انجامِ بی‌چشم‌داشتِ کاری خوشایند برای کسی، انتخابِ برقراری ارتباط با غریبه‌ها و به‌اشتراک‌گذاشتن اخبار خوب با دیگران. می‌گوید «من برهان زندۀ علمم هستم. هر روز آن را به کار می‌بندم».

تنهایی، برخلاف افسردگی و اضطراب، شکل بالینیِ شناخته‌شده‌ای ندارد؛ هیچ تشخیص پزشکی یا درمانی برای احساس انزوای مزمن وجود ندارد. استفانی همچنین از کارش و ادامه‌دادن به میراث همسرش تسکین می‌یابد: می‌گوید «اگر شما احساس ارزشمندی کنید و زندگی هدفمندی داشته باشید، کمتر احساس تنهایی خواهید کرد». معنای آن برای امروزِ او ادامۀ کار در رابطه با بدنۀ پژوهشی‌ای است که او و همسر فقیدش آغاز به بررسی و امتحان آن کرده بودند: قرص ضد تنهایی.

ماجرا کمتر از آنچه به نظر می‌رسد علمی‌تخیلی است. تعدادی آزمایش بالینی -به رهبری استفانی و دیگران- هم‌اینک در جریان است و هدف از آن‌ها کشف شیوه‌هایی است که تنهایی مزمن باعث دگرگونی مغز و همچنین برپایی آشوب در سیستم عصبی می‌شود. اگر برای دردهای اجتماعی دیگری مانند افسردگی و اضطراب درمان‌های دارویی وجود دارد، چرا برای تنهایی وجود نداشته باشد؟

تنهایی مانند افسردگی و اضطراب قسمت جهان‌شمول تجربۀ بشری است. برخلاف افسردگی و اضطراب، تنهایی شکل بالینی شناخته‌شده‌ای ندارد. برای احساس تنهایی مزمنْ تشخیص پزشکی یا درمانی موجود نیست.

اِلِن هندریکسِن، روان‌شناس بالینی و متخصص اضطراب، آینده‌ای را متصور می‌شود که در آن دیگر چنین چیزی در کار نیست. درحال‌حاضر، اضطراب اجتماعی تنها زمانی اختلال محسوب می‌شود که آن اندازه رنج و آسیب به همراه داشته باشد که مزاحم زندگی فرد شود. او می‌تواند همین تمایز را دربارۀ تنهایی نیز کارآمد ببیند: هندریکسن می‌گوید «ممکن است اسم آن را بگذاریم سندروم انزوای اجتماعی»، و می‌افزاید که به اعتقاد او بسیاری از بیمارانش این معیار را دارند. برخی افراد به او می‌گویند تنها کسی است که در طول هفته با او تعامل طولانی‌مدت دارند.

به‌زعم استفانی کاسیوپو، تنهایی نتیجۀ تعاملِ آن علائمِ زیستی، که ما را وادار می‌کنند تا به‌سوی دیگران برویم، با ذهنی کژکار است که همه‌جا خطر اجتماعی را ادراک می‌کند. تمرکزاو بر مداخله‌ای امیدبخش است: نورواستروئیدی به نام پرگننولون۳، که ثابت شده می‌تواند اختلالات مرتبط با استرس را بهبود بخشیده و فراهشیاری در مغز را کاهش دهد؛ فراهشیاری زمانی به وجود می‌آید که شخص در معرض تهدیدهای اجتماعی است. هدف کاسیوپو این نیست که افراد به‌کلی احساس تنهایی نکنند، بلکه مداخله در شیوه‌هایی است که تنهایی روی مغز و بدن تأثیر می‌گذارد.

موش‌ها زمانی که ازلحاظ اجتماعی منزوی می‌شوند، سطوح پرگننولون در آن‌ها کاهش می‌یابد، تغییری که در انسان‌های تنها نیز رخ می‌دهد. پژوهش دیگری در سال ۲۰۱۳ بر روی ۳۱ فرد سالم به این یافته رسید که دادن مقادیر خوراکیِ ترکیبی به نام آلوپرگنانولون -مشتق از پرگننولون- به افراد، تأثیر آرام‌بخشی بر بادامۀ مغز و اینسولای شرکت‌کنندگان داشته است، مناطقی در مغز که مسئول تشخیص تهدید، یادآوری احساسی، و انتظار واکنش‌های ناخوشایند هستند.

زوج کاسیوپو پس از آنکه آزمایش‌های پیشابالینی نشان دادند که این ترکیب می‌تواند با برخی تغییرات زیستی مرتبط با تنهایی در مغز مقابله کند و همچنین انسان‌ها به‌خوبی آن را تحمل می‌کنند، تمرکز بر پرگننولون و آلوپرگنانولون را آغاز کردند. برخی داروهای ضدافسردگی تأثیر مشابهی دارند اما عوارض جانبی نامطلوبی مانند خواب‌آلودگی، حالت تهوع و بی‌خوابی به همراه دارند.

استفانی می‌گوید «اگر بتوانیم با موفقیت سیستم هشدار در مغز افرادِ تنها را خفیف کنیم، آنگاه می‌توانیم باعث اتصال دوبارۀ آن‌ها به دیگران به‌جای فاصله‌گرفتن از آن‌ها شویم».

این پایۀ جدیدترین مطالعۀ اوست که، در آن، پژوهشگران مقدار ۴۰۰ میلی‌گرم پرگننولون خوراکی به افراد تنها اما از سایر لحاظ سالم دادند. این آزمایش از ماه مۀ سال ۲۰۱۷ تا ژوئن ۲۰۱۹ ادامه داشت؛ استفانی و گروهش اکنون در فرایند تحلیل داده‌های آن هستند. او محتاطانه خوش‌بین است که نتایج نشان دهند تنهاییِ ادراک‌شده در میان افرادی که پرگننولون دریافت کرده‌اند، درمقابل افرادی که داروی تلقینی گرفته‌اند، به‌نحو چشمگیری کاهش یافته است. می‌گوید «برای من اندازۀ تأثیری که یافته‌ها نشان می‌دهند جالب است».

زوج کاسیوپو، به اتفاق هم، در سال ۲۰۱۶ مروری بر درمان‌های دارویی نوشتند که به بررسی امکانِ دادنِ هورمون اوکسی‌توسین به افراد به‌قصد مبارزه با تنهایی مزمن می‌پرداخت. به نوشتۀ نویسندگان، ثابت شده است که آزادشدن هورمون اوکسی‌توسین در انسان‌ها «رفتارهای اجتماع‌دوستانه، احساس وابستگی و اعتماد را تقویت می‌کند». این هورمون با شیردهی به نوزاد، زاییدن فرزند و تماس جسمانی مرتبط است.

درهمین‌حال، استیو کول، استاد پزشکی، روان‌پزشکی و علوم رفتاری در دانشکدۀ پزشکی دانشگاه یو.س.‌ال.ای که مکرراً با زوج کاسیوپو همکاری کرده است، در حال بررسیِ این است که چگونه می‌تواند اثرات تنهایی در افزایش استعداد بدن در ابتلا به مجموعه‌ای از بیماری‌ها را کاهش دهد. مسدودکننده‌های بتا۴، داروهای قلبی که در دهۀ ۱۹۶۰ تولید شده‌اند، از واکنش بدن به آدرنالین جلوگیری می‌کنند و، به‌گفتۀ کول، ممکن است همچنین «برای قطع‌کردن تجربۀ روانیِ خطرِ اجتماعی، و عدم قطعیت نسبت به پیامدهای زیستی آن در محیط، عالی از کار در بیاید. حتی اگر نتوانیم با دارویی که مغز را هدف می‌گیرد تنهایی را متوقف کنیم، هنوز ممکن است بتوانیم از افراد تنها در برابر پیامدهای فاجعه‌بار آن بر سلامتی‌شان محافظت کنیم».

کول امیدوار است توانایی این دارو برای کاهش تأثیر استرس بر بدن را اثبات کند. وی درحال‌حاضر مشغول مطالعۀ تأثیر مسدودکننده‌های بتا بر بیماران سرطانی است، زیرا اثبات شده که استرس می‌تواند گسترش این بیماری را تشدید کند. چنانچه این مؤثر باشد، دلیل داریم تا باور کنیم مسدودکننده‌های بتا می‌توانند پیامدهایِ زیستیِ مخربِ تنهایی را کاهش دهند.

با در نظر گرفتن تمام شیوه‌های تعبیه شده در زندگی مدرن برای افسارگسیخته‌کردن ما، چگونه تعیین می‌کنیم که چه کسی به مداخلۀ پزشکی نیاز دارد و چه کسی صرفاً گرفتار یک عادت اجتماعی است؟

استفانی کاسیوپو به من گفت درست همان‌طور که تشنگی علامتی است مبنی‌بر اینکه شما دچار کم‌آبی شده‌اید، تنهایی نیز نشان‌دهندۀ این است که هم‌اینک از فقدان رابطه رنج می‌برید. این درست که بسیاری از ما موفق می‌شویم خود را از چاه تنهایی بالا بکشیم، اما او استدلال می‌کند که ما کماکان می‌توانیم از مزایای مداخلۀ پزشکی برای جلوگیری از سقوط به انزوای اجتماعی بهره‌مند شویم.

اکثریت انسان‌ها در زندگی‌شان تنهایی را تجربه می‌کنند. از او می‌پرسم: آیا این یعنی همۀ ما می‌توانیم از چنین درمانی بهره ببریم؟

می‌گوید «قطعاً».

اگر این شما را ناراحت می‌کند، تنها نیستید. جولین هولت‌لونستاد، روان‌شناسی در دانشگاه بریگهم یانگ که دربارۀ انزوای اجتماعی مطالعه کرده است، می‌گوید «به نظرم باید دربارۀ اختلال دانستن تنهایی محتاط باشیم و درعوض به آن به‌چشم چیزی نگاه کنیم که همه‌مان به آن احتیاج داریم: رابطۀ اجتماعی». این به نظر بسیاری از افراد احتمالاً مفیدتر است که رابطۀ اجتماعی را همچون بخش جدایی‌ناپذیری از سلامت جسمانی و عاطفی خود ببینیم؛ مسئله‌ای که می‌تواند ازطریق تنظیمات سبک زندگی بهبود یابد.

من به آنچه در طول سفری با مترو از بروکلین به منهتن باعث تنهایی‌مان می‌شود فکر می‌کنم. درحالی‌که قطار با شتاب از روی پل منهتن می‌گذرد، واگن قطار ساکت است و به‌جز ریتم خفۀ یک آهنگ پاپ صدایی به گوش نمی‌رسد. زنی آن جلو کتاب می‌خواند و تعدادی از مسافران چرت می‌زنند. بقیه‌مان به گوشی‌هایمان چسبیده‌ایم: سرها پایین، هدفون‌ها در گوش و انگشت‌ها در حال اسکرول‌کردن. قطار تق‌وتق می‌کند و سپس در میانۀ پل کاملاً می‌ایستد؛ هیچ‌کس سربلند نمی‌کند؛ همه متصل به مناظر دیجیتالی چیده شده‌اند. صفحه‌های نمایشگر جایگزین چیزی شده‌اند که زمانی برهه‌ای برای مکاشفه، ملال، خوش‌وبش، مقابله و شاید حتی عشوه‌گری خفیف بود.

گوشی‌های ما علاوه‌بر پرکردن فضاهای خالی در طول روز کار عصایی را نیز می‌کنند که «وقتی ازلحاظ اجتماعی مضطرب یا ناراحت هستیم به آن تکیه می‌کنیم». این را جولیا بین‌بریج می‌گوید، ویراستار و نویسندۀ آزادکاری که در سال ۲۰۱۶ پادکست دِ لونلی آور۵ را به راه انداخت که وقف بررسی این وضعیت شده است. جهان پیش‌بینی‌ناپذیر است، اما نمایشگرهای ما ضربه‌گیر مناسبی علیه امکانِ تعاملِ خودجوشِ انسانی فراهم می‌کنند. منتظر شروع کلاس یا سر رسیدن یک دوست در میخانه‌اید؟ به‌جای شروع گفت‌وگویی با شخصی که کنارتان نشسته و پذیرفتن ریسکی ناخوشایند، راحت‌تر است که صرفاً سر را پایین انداخته و به صفحۀ گوشی چشم بدوزید.

این لحظه‌ها به‌صورت منفرد بی‌ضررند، اما بین‌بریج نگران وزنِ جمیع آن‌هاست. می‌گوید «زندگی گاهی سخت است. ما را در موقعیتی قرار می‌دهد که در آن امکان طردشدن هست، اما قراردادن خود در آن موقعیت، درگیرشدن به این شیوه، بخش واقعاً مهمی از رشد انسانی است».

فناوریْ ضرورت و ناراحتیِ تعامل با سایر ابنای بشر را از زندگی‌ها تراشیده است: می‌توانیم از خانه کار کنیم، آنلاین خاروبار سفارش دهیم و از روی تخت فیلم تماشا کنیم. در همین زمان، به‌گفتۀ هولت‌لونستاد، درصد آمریکایی‌هایی که در گروه‌های اجتماعی شرکت می‌کنند -خواه باشگاه‌های اجتماعی، تیم‌های ورزشی، سراهای محله، سازمان‌های داوطلبی، خواه گروه‌های مذهبی- کاهش یافته است.

طراحی زندگی مدرن به‌نحوی بوده است تا ما را از یکدیگر منفک کند، و شمار روش‌های برای این کار آن سر را به دوران می‌اندازد. با چنین موانع مشهودی بر سر راه اتصال، به نظر نمی‌رسد که جست‌وجوی راه‌حلی دارویی ارزشی داشته باشد. بین‌بریج می‌گوید «ما جامعه‌ای به‌شدت داروزده و در خلسه هستیم». او در زندگی خودش به تنهایی همچون مشکلی که باید آن را حل کرد نمی‌نگرد، بلکه آن را همچون وضعیتی دوپهلو می‌بیند که به تجربۀ اجتماعی‌بودنش در جهانی تکه‌تکه عمق می‌بخشد.

دست‌کم فعلاً راهبردهایی غیردارویی باقی مانده‌اند که می‌توان به آن‌ها متوسل شد. اگر درد انزوای اجتماعی را احساس می‌کنید اما یک نظام حمایتی دارید، درمیان‌گذاشتن نیازتان با نزدیک‌ترین افراد می‌تواند سودمند باشد. بهار گذشته برای بین‌بریج دورۀ مشخصاً تنهایی بود. او به‌تازگی از شهر نیویورک، جایی که دوستی‌های استواری داشت، به آتلانتا نقل‌مکان کرده بود، جایی که عملاً کسی را نمی‌شناخت. بنابراین از مادرش خواست که به او لطفی کند. درخواست ساده بود: هر روز صبح به او پیامکی حاوی خبری تازه، سؤال یا افکار تصادفی بفرستد. اهمیت محتوا کمتر از خودِ عمل بود. می‌گوید «واقعاً به من کمک کرد». مادرش هنوز هر روز به او پیام می‌دهد.

همچنین جست‌وجوی فعالانۀ معنا برای زندگی‌تان کمک می‌کند، خواه ازطریق پیوستن به سازمان‌های داوطلبی، خواه یک جنبش یا گروهی مذهبی. کول می‌گوید دست‌کم در ابتدا این کار بیشتر برای یافتن هدف و شرکت‌کردن در چیزی بزرگ‌تر از خودتان است تا ملاقات با دیگران. «تمرکز بر خود باعث تقویت وضعیت‌های احساسی منفی می‌شود»، درحالی‌که شواهد نیرومندی وجود دارند مبنی‌بر اینکه «عصب‌شناسیِ کمک به دیگران [نشان می‌دهد که این] یکی از رضایت‌بخش‌ترین کارهایی است که مغز می‌تواند انجام دهد».

استفانی کاسیوپو در پیشبرد کاری که با جان شروع کرده بود، هدف بزرگ‌تری یافته است. او اخیراً نقل‌قولی شنیده که در خاطرش مانده است: می‌گوید «موتزات نمرد؛ بدل به موسیقی شد. من باور دارم که شوهرم نمرده است؛ او بدل به نظریه شده است. من دارم این نظریه را به کار می‌بندم».

منبع: ترجمان

70

شبکه‌های اجتماعی
دیدگاهتان را بنویسید

نظرات شما - 1
  • کاربر ناشناس
    0

    باسلام تنهایی اگه برای مدتی کوتاه باشه اشکال نداره گاهی اوقات روح وجسم ما نیاز داره اگه بعد از جدایی یا بصورت طلاق یا فوت همسر یا عزیزانی مثل پدر و مادر باشه مشکل بنظر میرسه برای طلاق اگه بعد از تجربه هایی که کسب کردیم ورفتارهای گذشته را دوباره امتحان نکردیم اگه حوصله دوباره زندگی کردن را داشتیم فرد مناسبی پیدا شد به سن وسال توجهی نکنیم حتی از نظر دید اجتماعی یا فرزندان مامانع ماشدند ازدواج سالم اشکال نداره خودرا ازتنهایی نجات دهیم اگرازلحاظ فوت عزیزان باشه باید با خود کنار امد که مرگ برای ماهم هست اگرکسی به دنیای اخرت اعتقاد داشته باشه با خودش هر روز بگه انها نمرده اند بلکه زنده اند ورفتن یک سفر طولانی و هر روز شکر کند که امروزش بخیر گذشت و با خدای خودش مشورت کند ای خدا هرموقع صلاح من بود تو مرا به عزیزانم برسان با ورزش با موسیقی گوش دادن به پارک رفتن بایک دوست که هم جنس و هم سن وسال خودشه مشورت کردن باگفتکو وازتجربه دیگران استفاده کردن برای زندگی بهتر هیچ وقت احساس نا امیدی وپیری نکنید اگه دنیا را سخت بگیری زندگی کردن هم سخته اگه هم اسان بهر حال میگذره ادمها یکبار به دنیا می ایند دنیا و روز سال ماه هیچ تغییری نمیکنه سرجاش بنابراین فکر کن گذشته که رفت مثل جوانی اینده را هم کسی پیش بینی نکرده جز خداوند به حال نگاه کن که عمر مثل برق و باد میگذرد امیدوارم همیشه دلتان شاد وپراز امید باشه موفق و تن درست باشید این نظرمن بود از دید تنهایی هرچه را نوشتم تو زندگی خودم پیش امده بود از قبلم به زبان اوردم نوشتم شاد باشید

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت خبرفوری هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد